دوستای عزیز یک کم فرصت بدید ربطش هم مشخص میشه. اینقدر عجله نکنید...
به هر حال من فردا خواهم گفت که منظورم از این مستند چی بوده...
پوریا جان کاش نظرت رو پاک نمی کردی...
به هر حال هر شخصی نظری داره و این نظر و برداشت تو بود و ممکنه هم کاملا صحیح باشه
سلام
من این مستند رو الان دیدم...
واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم ...
یه لحظه خودم رو به جای اون مادر تصور کردم ... واااای واقعا دردناکه ... خیلی دردناکه .. همه ی عمرت رو به پای بچه هات بذاری، بزرگشون کنی ، تربیتشون کنی و ... و در نهایت این رفتار رو با مادرشون داشته باشن.
مادر هر چقدر هم بدی در حق فرزندهاش کرده باشه ، ولی در هر صورت احترامش واجبه...
خود من به شخصه گاهی اوقات بی احترامی می کنم به پدر یا مادرم ، ولی زودی پشیمون میشم و از دلشون درمیارم... همیشه هم سعی کردم این عادت رو ترکش کنم تا حدودی موفق شدم . خدایا کمکم کن تا بتونم تو این راه موفق بشم...
یا حق
سلام
در مورد حرفای اشتیاق خان..
وظیفه ما در هر حال اینه که پشت چراغ قرمز بایستیم!
چه ساعت 10صبح روز دو شنبه!
چه ساعت 2 صبح روزه جمعه!
نه؟!
یاعلی.
منم قبلا با این قضیه خیلی خیلی مشکل داشتم. اما چاره کار من همون طوری بود که تایرد توی صفحه قبلی نوشته بود.
اگه نمیدونید چیه بی زحمت صفحه قبل رو نگاه کنید
منم مستند و ديدم
نميدونم چي بايد بگم
فقط يه لحظه خودمو گذاشتم جاي اون مادر!!!
اميدوارم هيچكس اين روزا رو نبينه!!!
بچه ها الان فرصت این هست که هر کجا مشکلی در رابطه هامون با پدر مادر داریم بیایم و بگیم تا به هم دیگه کمک کنیم...
سلام ،
ببینید نه آخه ببینید !
همین امروز دیدیم
تو همین سریال ماه رمضون
پسر میشه دزد پدر !
خب اینا درسه دیگه
آخه چرا باید اینجوری بشه
البته رفاه که زیاد باشه همین میشه
البته به تربیت بستگی داره ربطی به رفاه نداره
روابط سالم با والدین شامل این موارد هم میشه
دوستای خوبم از امروز سعی کنیم در مقابل پدر و مادرهامون گشاده رو باشیم...
از امروز سعی کنید به صورت مادر و پدر لبخند بزنید... این چیزیه که من و شما ترکش کردیم. خیلی وقته که ما دیگه با روی خوش به پدر و مادر نگاه نمی کنیم. بچه ها نگاه مهربان به صورت پدر و مادر معجزه میکنه. امتحان کنید.
اولش خیلی سخته که آدم این لبخند ها رو ادامه بده و گاهی فکر میکنه خیلی مصنوعیه چون خودمون رو عادت ندادیم. اما باید امتحان کنیم. باید در این راه تلاش کنیم. مجاهدت می خواد. هر وقت عصبانی شدید از یک حرکتی از مادرتون و فکر کردید که پدر و مادر می خوان در کار شما مداخله کنن به یاد عشقی که به شما دارن بیافتید و یادتون باشه که نشکون های بچگی به خاطر عشقی بود که بهمون داشتن نه به خاطر زدن ما و اذیت کردن ما. لپ ما رو که میکشیدن دردمون می گرفت اما اونا از روی عشق و ابراز عشق این کار رو می کردن.
پس نگاه مهربون یادمون نره
یک نکته ای هم که وجود داره اینه که بعضی اوقات بعد از این لبخند ها چون اولین باره داریم سعی میکنیم، ممکنه یک دلخوری بزرگ پیش بیاد. دوستان مواظب باشید طوفان قبل از آرامش نشه. اگر بعد این لبخند ها یک هو بهشون اخم کنید دلشون رو بیشتر شکوندید ها. پس صبر صبر صبر
صبر
صبر
صبر
وقتی از شما چیزی خواستند که باب میل شما نبود باهاشون صحبت کنید و با صداقت بهشون بگید که چرا نمی تونید به حرفشون گوش کنید و ازشون بخواید به شما توضیح بدن که چرا ازتون همچین خواسته ای دارند. اگر دیدید که باز هم قانع تون نمیکنن بهشون بگید پدرم یا مادرم اجازه بده یکم در موردش فکر کنم. سریع عصبانی نشید.
سعی کنید خودتون رو ملزم کنید که احترامشون رو به صورت عملی نگه دارید. جلوی پدر پاتن رو دراز نکنید. بالاتر از پدر تو منزل نشینید. همیشه تو دعوت به نهار و شام از پدر شما پیش قدم بشید.
تو تمام مسائلی که با هم اختلاف دارید باهاشون حرف بزنید و اصلا ناگهانی موضع نگیرید.
یک مثال میزنم:
دوست دارید با رفیقی برید بیرون
پدر میگه نه پسرم یا نه دخترم. نرو. بمون خونه
به هیچوجه سریع موضع نگیرید که نه... بابا ول کن. من می خوام برم. چی میخواید آخه. من دیگه بزرگ شدم. شورشو در آوردید
اول با متانت لبخند مهربونی بزنید. یه نفش بکشید که عصبانیتتون فرو کش کنه بگید بابا میشه کمی صحبت کنیم؟ ازش سوال کنید که پدر جان میشه به من توضیح بدی که چرا نباید بیرون برم. و ازش بخواید بگه که چه چیزی باعث ناراحتیش میشه؟ و سعی کنید مشکل رو حل کنید. در پایان به هیچوجه کار رو به بحث نکشونید اگر با دو تا سوال دیدید که پدر دوست نداره جواب بده. صورتش رو ببوسید و بگید چشم بابا. به هیچوجه بحث نکنید و به دوستتون زنگ بزنید و بگید که نمی تونید امروز بیرون برید.
بچه ها یک راه حل خوب تو این موارد اینه که قبل از هماهنگی با هر کاری که می خواید بکنید از پدر و مادر اجازه بگیرید. مثلا قبل از اینکه با دوستتون قرار بیرون رفتن بذارید به پدر و مادر بگید که آیا تو این روز مشخص کاری با شما ندارن؟ و آیا می تونید که این روز رو به بیرون رفتن با دوست اختصاص بدبد. این کار مستلزم برنامه ریزی هست که خیلی هم مفیده.
دوستای خوبم می دونم خیلی از شما تجربیات بیشتری نسبت به من دارید و میتونید من رو هم راهنمایی کنید و جملات ناقص من رو کامل کنید. به دوستاتون کمک کنید تجربه های شما رو یاد بگیرن ازشون استفاده کنن.فرصت زیادی نداریم دو سه روز وقت داریم
(1390 مرداد 17، 18:29)اقلیم بالا نوشته است: [ -> ]بچه ها الان فرصت این هست که هر کجا مشکلی در رابطه هامون با پدر مادر داریم بیایم و بگیم تا به هم دیگه کمک کنیم...
من سعی می کنم همیشه ، به روشون لبخند بزنم ... و تمام کارها رو با جون و دل انجام بدم ...
و گاهی واقعا خسته می شم ...
گاهی نمی دونم چرا ، ولی بیدلیل عصبانی می شم ... و این باعث مشاجرمون می شه ..
نمی دونم چرا قدرت عذرخواهی کردن ندارم ...
نه فقط در مورد پدر و مادر ، بلکه همه جا .
و به جای عذر خواهی کردن سعی می کنم ، کارم رو با یه کار دیگه جبران کنم .
مثلا وقتی ناراحتشون می کنم ،(که البته زیاد هم اتفاق می افته و ناخودآگاهه) نمی تونم عذر خواهی کنم ..( فقط یه بار تو عمرم عذرخواهی کردم ) اما بعدش سعی می کنم ، با کارهای دیگه جبران کنم ...
باید فاصله ی سنی بین خودمون و اونها رو هم در نظر بگیریم ...
گاهی این فاصله باعث می شه که نتونیم حرفهای همدیگرو درک کنیم ... و همین باعث میشه ، که بحث هامون مسیر درست رو طی نکنه ...
اما خوب .. اون ماییم که باید در نهایت ، در برابرشون سر خم کنیم ... و دستشون رو ببوسیم ....
سلام
این که یه وقتایی زبون همو نمیفهمیم فکر میکنم برای خیلی ها پیش اومده باشه..
مشکل من اینه که نمیتونم کاملا اون باشن که میخوان!
یه وقتایی دختر خوب یعنی حرف بزن!
یه وقتایی یعنی نزن!
یه وقتایی نظرم خیلی مهمه و نمیگم!
یه وقتایی نظر مهمم اصلا اهمیت نداره!
و ....
خلاصه که این تضاد ها خیلی اذیت میکنه و یه وقتایی هم خودشو نشون میده!
البته تو ظاهر خیلی کم.. اما ذهنم گرفتار میشه و ...
از طرفی توی اطاعت تنبلم!!
میدونم بی چون و چرا باید بگم چشم.. میگم هم!
اما انجام نمیدم!
یا دیر !!
مامانم خصوصا زیاد از دستم حرص میخورن!
یاعلی.