کانون

نسخه‌ی کامل: مسابقه شروع زندگی خوب، (سرپرست: *شهریار*،یا باب الحوائج ، سنا)
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
سلام خیلی برام جالب بود که با یه پست ریحانه جان این همه جواب از طرف دوستان داده شد!

آخه میدونین حرفای ریحانه واسه من آشنا و عادیه منتهی با یه تفاوت اونم اینه که من پدر ومادرم رو میبوسم همیشه!

لبخند میزنم سعی میکنم آزارشون ندم...

اما آیا همین کافیه؟ با افرادی زیر یه سقف زندگی میکنی اما فاصله ات با اونا از زمین تا آسمونه این یکی از مشکلات منه و حل شدنی نیس...

اونقدر غریبن که حتی حرفای عادی رو هم به سختی براشون بازگو میکنم ... با اینکه ساعتها پیش همیم!

اگر ترس از خدا نبود و جلوی خودمو نمیگرفتم میتونستم الان بگم از پدرم بدم میاد!

من از دوری اونها اصلا ناراحت نمیشم! دلم تنگ نمیشه بلکه دوست دارم تنهام بذارن!

دوست ندارم باهاشون باشم! این فاصله ایجاد شده و من تمایلی به از بین بردنش ندارم !

دوستان تنهایی واقعی تنهایی فیزیکی نیس عدم درک متقابله! من اونها رو درک میکنم اما این فقط یک طرفه اس!
منم رابطه ام با خانواده خیلی سرده در هد فیریزر53258zu2qvp1d9v
خواهش برادرانه من از دوستان اینه که این پست رو تا انتها بخونن... آخراش چیزای خوبی هست

در هر صورت دوستای خوبم باید رابطه خوب ایجاد بشه. جه از روی غرور باشه و چه نباشه. باید این اتفاق بیافته...
ببینید نمیشه که دست رو دست بذاریم و بگیم چون پدر و یا مادر ما رو درک نمی کنن پی ما هم ازشون بدمون میاد... پس دیگه تمومه. اصلا نمی خوایم دیگه رابطه ای داشته باشیم. نباشن بهتره...
ببینید ریحانه خانم می دونم اینقدر با هم سرد بودید که خیلی سخته این رابطه رو ایجاد کردن. من یه سوال می کنم تو ایجاد یک رابطه محبت آمیز باید یکی پیش قدم بشه یا نه؟ باید یکی حرکت کنه یا نه. شما که میگید پدر و مادرتون پیش قدم نمی شن. خوب گزینه ای نیست جز اون کسی که الان مطلعه که باید یک رابطه ایجاد بشه و باید وضعیت تغییر کنه. جز شما کسی نیست که این رابطه رو تغییر بده. پست ابتدایی من رو بخونید دوباره. باید به اطلاع والدین برسونید که حتی الان که ازدواج کردید به محبت مادرانه و پدرانه احتیاج دارید. این مستلزم اینه که احساساتی که تو طول سال ها خفته و خوابش برده رو در والدین بیدار کنید. بهشون نشون بدید که یک منبع محبت قوی هستید. هر چی بد بودند شما خوب باشید. ببینید همیشه وقتی بهشون می گید چشم تو ذهنتون باشه که به خاطر خدا میگید چشم. این آرومتون خواهد کرد قطعا. یه مدت خیلی سخت خواهد بود مثل این میمونه که یک نفر رفته تو کما و شما میخواید یواش یواش احیاش کنید. باید پرستاری کنید ازش باید مراقبش باشید. اون یه نفر محبت بین شما و والدینتون هست.
صدرای عزیز، ببین یک دوستی دارم یک چیزی از پدرش تعریف می کرد که خیلی برای من مفید بود. شاید باورتون نشه من که دارم باشما صحبت می کنم یک روزی با پدر مادرم مشکلات اساسی داشتم. همه اعتقاداتم با اونها فرق می کرد. اون ها دوست نداشتن من وارد حوزه موسیقی بشم ولی من عاشقش بودم. پدرم به همه چی من گیر می داد تا جایی که دیگه اعصابش رو نداشتم و همیشه دعوا میشد و من میگفتم بابا نمی کنم نمی خوام. نمیرم. نمیتونم. کار دارم. شاید صدام هم بالا میرفت. داستان دوستم این بود:

دوستم تعریف میکرد که یک پدر بزرگی داشتم که همیشه به پدرم گیر می داد. میگفت هر وقت می اومد خونه ما شروع میکرد به حرف زدن و چیزایی میگفت که پدرم که سهله خودم دوست داشتم پاشم داد بزنم سر بابا بزرگم و بگم ول کن. چرا چرت و پرت میگی. اعصاب ما رو ریختی به هم. میگه همیشه به پدرم می گفتم که بابا پاشو یه چیزی بگو بهش. این ول کن نیست. پاشو یه چیزی بگو دست برداره ولی همیشه به پدر بزرگم لبخند میزد و میگفت پدر جان چشم شما راست میگی. چشم بابا. باشه بابا. میگفت هیچوقت نمی گفت نه بابا. چی میگی. میگفت باشه. حالا تو خودت رو ناراحت نکن پدرجان. هر وقت به پدر میگفتم بابا یه چیزی بگو میومد بهم میگفت مگه دست منه؟ خدا گفته اف هم نگید.
حالا راز اینکه چرا بابای دوستم مثل ما نبود و حتی تو خلوت هم اظهار ناراحتی از پدر نمی کرد چی بود.
بچه ها به نظر من ما باید اطاعت رو یاد بگیریم. نه اطاعت از والدین بلکه اطاعت از خدا. خدا میگه به پدر و مادرت احسان کن هر چند اونها بد باشن... این یعنی شاه کلید. بچه ها کسی که در اطاعت خداست دیگه رنجش از والدین براش اهمیت نداره. بچه ها ما چرا اینجا جمعیم. فکر کنم همه ما با یک هدف ابتدا وارد این دانشگاه (کانون) شدیم. اما میتونستیم وارد نشیم و برامون مهم نباشه که ادامه میدیم یا نه. مثل خیلی های دیگه بگیم چه عیبی داره. به درک همه انجام میدن ما هم روش. چرا اومدیم؟؟؟ چون می خوایم روح سالم داشته باشیم. اگر ترک یک عادت بد باعث سلامت روح میشه و این گفته خداست پس دیگه نباید تبصره براش قائل شیم و بگیم چون پدر و مادر من محبت رو درک نمی کنن من هم دیگه احترامشون رو نگه نمی دارم. بچه ها هدف اطاعت از خداست. خدا گفته که با پدر مادر مهربان باشید نگفته اگر بد بودن میتونید مهربان نباشید. نکته مهمش چیه؟ اینه که اگر یاد بگیریم که برای رضایت خدا (نه رضایت خودمون) با پدر مادر مهربون باشیم روح ما پرورش پیدا میکنه و از این محبت کردن روحمون ارضا میشه و یواش یواش خدا محبت رو در دل پدر و مادر هم میکاره.
همیشه پدر و مادر خیر ما رو می خوان ولی راه ایراز صحیح این خیر خواهی رو نمی دوننن و طوری برخورد میکنن که باعث رنجش ما میشن. ببینید پدر و مادری که شما میگی گاهی دوست دارم بگم ازشون بدم میاد تو دلش همیشه نگران اینه خدایا نکنه دخترم یا پسرم اشتباه کنه. نکنه کاری کنه آیندش خراب بشه. نکنه پسرم کار ناشایستی بکنه. نکنه دوستش آدم خوبی نباشه و وقتی کوچکترین احتمال اینها رو میده اونوقت اگه بلد نباشه که بهترین رفتار رو نشون بده ما فکر می کنیم که بی خودی داره گیر میده در حالی که تو دلش داره ذوب میشه و میترسه که عزیزش و یکدانش مشکلی پیدا کنه و ما هم به جواب تحکمش که میگه نرو بیرون میگیم به تو چه. اینجاست که دل پدر میشکنه و میگه من نگران آینده توام اونوقت به من میگی به تو چه و ممکنه یه سیلی محکم هم بزنه به صورتمون و بگه گمشو ا جلو چشمم. ولی به عصمت زهرا قسم، امثال پدرای ما بعدش ممکنه شب رو نخوابن که چرا به پسرم یا دخترم بد گفتم.

بجه ها بذارید داستان خودمم بگم. عیبی نداره پیش شما کوچیک بشم اما من درس بزرگی گرفتم تو زندگیم از یک تجربه تلخ.
الحمدلله پدر من هنوز در قید حیات هستن و خوشحالم که هست تا بهش خدمت کنم و جبران کنم. پدر من انسان زحمت کشیه و نهایت تلاشش رو برای بچه اش میکنه اما اخلاق هایی هم داشت که به دلم نمی نشست یا بهتره بگم عادت های بد. خیلی محدودم می کرد تا جایی که من به کوچکترین حرف های پدرم حساس شده بودم و در مقابلش واکنش نشون میدادم. گاهی گریه میکردم و می گفتم خدایا چرا با من اینکارو میکنه. احساس میکردم که از من بدش میاد و این احساس باعث شده بود محبتم بهش کم بشه. گاهی داد میزدم.
یک روز از پدرم درخواستی کردم و پدرم قبول نکرد در حالی که می تونست قبول کنه اما نگرانی باعث شد قبول نکنه. این درخواست من درخواست نامعقولی نبود. بنابراین باعث شد طبق معمول از کوره در برم و این بار واکنش شدیدتری نشون دادم. من که همیشه فکر می کردم پدرم از من خوشش نمی آد تو ذهنم این بود که این پدر که از من خوشش نمیاد چه اهمیتی داره که داد بزنم الان و بگم که بابا من تا کی میخوام از نظرت بچه بمونم و عکس العمل بدی نشون دادم. برای اولین بار دل پدرم شکست و از دست پسری که عاشقش بود و اون نمی دونست دلش ترک خورد ولی من متوجه نشدم چرا پدرم نشست رو کاناپه و چیزی نگفت. بچه ها یک هفته خونه نبودم و واسه یک کاری رفتم شهرستان. وقتی برگشتم به امام حسین پدرم که 80 کیلو بود شده بود 60 کیلو. بچه ها وقتی پدرم می خواست بره حموم با لباس زیر دیدمش. دیدم که گوشت بدنش آب شده بود از مادرم سوال کردم ماما چرا بابا اینطوری شده. گفت بابات از وقتی باهاش اونطوری برخورد کردی دیگه نه اشتهای غذا داره نه فعالیت. بچه ها منو میگید چنان گریم گرفت که تمام شب رفتم کف پای پدرم رو بوسیدم. هی بغلش کردم. می گفتم بابا من غلامتم. هی میگفتم تا من رو نبخشی به امام حسین سرم رو برنمی دارم از زیر پات. تا صبح گریه کردم. وقتی جواب پدرم به گریه هام این بود که پسرم من همیشه تو رو بخشیدم. تو رو خدا اینطوری نکن من اشکم بیشتر در میومد. هیچوت یادم نمیره که پدرم رو بغل کرده بودم و از خدا می خواستم که خدایا چی کار کنم تا اون گوشت به بدن پدرم برگرده. این بود که همیشه از اون به بعد دنبال یک فرصت هستم که دوباره چشماش رو ببوسم و بهم لبخند بزنه و من لبخند رضایت رو ببینم تو چشماش. بچه ها تجربه تلخیه. لازم نیست من و شما حتما این اتفاق بد و زجرآور رو تجربه کنیم تا بفهمیم دوستمون دارن. من آب شدن پدرم رو دیدم. تا اون موقع مثل کوه بود اما دلش که از عشقی که بهم داشت ناامید شد آب شد. الان همش آرزومه وقتی میرم خونه ببینم پدرم شاده.
این دلیل من برای محبت به والدین هست. اون ها هر چقدر هم رفتارشون صحیح نباشه ولی عاشقن. و همیشه نگران بچه شون. خودتون رو بگذارید جای اون ها. اگر جای اون ها بودید و اینقدر نگران بچه هاتون بودید که بعضی جاها حاضرمیشدید بهتون بد و بیراه هم بگن اما اتفاقی که نگرانشید (دوست بد - فیلم بد - یگ گناه - بی اهمیتی به تحصیل علم یا هنر) نیافته، بعد به شما در عوض این نگرانی میگفتن به تو چه، چه حالی پیدا میکردید؟

بچه ها بزرگتریم میدان جنگ با نفس از خودگذشتگیه. گاهی باید به خاطر رضایت پدر و مادر از خود گذشتگی کرد و هر چی گفتن گفت چشم و از بعضی خواسته ها چشم پوشید.
یه داستان واقعی هم براتون تعریف می کنم راوی این داستان یک خانمی هست که مستقیم از خودش شنیدم. میگفت وقتی مجردبود تو ده صبح ها یک مراسم مذهبی بود که من عادت داشتم با برادرم به اون مجلس بریم. میگفت بعد مدتی برادرم از روستا رفت و من تنهایی به این مراسم میرفتم. میگه مادرم بعد از اون همیشه میگفت دیگه نرو و من به اصرار خودم میرفتم میگه یک صبح وقت برگشتن دیدم دو تا سگ ار دور دارن پارس کنان به سمت من می دون میگه با کلی زحمت تونستم از دست سگ ها فرار کنم و وقتی خونه رسیدم دیدم مادرم تو خواب حرف میزنه. خانم به زبان ترکی میگفت که مادرم میگفت: (( وای بالامه ایتلر آپارده... ای وای بالام ..)) یعنی : ((ای وای بچه ام رو سگ ها بردن... ای وای بچه ام...)) و دیدم گوشه چشمش اشک جمع شده. میگفت دیگه به این مجلس مذهبی نرفتم.
بچه ها یکم ایثار کنید. از خودگذشتگی.. یعنی گاهی عیبی نداره از خواسته های دلمون به خاطر پدر و مادر بگذریم...
اینها در جواب صدرا بود...
ریحانه خانم هم که فقط مشکلشون اینه که رابطه عاطفی رو نمی تونن ایجاد کنن باید خودشون پیش قدم بشن. دوستانی که مشکل دارن در روابط با پدر مادر قبل از پست گذاشتن پست های قبلی دوستاشون رو بخونن شاید جواب و راه حل در پست های دوستاتون باشه.
بچه ها من واسه این موضوع چند روز دیگه صبر می کنم تا دوستان اگر تجربیاتی داشتند که باید در میون بذارن بگن و راهنماییمون کنن تا چند روز دیگه نظرسنجی میشه که چه عادت بعدی رو می خوایم ترک کنیم
از جوابتون ممنونم واقعا خوب و موثر بود 41

ولی من هر چقدرم محبت کنم واحترام بذارم اینکارا احساسمو از بین نمی بره مهم هم نیس...
یه دوستی دارم که هیچ وقت نه صداش رو از نزدیک شنیدم، نه دیدمش از نزدیک و نه دست دادم باهاش. یعنی دیگه اصلا فرصت دست دادن باهاش رو هم ندارم...
همیشه میگه:
"دیگر حدیث نفس نخواهم گفت"
سلام دوستان303

دیروز داشتم از مسافرت برمیگشتم تو راه یه نیسانی رو دیدم تو پشتش نوشته بود :

بیمه دعای مادری

خیلی این حرف قشنگ بود53258zu2qvp1d9v

یه مقاله هست حتمان بخونینش درباره توصیحه قران به ما در برخورد با والدین هست

این مقاله

.................
یا مذل
سلام امیدوارم مفید باشهSmiley-face-thumb
نقل قول: احترام به والدين ( 5830 بازدید) در كافى به سند خود از عبد الله بن سنان روايت كرده كه گفت‏از امام صادق (ع) شنيدم مى ‏فرمود:
يكى از گناهان كبيره عقوق والدين، و يكى ديگر نوميدى ازرحمت ‏خدا،و يكى ايمنى از مكر اوست، و روايت ‏شده كه از هر گناهى بزرگتر شرك به خدا است. (اصول كافى، ج 2، ص 278، ح 4)
و در كتاب فقيه درحقوقى كه از امام زين العابدين (ع) روايت كرده فرموده: بزرگترين حق خدا بر تو اين است كه اورا بپرستى، و چيزى شريكش نسازى كه اگر اينكار رابه اخلاص كردى خداوند حقى براى تو برخود واجب مى ‏كند، و آن اين است كه امور دنيا وآخرتت را كفايت مى‏ كند.
و نيز فرمود: و اما حق مادرت اين است كه بدانى او تورا طورى حمل كرد كه احدى، احدى را آن طور حمل نمى ‏كند، آرى او تو را در داخل شكم خود حمل كرد، واز ميوه قلبش‏ چيزى به تو داد، كه احدى به احدى نمى ‏دهد، و او با تمامى اعضاى بدنش تو را محافظت ‏نمود، و باك نداشت ازاينكه گرسنه و تشنه بماند، بلكه پروايش همه از گرسنگى و تشنگى تو بود، او باك نداشت ازاينكه برهنه بماند، همه پروايش از برهنگى تو بود، او هيچ پروايى نداشت از گرما، ولى سعيش اين بود كه بر سر تو سايه بيفكند،او به خاطر تو از خواب خوش ‏صرفنظر كرد، و تو را از گرما و سرما حفظ نمود، همه اين تلاشها براى اين است كه ‏تو مال اوباشى، و تو نمى ‏توانى از عهده شكر او برآيى، مگر با يارى و توفيق خدا. (صفحه 328)
و اما حق پدرت اين است كه بدانى او ريشه تو است، چون ‏اگر او نبود تو نبودى، پس هر وقت از خودت چيزى ديدى كه خوشت آمد، بدان كه اصل آن نعمت پدرتو است، پس حمدخدا گوى ، و شكر پدر بجاى آر ، آن قدر كه با اين نعمت برابرى كند، و هيچ نيرويى نيست جزبه وسيله خدا. (من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 376)

و در كافى به سند خود از هشام بن سالم، از امام صادق (ع) روايت ‏كرده كه ‏فرمود :
مردى نزد رسول اكرم(ص) رفت و گفت: يا رسول الله به چه كس نيكى كنم؟
فرمودبه مادرت، عرضه داشت: سپس به چه كس؟
فرمود: به مادرت، عرضه داشت : سپس به چه‏ كس؟
فرمود: به مادرت، عرضه داشت: سپس به چه كس؟ فرمودبه پدرت.
(كافى، ج 2، ص 159، ح 9)

و در مناقب آمده كه روزى حسين بن على (ع) به عبدالرحمان بن عمرو بن ‏عاص گذشت ، پس عبد الرحمان گفت : هر كه مى ‏خواهد به مردى نظر كند كه محبوبترين ‏اهل ‏زمين است نزد اهل آسمان، به اين شخص نظر كند، كه دارد مى‏ گذرد، هر چند كه من بعد ازجنگ صفين تاكنون با او هم كلام نشده ‏ام.
پس ابوسعيد خدرى او را نزد آن جناب آورد ، حسين (ع) به‏ او فرمود : آيا مى ‏دانستى كه من محبوبترين اهل زمين نزد اهل آسمانم و با اين حال در صفين شمشير به ‏روى من و پدرم كشيدى ؟ به خدا سوگند پدر من بهتر از من بود، پس عبد الرحمان عذر خواهى ‏كرد و گفت : آخر چه كنم رسول خدا (ص) به خود من سفارش فرمود كه پدرت را اطاعت كن ، حضرت فرمود : مگر كلام خداى را نشنيدى كه فرمود :
و ان‏جا هداك‏على ان تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما و نيز مگر از رسول خدا (ص) نشنيده ‏اى كه فرمود : اطاعت (پدر و مادر و يا هر كس كه اطاعتش واجب ‏است) بايد كه معروف باشد و اطاعتى كه نافرمانى خدا است معروف و پسنديده ‏نيست و نيزمگر نشنيده ‏اى كه هيچ مخلوقى در نافرمانى خدا نبايد اطاعت ‏شود. (مناقب، ج 4، ص 73 - طبع قم)
علامه سيد محمد حسين طباطبايى قدس سره ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه 327

........................
کفیل
ریحانه خانوم اینکه شما بهشون لطف دارین میکنین خیلی خوبه و شاید یه گوشه از زحماتشونو جبران کنه

شاید راه ابرازشو خوب بلد نیستن

شاید اون احساس امنیت که دارین کاذب باشه

برای دوستی باهاشون و بوسیدن دستشون

دنبال یه بهانه باشین که هر وقت اون بهونه اومد

که مطمئنن به زودی یه بهونه ای برای اینکار میاد

این سردی بینتون از بین بره و بتونین خاطرات تلخ گذشته رو از یاد ببرین

خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری53

..........................
یا ارحم الراحمین

سلام مجدد به ریحانه خانم
من پیشنهادم اینه که شما یک روز با پدر و مادرتون قرار بذارید
یک روز بهشون بگید می خواید باهاشون صحبت کنید و بگید این جلسه براتون خیلی مهمه
برید بشینید و بهشون بگید که چه چیزی هست که عذابتون میده. باهاشون صحبت کنید. در کمال احترام و محبت بهشون بگید که دوست دارید چه طور با شما برخورد کنند. بگید که بعضی از کارایی که انجام میدن چه تاثیری روی شما میذاره. این خیلی کمک کنندست. بعضی چیز ها رو نمی شه شخصا و زیر پوستی کنترل کرد. باید طرف مقابل رو متوجه بکنید که از چی رنج می برید. چه رفتاری دارن که شما رو آزار میده. ممکنه واقعا پدر مادر نمی دونن که دارن با یک رفتاری شما رو آزار میدن. بشینید بهشون توضیح بدید. مشکلتون رو در میون بذارید.
این رو حتما امتحان کنید و نتیجه اش رو به ما هم بگید.
من مطمئنم تا حد زیادی کمک خواهد کرد.
(1390 مرداد 24، 15:54)ريحانه النبي نوشته است: [ -> ]سلام
گفته بودم كه رابطه سردمون از غروره من نيست.
. مي ترسم كه اگه بخوام باهاشون درده دل كنم، قرباني سوء تعبيرهاشون بشم و باز هم با حرفهاي نيش دارشون نقره داغم كنن.
گاهي اوقات از پشت اين ديوار بودن راضي هستم. ما به اين شكل عادت كرديم. هم من و هم والدينم.

راستي اينم بگم كه وقتي خانواده دور هم جمع مي شن ، سعي مي كنيم خوب و خوش باشيم. من هم سر به سره بابام مي ذارم، لباسهاي مامان رو مي پوشم و حركاتش رو تقليد مي كنم و همه كلي مي خنديم. غصه اساسي من ، دست و پاي پدر و مادرم رو بوسيدنه. همين الان هم افتخار مي كنم كه كنيزشونم. اگه چند روز همديگر رو نبينيم روبوسي مي كنيم اما مثله مهمون. اين طور بوسيدن رو دوست ندارم. دلم مي خواد دستهاي زحمت كش بابام رو هزاران بار ببوسم.
تو رو خدا كمكم كنين اين ديوار رو خراب كنم. البته نبايد انتظار داشت كه اين اتفاق خيلي زود رخ بده.

سلام دوست عزیز

رابطه من هم با پدرم شبیه رابطه شما با والدین هست. پدر و مادرها بزرگ تر از ما هستند و دیگر اغلب رفتارهاشون را نمی تونند تغییر بدن ، چرا که براشون شده عادت و نباید انتظار داشت که اونها در این سن تغییر کنند. و ما هستیم که می تونیم چنان تغییر کنیم که روابط بهتری با اونها داشته باشیم و یا از این روابط درسی بگیریم که دیگر خودمان با فرزندانمان اینطور نباشیم.

من هم همیشه دوست داشتم با پدرم دوست صمیمی باشم و ...

یه اشکالی که در بعضی پدر و مادرها هست این هست که نمی دانند چطور احساسات خود را بیان کنند و علاقه و دوست داشتن خود را نشان دهند. پدر من اکثرا وقتی میخواد به ما نزدیک بشه، باعث رنجش و ناراحتی ما میشد. قصد ازار ما را نداشت ولی چون بلد نبود احساسشو راحت بیان کنه ، باعث سو تفاهم و کدورت و در نتیجه دوری بیشتر میشد. تا وقتی که خود متوجه شدم پدرم این چنین است. بعد از ان سعی کردم به تدریج روابط را بهتر کنم و از کارهای پدرم ناراحت نشم چرا که می دونستم قصدی نداره و فقط بلد نیست احساسشو بیان کنه.

درک می کنم که چقدر سخته براتون که وضعیت اینطور هست ...

همانطور که خودتون گفتید از بین بردن این دیوار زمان بر هست. پس در ارامش به راهتون ادامه بدید
در ضمن مراجعه به یک مشاور خوب خیلی تاثیر گذار هست.
ریحانه خانم من درکتون می کنم
ولی الان دیگه شما متاهل هستید و دیگه 15 ساله نیستید. الان شما در مقام یک کسی که مادر شدنش نزدیکه با پدر مادرتون حرف میزنید. بازم سعی خودتون رو بکنید و باهاشون صحبت کنید. شاید منم اگه دختر 15 ساله داشتم نصیحتم می کرد ناراحت می شدم. ولی در کل درکتون می کنم. تغییر پدر و مادر در این سن کمی مشکله. اما بهبود ممکنه. به نظرم یک بار هم با هم جلسه بذارین و صحبت کنید... بهشون بگید که چه احساسی پیدا می کنید وقتی برخورد اون شکلی دارن با شما. بگید که دوستشون دارید و این کارشون باعث میشه احساس کمبود کنید. البته تو صحبت کردن خیلی آدم باید مهارت داشته باشه. چیزی که ما معمولا نداریم. باید تو صحبت کردن اول به طرف مقابل بگیم که دوسشون داریم و نیار شما به محبت اونها باعث میشه که باهاشون صحبت کنید. باید متوجه بشن که شما به اون ها هم حق میدید که نگران بچه شون باشن. میدونم براتون عجیبه اما همین کارهای پدر مادرتون که کاملا ناراحت کنندست با نیت خیر انجام میشه. یعنی از سر خیر خواهی هست اما نوع برخوردشون رو خوب بلد نیستن و کاری میکنن که بیشتر بدتر میشه.
به هر حال شما خیلی صبور هستید و همین که از احترامشون خارج نمی شید قطعا محبت فرزندان خودتون رو همراه خواهد داشت و این رابطه خیلی خوب و زیبا خواهد بود. اگر پدر و مادر تغییر نکردن با این جلسه بازم صبور باشید و رو حرفشون مثل همیشه حرف نزنید. من اطمینان دارم خدا با فرزندان صالح این محبت بی ادعا و صبر شما رو جبران خواهد کرد، چیزی که من خودم تو یه صحنه ای از زندگیم تجربه کردم...
...و امیدوارم کسی تجربه نکنه
*قبل از شروع نظرسنجی*
دوستان یک پیشنهادی دارم، قبل از اینکه نظرسنجی رو شروع کنیم. لطفا اون دوستانی که موافقند یک دفترچه کوچیک بگیرید و برای هر عادت دو صفحه اختصاص بدید. هر نکته ای که مهم هست داخل اون بنویسید. یک صفحه هم به این اختصاص بدید که اگر اون عادت رو تکرار کردید یک علامت قرمز داخلش بگذارید و تاریخ بزنیذ هر شب ده دقیقه وقت بذارید و دفترچه رو مرور کنید. یک خواهش دوستانه هم دارم از شما. اونم اینکه خیلی خیلی ممنون میشم که تو نظر دادن سعی کنید آخرین نظرسنجی رو کپی پیست کنید تا نظر کسی ضایع نشه و همینطور فرم نظرسنجی رو کامل کپی کنید تا دوستان بعدی نیاز به برگشت به صفحات قبل رو نداشته باشن و درصد اشتباه هم کم میشه.
اینجوری منم انرژی بیشتری دارم تا روی موضوع متمرکز بشم. همینطور نظرتون رو هم اگر دوست داشتید در مورد موضوع قبل بگید و بفرمایید که آیا موثر بوده یا خیر. البته اگر حوصله داشتید. تاکید: فرم نظر سنجی رو کامل کپی پیست کنید.
41317کی میخواد نفر اول باشه؟31741
فرم نظرسنجی
(لطفا فرم نظرسنجی را به طور کامل و از آخرین پست، کپی پیست کنید و نظرتون رو اعلام کنید)
نظرسنجی ترک یک عادت بد در زندگی برای هفته دوم:
1- ترک غیبت (بچه ها تصور کنید که غیبت تو زندگی ها نباشه... چقدر محبت ها بیشتر میشه)
2- عدم ناراحت شدن از رفتار زشت دیگران و صبر پیشه کردن و فرق گذاشتن بین احقاق حق و ناراحت شدن و ترک سوء ظن به دوستان (اینم خدایی خیلی سخته ولی زندگی رو دگرگون میکنه اگه تحقق پیدا کنه)
3- ترک دروغگویی حتی دروغ های کوچک حتی دروغهای مصلحتی (می تونیم با هم بحث کنیم که حتی دروغ مصلحتی هم خوب میست، خیلی هم مشکله آدم بدونه که دروغ نگفتن شاید در ظاهر کارا رو سخت کنه اما خیال آدم راحته، برای من که خیلی سخته که بعضی وقتا دروغ های مصلحتی نگم)
4- ترک فکر های بد و ترک گمان بد به آینده و ایجاد خوشبینی و امید به آینده و کاهش استرس ها با نگاه مثبت به آینده (هر چی میکشیم از این استرس هاست، گزینه خوبی برای ترک کردنه ها )
5-ترک ترس (مثلا ترس از تاریکی یا هر چیز دیگه)

6-


هر کس با هر کدوم از گزینه ها موافقه جلوی گزینه انتخابی در زیر یه ستاره بزنه. ضمنا می تونید که خودتون یک گزینه دیگه اضافی کنید و بهش رای بدید، در نهایت با شمردن ستاره ها نتیجه مشخص میشه. تا روز شنبه و تا ساعت 12 شب وقت دارید نظر بدید. ما روی نظر شما خیلی حساب می کنیم و برامون خیلی مهمه... حتما شرکت کنید:
1-
2-
3-
4-
5-

دلیل انتخاب:


***********************************
نظرتون در رابطه با موضوع قبل رو بفرمایید و آیا دفترچه ترک عادات تهیه خواهید کرد؟
پاسخ شما:




سلامKhansariha (8)

فرم نظرسنجی
(لطفا فرم نظرسنجی را به طور کامل و از آخرین پست، کپی پیست کنید و نظرتون رو اعلام کنید)
نظرسنجی ترک یک عادت بد در زندگی برای هفته دوم:
1- ترک غیبت (بچه ها تصور کنید که غیبت تو زندگی ها نباشه... چقدر محبت ها بیشتر میشه)
2- عدم ناراحت شدن از رفتار زشت دیگران و صبر پیشه کردن و فرق گذاشتن بین احقاق حق و ناراحت شدن و ترک سوء ظن به دوستان (اینم خدایی خیلی سخته ولی زندگی رو دگرگون میکنه اگه تحقق پیدا کنه)
3- ترک دروغگویی حتی دروغ های کوچک حتی دروغهای مصلحتی (می تونیم با هم بحث کنیم که حتی دروغ مصلحتی هم خوب میست، خیلی هم مشکله آدم بدونه که دروغ نگفتن شاید در ظاهر کارا رو سخت کنه اما خیال آدم راحته، برای من که خیلی سخته که بعضی وقتا دروغ های مصلحتی نگم)
4- ترک فکر های بد و ترک گمان بد به آینده و ایجاد خوشبینی و امید به آینده و کاهش استرس ها با نگاه مثبت به آینده (هر چی میکشیم از این استرس هاست، گزینه خوبی برای ترک کردنه ها )
5-ترک ترس (مثلا ترس از تاریکی یا هر چیز دیگه)

6-


هر کس با هر کدوم از گزینه ها موافقه جلوی گزینه انتخابی در زیر یه ستاره بزنه. ضمنا می تونید که خودتون یک گزینه دیگه اضافی کنید و بهش رای بدید، در نهایت با شمردن ستاره ها نتیجه مشخص میشه. تا روز شنبه و تا ساعت 12 شب وقت دارید نظر بدید. ما روی نظر شما خیلی حساب می کنیم و برامون خیلی مهمه... حتما شرکت کنید:
1-
2- *
3-
4- *
5- *

دلیل انتخاب: چون مسائلی هست که خودم باهاشون درگیرم

گزینه 5 به خاطر یه فیلم خیلی ترسناکی که تو دوران بچگی دیده بودم اونموقع ها رو خیلی تاثیر گذاشته بود


***********************************
نظرتون در رابطه با موضوع قبل رو بفرمایید و آیا دفترچه ترک عادات تهیه خواهید کرد؟
پاسخ شما:

موضوع فوق العاده ای بود من که خیلی استفاده کردم از نظر دوستان

....................
یا رقیب
سلام[تصویر:  3.gif]

فرم نظرسنجی
(لطفا فرم نظرسنجی را به طور کامل و از آخرین پست، کپی پیست کنید و نظرتون رو اعلام کنید)
نظرسنجی ترک یک عادت بد در زندگی برای هفته دوم:
1- ترک غیبت (بچه ها تصور کنید که غیبت تو زندگی ها نباشه... چقدر محبت ها بیشتر میشه)
2- عدم ناراحت شدن از رفتار زشت دیگران و صبر پیشه کردن و فرق گذاشتن بین احقاق حق و ناراحت شدن و ترک سوء ظن به دوستان (اینم خدایی خیلی سخته ولی زندگی رو دگرگون میکنه اگه تحقق پیدا کنه)
3- ترک دروغگویی حتی دروغ های کوچک حتی دروغهای مصلحتی (می تونیم با هم بحث کنیم که حتی دروغ مصلحتی هم خوب میست، خیلی هم مشکله آدم بدونه که دروغ نگفتن شاید در ظاهر کارا رو سخت کنه اما خیال آدم راحته، برای من که خیلی سخته که بعضی وقتا دروغ های مصلحتی نگم)
4- ترک فکر های بد و ترک گمان بد به آینده و ایجاد خوشبینی و امید به آینده و کاهش استرس ها با نگاه مثبت به آینده (هر چی میکشیم از این استرس هاست، گزینه خوبی برای ترک کردنه ها )
5-ترک ترس (مثلا ترس از تاریکی یا هر چیز دیگه)

6-


هر کس با هر کدوم از گزینه ها موافقه جلوی گزینه انتخابی در زیر یه ستاره بزنه. ضمنا می تونید که خودتون یک گزینه دیگه اضافی کنید و بهش رای بدید، در نهایت با شمردن ستاره ها نتیجه مشخص میشه. تا روز شنبه و تا ساعت 12 شب وقت دارید نظر بدید. ما روی نظر شما خیلی حساب می کنیم و برامون خیلی مهمه... حتما شرکت کنید:
1- *
2- **
3-
4- **
5- *

دلیل انتخاب:
من با آينده يكم مشكل دارم
و دوست دارم اين عادت دروغ از سرم بره بيرون
موضوع قبليتون عالي بود به من كه خيلي كمك كرد
دفترچه ترك عادت چيه؟!
17
سلام[تصویر:  3.gif]

فرم نظرسنجی
(لطفا فرم نظرسنجی را به طور کامل و از آخرین پست، کپی پیست کنید و نظرتون رو اعلام کنید)
نظرسنجی ترک یک عادت بد در زندگی برای هفته دوم:
1- ترک غیبت (بچه ها تصور کنید که غیبت تو زندگی ها نباشه... چقدر محبت ها بیشتر میشه)
2- عدم ناراحت شدن از رفتار زشت دیگران و صبر پیشه کردن و فرق گذاشتن بین احقاق حق و ناراحت شدن و ترک سوء ظن به دوستان (اینم خدایی خیلی سخته ولی زندگی رو دگرگون میکنه اگه تحقق پیدا کنه)
3- ترک دروغگویی حتی دروغ های کوچک حتی دروغهای مصلحتی (می تونیم با هم بحث کنیم که حتی دروغ مصلحتی هم خوب میست، خیلی هم مشکله آدم بدونه که دروغ نگفتن شاید در ظاهر کارا رو سخت کنه اما خیال آدم راحته، برای من که خیلی سخته که بعضی وقتا دروغ های مصلحتی نگم)
4- ترک فکر های بد و ترک گمان بد به آینده و ایجاد خوشبینی و امید به آینده و کاهش استرس ها با نگاه مثبت به آینده (هر چی میکشیم از این استرس هاست، گزینه خوبی برای ترک کردنه ها )
5-ترک ترس (مثلا ترس از تاریکی یا هر چیز دیگه)

6-


هر کس با هر کدوم از گزینه ها موافقه جلوی گزینه انتخابی در زیر یه ستاره بزنه. ضمنا می تونید که خودتون یک گزینه دیگه اضافی کنید و بهش رای بدید، در نهایت با شمردن ستاره ها نتیجه مشخص میشه. تا روز شنبه و تا ساعت 12 شب وقت دارید نظر بدید. ما روی نظر شما خیلی حساب می کنیم و برامون خیلی مهمه... حتما شرکت کنید:
1- *
2- **
3- *
4- **
5- *

دلیل انتخاب:
گفتن دورغ های چه بزرگ و چه کوچک تو زندگیمون زیاد شده . شاید داره به یه عادت تبدیل میشه! باید زودتر به فکر چاره افتاد....

***********************************
نظرتون در رابطه با موضوع قبل رو بفرمایید و آیا دفترچه ترک عادات تهیه خواهید کرد؟
پاسخ شما:

خوب بود... تو رفتارم با پدر و مادر تاثیر گذار بود...[تصویر:  g.gif]