سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند:17:
تا در طلب گوهر کانی،کانی.....تا در هوس لقمه ی نانی،نانی
این نکته ی رمز اگر بدانی،دانی....هر چیز که در جستن آنی،آنی
مولانا
این ابیات از اون ابیاتیه که باید با طلا نوشته بشه واقعا
یارب چه کسی است که در دو عالم ............................... کس قیمت عشق تو ندانست
عشقت به همه جهان دریغ است ...................................... زآن است که از جهان نهان است
تن ار کرد فغانی،ز غمِ سود و زیانی......ز توست آن،که دمیدی،نه ز سرناست،خدایا
مولانا
از وصف تو هر شرح که دادند محال است ......... واز عشق تو هر سود که کردند زیان است
بینده ی انوار تو بس دوخته چشم است ................ گوینده ی اسرار تو بس گنگ زبان است
تو چو سرنای منی،بی لب من ناله مکن......تا چو چنگت ننوازم،ز نوا هیچ مگو
مولانا
ور بگویم ز غمت کشته شدم ...........کشته دانی که دوا نپذیرد
تو مرا کشتی و خلقی گوا ............ کس به قول تو گوا نپذیرد
در چمن نیست به بالای بلندت سروی
راستی در قد زیبای تو پیداست که نیست
(خواجوی کرمانی)
تو اگر نوش حدیثی ز حدیثانِ خوش او......تو مگو،تا که بگوید لب آن قند فسانه
مولانا
امشب همش ت به من افتاد
هر شبی گویم که فردا ترک این سودا کنم.........................باز چو فردا میشود امروز و فردا میکنم
(هلالی جغتایی)
.
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست؟
ب دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن