سلام
"یوسف! ب این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل گمان مکن ب شب جشن میروی
شاید ب خاک مردهای ارزانیات کنند"
فاضل نظری
"د" بده..
یاعلی.
"دلم جراتش قطره ای بیش نیست
تو ای
عشق او را به دریا ببر"
محمد علی بهمنی
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا زجانان یا زجان باید که دل برداشتن
حافظ
نیست در کس کرم و وقت طرب می گذرد
چاره آن است که سجاده به می بفروشیم!
توضیح :
این یکی از جناب حافظ هست
من تا یادم میاد اون شعر قبلی رو با "رسان" دیده بودم
حالا خیلی هم توفیری نداره
عشقه مارو به دریا متصل کنه حالا میخواد ببره یا برسونه فرقی نداره ;)
می خواره و سرگشته و رندیم و نظر باز
وآن کس که چو ما نیست در این شهر کدام است؟
حافظ شیرازی
ان شالله که به موفقیت برسید همیشه
تا ظهورت چقدر فاصله داریم آقا
آه از جمعه ی بی تو گله داریم آقا
"ای ابر اگر از خانه ی آن یار گذشتی
با گریه بزن بوسه به جای همه ما"
فاضل نظری
از مجموعه شعر "ضد"
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها
زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا
جلال الدین بلخی
دیوان شمس
آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم
احساس سوختن به تماشا نمی شود
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده باغی و دلم شاد کنید
تا کی به تمنای وصل تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چو سیل روانه
همه هست آرزویم كه ببینم از تو رویى
چه زیان تو را كه من هم برسم به آرزویى؟!
علامت تعجب بده