..شاديو نميدونم ولي گاهي براي تفنن ازي اسپما بزنييد..
..در و ديوار كانون هم ايده ي خوبيه ها..فقط دسترسي داداش مجتبي رو مي طلبه
دل ما را تو كردهاي عاشق آفريدي تو شيعه صادق
تو دل نرم دادهاي به رضا خواهري شبيه زينب كبري
شاعر ناشناس..
(ا)(الف) بده..:دي
ای که دائم به خویش مغروری
گر تو را عشق نیست معذوری
گرد دیوانگان عشق مگرد
که به عقل عقیله مشهوری
"ی" بدین
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
"د" بده
دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
مجددا "د"
زهی خجسته زمانی که یار باز آید
به کام غمزدگان غمگسار باز اید
د بده
مهدی جان، ای مولای ما ای غمگسار ما عجل فی فرجک
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
طبق معمول شعرا من "د" بدین
بیاین جواب شعر منو بدین میخوام ادامه بدم
دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم --- با من چه کرد دیدهی معشوقهباز من
ندانستم که در پایان صحبت
چنین باشد وفای حق گزاران
"سعدی"
ناصح به طعن گفت رو ترک عشق کن
محتاج جنگ نیست برادر نمیکنم
"م" بده
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
"حافظ"