کانون

رها میکنم شیطان خر را 
که ادم سواری میکند همچو خر

شاعر خودم

رخ یارم انسان، چه شود که خر شود
چه خوشم من شیطان، که بلغزد انسان

شاعر خودم

 
شما شاعر بودین ما خبر نداشتیم
بد جوری با شیطون سر لج افتادینا

حالا این بدبخت حیوان خدا خر چه گناهی کرده خو

خدا خیرتون بده
روحم شاد شد

(1398 دي 17، 19:41)مهرخدا نوشته است: [ -> ]رها میکنم شیطان خر را 
که ادم سواری میکند همچو خر

شاعر خودم

راستی این شعر منو یاد یه بیت انداخت 

قافیه که به تنگ آید 
شاعر به جفنگ آید 

ولی انصافا تو شعر بعدی پیشرفت کردید هم قافیه هم معنی

(1398 دي 18، 0:40)123Sanaz123 نوشته است: [ -> ] 
شما شاعر بودین ما خبر نداشتیم
بد جوری با شیطون سر لج افتادینا

حالا این بدبخت حیوان خدا خر چه گناهی کرده خو

خدا خیرتون بده
روحم شاد شد

خداروشکر موجبات شادمانیت شدم
چه استعداد های ذاتی بوده در من

(1398 دي 18، 6:32).... نوشته است: [ -> ]

(1398 دي 17، 19:41)مهرخدا نوشته است: [ -> ]رها میکنم شیطان خر را 
که ادم سواری میکند همچو خر

شاعر خودم

راستی این شعر منو یاد یه بیت انداخت 

قافیه که به تنگ آید 
شاعر به جفنگ آید 

ولی انصافا تو شعر بعدی پیشرفت کردید هم قافیه هم معنی

اصلانم اینطور نیس برید انواع اشعار رو مطالعه کنید و ساختار بیتمو پیدا میکنید 
باور ندارید برید بگردین


در ادامه شما رو مستفیض میکنم به ابیاتی از این شاعر نو ظهور... 
فقط جسارتا خطاب به سایر شعرا عرض مینمایم اینقدر نلرزید دیگه میدونم سروده هام عالین ولی لرزشتون باعث زلزله میشه دیگه، نمونه اش همین زلزله های اخیر در کشور 


نخند بر حال و روز این جوانک
که می آید سراغت این وروجک

سوارت میشود، تسلیم اویی
خودش را می‌فرستد در درونت

تو را به کام مرگ میکشاند 
خرش کن تا نیاید، به دنبالت

شاعر خودم

پیوست: نمیدونم این بنده خدا "خودم" کیه کار و زندگی نداره چرند و پرند میگه( البته قکر نکنم دهخدا باشه خدا بیامرز دهخدا خیلی وقته از جمعمون رفته) 

تا حد مصر و چین و به اطراف روم و ری
گر دیگری به شیوه حافظ زدی رقم

حافظ

من که از دست دلم کار نیاید جز آه
هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود

(1398 دي 19، 16:59).... نوشته است: [ -> ]تا حد مصر و چین و به اطراف روم و ری
گر دیگری به شیوه حافظ زدی رقم

حافظ

دو ساعته دارم به معنی شعر فکر میکنم، 
داداش چرا تقلب کردی؟!

(حافظ حدیث سحرفریب خوشت رسید / تا حد مصر و چین و به اطراف روم و ری

گر دیگری به شیوه حافظ زدی رقم / مقبول طبع شاه هنرپرور آمدی)

دوستان عیب من بیدل حیران مکنید
گوهری دارم و صاحب نظری می جویم
حافظ

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

سعدی

مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید
حافظ
/
یکم بی ربط: میتونم بگم این مدت با معجزه ی شعر سرپا بودم

دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا تن ز جان برآید
حافظ

دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت
ولی اجل به ره عمر رهزن امل است

حافظ

تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی، من به خدا رسیده ام

رهی معیری