نـهـی سـر بـر درش، بـخـشـد، تـرا از مـعـرفت تاجی
بــفـرمـانـش کـمـر بـنـدی، تـرا مـهـرش کـمـر بـنـدد
فيض كاشاني
.
در اين زمانه ی بي های و هوي لال پرست --- خوشا به حال كلاغان قيل و قال پرست
.
تــا نــگــذرد زنــام ســزاوار نــام نــیـسـت
تـا مـعـتـرف بـه نـقـص نـبـاشـد تـمـام نـیـست
فيض كاشاني
.
تن که ارزان است گو جان میدهم --- هرچه خواهی تو بگو آن میدهم
.
جای خانم ستاره سهیل خالیه برای مشاعره و تالار ادبی.
مجبورم با خودم مشاعره کنم:
ما در ره عشق تو اسیران بلاییم --- کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم
مهر پاییز کجا بود در این شهر شلوغ؟
چار فصل دل من در خطر بی مهری ست
بتول مبشری
تــرا رفــعــت اگــر بــایــد، ره افــتــادگــی بـسـپـر
ز بـالـا قـطـره مـیبـنـدد کـه در پـائـیـن گـهـر بندد
نـسـوزد تـا دل از عـشـقـی، به سر شوری نمیافتد
ندارد درد سر چون کس، چرا چیزی به سر بندد
فيض كاشاني
در جستجوی اهل دلی عمر ما گذشت
جان در هوای گوهر نایاب داده ایم
رهی معیری
تـعـلـق هـا به ـدل خـاریـسـت یک یک
خـوش آنـکو از دلش خاری بر آورد
فيض كاشاني
.
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن --- شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
.
شاهدان گر دلبری زینسان کنند --- زاهدان را رخنه در ایمان کنند
هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد --- گلرخانش دیده نرگسدان کنند
.
دل زنده میشود به امید وفای یار
جان رقص میکند به سماع کلام دوست
به قول تنها ترین سردار حضرت سعدی