ور تو آیی نشود چارهٔ تنهایی من
که من از خوبش روم چون تو ز در بازآیی
کاش از مادر آن ترک بپرسند که تو
گر نیی از پریان از چه پری میزایی
قاآنی.
فقط معنی مصراع ۳ و ۴
من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است
اگر هستی که بسم الله، در تأخیر آفات است
مرا محتاج رحم این و آن کردی، ملالی نیست
تو هم محتاج خواهی شد، جهان دار مکافات است...
ز من اقرار با اجبار می گیرند، باور کن
شکایت های من از عشق ازین دست اعترافات است
میان خضر و موسی چون فراق افتاد، فهمیدم
که گاهی واقعیت با حقیقت در منافات است
اگر در اصل، دین حُبّ است و حُبّ در اصل دین، بی شک
به جز دلدادگی هر مذهبی، مُشتی خرافات است...
فاضل نظری
سلام
عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا به سر ایثار شد
این دگر من نیستم،من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
فروغ فرخزاد
ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ
صبر کم و بیتابی بسیار و دگر هیچ...
در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری؟
گویم که غم یار و غم یار و دگر هیچ
چشم دل باز کن تا جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی
هاتف
یارا بهشت، صحبت یاران همدم است
دیدار یار نامناسب، جهنم است
سعدی
خیلی شعر زیبایی بود، لذت بردم، ولی باید با ت میگفتید، متن شعرهای کامل روداخل یه تاپیک دیگه ای میتونید بذارید،فردا اگه پیداش نکردید بگید تاپیکشو واستون پیدا کنم، لینکشو بذارم.
تمنای وفاداری مرا هرگز نبود از تو
ولی ای بیوفا از بیوفا هم انتظاری هست!
فاضل نظری
تا به فــراق خو کنم صبر من و قرار کو؟
وعده ی وصل اگر دهد طاقت اتظار کو؟
واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما
با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم
حافظ
حافظ:
ما را به رندی افسانه کردند
پیران جاهل شیخان گمراه
از دست زاهد کردیم توبه
و از فعل عابد استغفرالله"
همچنان در پاسخ دشنام میگویم سلام
عاقلان دانند دیگر حاجت تفسیر نیست
فاضل نظری
تا کی در انتهای جهان بی تو سر کنم
عمری گذشت بی تو و در حسرتم هنوز
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
وز سر پیمان برفت با سر پیمانه شد
حافظ
در این بازار بیرونق، من آن ساعت شدم محتاج
که با ثروت عوض کردم غنای تنگدستی را
فاضل