دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را ....... دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز ........ باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
الهی سینه ای درد آشنا ده
غم از هر دل که بستانی به ما ده
التماس دعا
یا زهرا
هر آن موری که زیر پای زوریست....................سلیمانیست کاندر شکل موریست
دل چو سیاهی دهد،رنگ گواهی دهد.....عکس برون می زند،گر چه تو در پرده ای
مولانا
یک دل و یک جهت و یک رو باش ........ از دورویان جهان یک سو باش
شرابم ده و روی دولت ببین ........................... خرابم کن و گنج حکمت ببین
من آنم که چون جام گیرم بدست ........................ ببینم در آن آینه هر چه هست
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
امروز تو را دسترس فردا نیست ..... و اندیشه ی فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست ...... که این باقی عمر بها پیدا نیست
تا گفته ای به دل که«گرفتار ما تویی.».....گه گه گمان بریم که این جمله فعل ماست
مولانا
تنيده ياد تو در تار و پودم
بود لبريز از مهرت وجودم
ما ز یاران چشم یاری داشتیم...خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
پ. ن :