درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیدهام که مپرس
حافظ
نقل قول: امیدوارم درست تو ذهنم مونده باشه شعر
درست بود تو گنجور نگاه کردم احسنت
سر گشته چو پرگار همه عمر دويديم
آخر به همان نقطه كه بوديم رسيديم
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی/ چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
سعدی
ممنونم جناب یازهرا
(1400 ارديبهشت 14، 23:22)بهاران نوشته است: [ -> ]سر گشته چو پرگار همه عمر دويديم
آخر به همان نقطه كه بوديم رسيديم
من تا اومدم بنویسم تو پیام دادی بهارم
ماییم و نوای بی نوائی/ بسم الله اگر حریف مایی
یه بیت شعر میگم اولش ن داره...جاش الان نیست
ولی چون خیلی قشنگه مینویسم
نازپرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
(1400 ارديبهشت 14، 23:25)Roza_r نوشته است: [ -> ] (1400 ارديبهشت 14، 23:22)بهاران نوشته است: [ -> ]سر گشته چو پرگار همه عمر دويديم
آخر به همان نقطه كه بوديم رسيديم
من تا اومدم بنویسم تو پیام دادی بهارم
ماییم و نوای بی نوائی/ بسم الله اگر حریف مایی
عزیزدلمی
منو و تو نداره ک رزا جون
من خیلی مشاعره ام خوب نیس
یییییی
یییی
یادم نمیاد با ی
(1400 ارديبهشت 14، 23:27)بهاران نوشته است: [ -> ] (1400 ارديبهشت 14، 23:25)Roza_r نوشته است: [ -> ] (1400 ارديبهشت 14، 23:22)بهاران نوشته است: [ -> ]سر گشته چو پرگار همه عمر دويديم
آخر به همان نقطه كه بوديم رسيديم
من تا اومدم بنویسم تو پیام دادی بهارم
ماییم و نوای بی نوائی/ بسم الله اگر حریف مایی
عزیزدلمی
منو و تو نداره ک رزا جون
من خیلی مشاعره ام خوب نیس
یییییی
یییی
یادم نمیاد با ی
ماچ به کلت بهارکم
(1400 ارديبهشت 14، 23:26)بهاران نوشته است: [ -> ]یه بیت شعر میگم اولش ن داره...جاش الان نیست
ولی چون خیلی قشنگه مینویسم
نازپرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
منم در جواب این بیتت این بیتو که قبلا تو یه کتابی موقع درس خوندن واسه خودم نوشته بودم مینویسم:
خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود/ گر تو بیداد کنی شرط مروت نبود
حافظ
چه میشه کرد یه وقتایی قدرت ما تمامه
(1400 ارديبهشت 14، 23:34)Roza_r نوشته است: [ -> ]منم در جواب این بیتت این بیتو که قبلا تو یه کتابی موقع درس خوندن واسه خودم نوشته بودم مینویسم:
خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود/ گر تو بیداد کنی شرط مروت نبود
حافظ
چه میشه کرد یه وقتایی قدرت ما تمامه
خیلی زیبا بود
ازین شعر قشنگ مشنگا داشتی بازم بفرست رزا حونم
مخصوصا عرفانی باشه...مال مولانا و حافظم باشه...چه شود...روح ادم صیقل میده
فقط برای بهار عزیز
بیا که دوش به مستی سروش عالم غیب/ نوید داد که عام است فیض رحمت او
حافظ
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست/ که نیست معصیت و زهد بی مشیت او
حافظ
ور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندن تا کور گردد آن بصر کو نیست لایق دوست را
مولانا
اگر ما بنزدیک آن جشنگاه
شویم و بتازیم یک روزه راه
بگیریم ازیشان پری چهره چند
بنزدیک خسرو شویم ارجمند
فردوسی
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت **** جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
حافظ
تابه فکر خود فتادم روزگار از دست رفت
تا شدم از کار واقف وقت کار از دست رفت
تا کمر بستم غبار از کاروان بر جا نبود
از کمین تا سر برآوردم شکار از دست رفت
توانگران را وقف است و نذر و مهمانی / زکوةوفِطره و اِعتاق و هَدی و قربانی
تو کِی به دولت ایشان رسی که نتوانی / جز این دو رکعت و آن هم به صد پریشانی
گلستان سعدی
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
وز لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود
از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب
رجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده بود
حافظ