تب و تاب غم عشقت دل دریا طلبد
هر تنک حوصله را طاقت این طوفان نیست
سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز
ماجرای منو معشوق مرا پایان نیست
(هوشنگ ابتهاج)
تا قوت عشق تو بدیدم ............... سر گشتگیم بسی فزون گشت
درمان چه طلب کنم؟که عشقت ............. ما را سوی درد رهنمون گشت
تـا بـو کـه یابـم آگــهــی از ســایــه سـرو سـهـی
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی میزنم
(حافظ)
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او اجابت کرد
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده ی یوسف ندریده
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
نی جدا زان لب و دندان چه نوایی دارد
منز بی هم نفسی ناله به دل میشکنم
منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن
(حافظ)
نتوان وصف تو گفتن که تو در وصف نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که در وهم نیایی
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نیی شمع مزار خویش شد
دل هوشمند باید که به دلبری سپارد
که چو قبله ایت باشد به از آن که خودپرستی
یارب به کمند عشق پا بستم کن
از دامن غیر خودتهی دستم کن
یکباره زاندیشه عقلم برهان
وزباده صاف عشق سر مستم کن
نکته ای دلکش بگویم، خال آن مهرو ببین
عقل و جان را بسته ی زنجیر آن گیسو ببین
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
غم دنیی دنی چند خوری باده بخور
حیف باشد دل دانا که مشوش باشد
(حافظ)
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس