1392 شهريور 28، 23:41
.
آخرای عمر شب بود
تو دمِ سپیده رفتی
گله دارم از نگاهت
که منو ندیده رفتی
نه شنیدی و نه گفتی
گفتنی شنیدنی بود
ما همو ندیدیم اما
حال هر دو دیدنی بود
گفته بودی وعده ی ما
تو کمینگاه ستاره
حالا شب پر از ستاره س
که یکی کمین نداره
قلب ما بی تپش هم
مُردنِ نبض زمونه س
صبحو بی چشات نمیخوام
مثِ کابوس شبونه س
ما سراغ همو تا کِی
باید از جاده بگیریم ؟
درد ما درد کمی نیس
که همو ساده بگیریم ...
( افشین یداللهی )
آخرای عمر شب بود
تو دمِ سپیده رفتی
گله دارم از نگاهت
که منو ندیده رفتی
نه شنیدی و نه گفتی
گفتنی شنیدنی بود
ما همو ندیدیم اما
حال هر دو دیدنی بود
گفته بودی وعده ی ما
تو کمینگاه ستاره
حالا شب پر از ستاره س
که یکی کمین نداره
قلب ما بی تپش هم
مُردنِ نبض زمونه س
صبحو بی چشات نمیخوام
مثِ کابوس شبونه س
ما سراغ همو تا کِی
باید از جاده بگیریم ؟
درد ما درد کمی نیس
که همو ساده بگیریم ...
( افشین یداللهی )