بر تیر نگاه تو دلم سینه سپر کرد
تیر آمد و از این سپر و سینه گذر کرد
چشم تو به زیبایی خود شیفتهتر شد
همچون گل نرگس که در آیینه نظر کرد
با عشق بگو سر به سر دل نگذارد
طفلی دلکم را غم تو دست به سر کرد
گفتیم دمی با غم تو راز نهانی
عالم همه را شور و شر اشک خبر کرد
سوز جگرم سوخته دامان دلم را
آهی که کشیدیم در آیینه اثر کرد
یک لحظه شدم از دل خود غافل و ناگاه
چون رود به دریا زد و چون موج خطر کرد
بیصبر و شکیبم که همه صبر و شکیبم
همراه عزیزان سفر کرده، سفر کرد
باید به میانجی گری یک سر مویت
فکری به پریشانی احوال بشر کرد
قیصر امین پور
آنکس که بدم گفت، بدی سیرت اوست
وان کس که مرا گفت نِکو خود نیکوست
حال متکلم از کلامش پیداست
از کوزه همان برون تراود که در اوست.
شیخبهایی
دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم
نیست در کس کرم و وقت طرب میگذرد
چاره آن است که سجاده به می بفروشیم
خوش هواییست فرح بخش خدایا بفرست
نازنینی که به رویش می گلگون نوشیم
ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است
چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم
گل به جوش آمد و از می نزدیمش آبی
لاجرم ز آتش حرمان و هوس میجوشیم
میکشیم از قدح لاله شرابی موهوم
چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم
حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم
حافظ☘
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست
نگارنده بر شده پیکر است
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه
# حکیم ابوالقاسم فردوسی بزرگ
به کویت آمدیم و آرزوی ما نشد حاصل
ز کویَت میرویم اینک، هزاران آرزو با ما...
هلالی جغتایی
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب می شود..
گاهی نمی شود که ، نمی شود که ، نمی شود
گاهی بساط عیش خودش جور می شود
گاهی دگر تهیه بدستور می شود
گه جور میشود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور می شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است . .
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود (:
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود
گاهی برای خنده دلم تنگ می شود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود . .
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ می شود
گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود
از هرچه زندگیست دلت سیر می شود
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود
کاری ندارم کجایی چه میکنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود (:☘
زنده یاد دکترقیصر امین پور
خداوندا در توفیق بگشای
نظامی را ره تحقیق بنمای
دلی ده کو یقینت را بشاید
زبانی کآفرینت را سراید
مده نا خوب را بر خاطرم راه
بدار از ناپسندم دست کوتاه
درونم را به نور خودبر افروز
زبانم را ثنای خود در آموز
# نظامی گنجوی بزرگ
نه باهوشم ،
نه بیهوشم ،
نه گریانم نه خاموشم
همین دانم که می سوزم ،
همین دانم که می جوشم
پریشانم ، پریشانم ،
چه می گویم؟
نمی دانم
ز سودای تو حیرانم ،
چرا کردی فراموشم؟
سیمین بهبهانی
می روم از شبِ آلوده ی خواب
سوی آن کشورِ تنهاییِ خویش
می کَنَم از همه ی بایدها
"من نباید هستم" !
جار خواهم زد باز؛
نه سپیدم،نه سیاه
ارغوانی هستم
کودکی پیر در آفاقِ جوانی هستم . . .
راه تصویرِ من است . . .
نه کدورت دارم
نه دلم تنگِ کسیست
زندگی صحنِ فراموشیهاست . . .
این چه عشقیست که دنیا به رسیدن دارد؟
"نرسیدن زیباست " . . .