اینم یه معرفی از فروغ فرخزاد
گویا خیلی ها با اشعار فروغ مخالف هستند
بعضی ها اشعار این شاعر نابغه ی ایرانی رو مبتزل میخوانند.در حالیکه به اعتقاد عده ی زیادی این شاعر تنها صادق بود و بس.چون از احساساتی حرف زده که اگر یک زن از انها سخنی به میان اورد اصلا پسندیده نیست.و اصولا کسی از یک زن انتظار بیان این حرف ه ارا ندارد.اما خیلی ها معتقدند کهاو با صراحت هرچه را که در وجودش حس میکرده بیان کرده.درواقع او نمی خواسته چیزی را پنهان کند.فروغ در شعر هایش فروغ است و بس.نه کمتر و نه بیشتر! هیچ نقابی بر چهره نذاشته.هیچ چیز را پنهان نکرده.
درواقع تنهایی و انتظار توی شعر های فروغ وجود داره.
حتی یه شعری هست که من خودم توی تاپیک گذاشته ام به نام " مثل هیچ کس " بعضی ها میگن این برای امام زمان سروده شده اما خوندم که توی کتابی گفته بوده : این شعر فقط داره تنهایی یک دختر رو نشون میده که منتظره تا مردی بیاد و اونو نجات بده.چون کلا همش در انتظار شوهرش بوده
این بیت
اینجا گفته :
صورتش از صورت امام زمان هم روشنتر است
پس نمیتونسته منظورش اما زمان باشه.....
برای فروغ در شعر هیچ محدودیتی نیست و به خاطر همینه که فکر کنم یه زمانی من یه کتابی خوندم از اشعار پروین که اول اون کتاب نویسنده کلی از پروین تعریف کرده بود و هرچی دلش خواسته بود به فروغ گفته بود.هرچی از دهنش دراومده بود.من قصد قضاوت ندارم.قضاوت با خودتون. ام نظر فروغ درباره ی شعر اینه که : :"من در شعر خودم چیزی را جستجو نمی کنم بلکه در شعر خودم تازه "خودم"را پیدا میکنم"
همچنین شاید جزو معدود شاعرانی باشد که زنانگی در اشعارش موج می زند..یعنی هرکس با خواندن شعر او می فهمد که سراینده یک زن است.
بعد از این مقدمه ی کوتاهی که خودم نوشتم با هم میخونیم مطلبی رو که با از توی همون ساییت پیدا کردم
فروغ در ظهر ۸ دیماه در خیابان معزالسلطنه کوچه خادم آزاد در محله
امیریه تهران از پدری تفرشی و مادری کاشانیتبار به دنیا آمد.
پوران فرخزاد خواهر بزرگتر فروغ چندی پيش اعلام کرد فروغ روز هشتم دی ماه متولد شده و از اهل تحقيق خواست تا اين اشتباه را تصحيح کنند.
فروغ فرزند چهارم
توران وزيری تبار و
سرهنگ محمد فرخزاد است. از دیگر اعضای خانواده او میتوان برادرش، فریدون فرخزاد و خواهر بزرگترش، پوران فرخزاد را نام برد.
فروغ با مجموعههای
اسیر، دیوار و عصیان در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد.
فروغ در سالهای ۱۳۳۰ در ۱۶ سالگی با
پرویز شاپور طنزپرداز ایرانی که پسرخاله مادر وی بود، ازدواج کرد. این ازدواج در سال ۱۳۳۴ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج، پسری به نام
کامیار بود.
فروغ پیش از ازدواج با شاپور، با وی نامهنگاریهای عاشقانهای داشت. این نامهها به همراه نامههای فروغ در زمان ازدواج این دو و همچنین نامههای وی به شاپور پس از جدایی از وی بعدها توسط کامیار شاپور و عمران صلاحی در کتابی به نام
"اولین تپشهای عاشقانهء قلبم" منتشر گردید.
پس از جدایی از شاپور، فروغ فرخزاد، برای گریز از هیاهوی روزمرگی، زندگی بسته و یکنواخت روابط شخصی و محفلی، به سفر رفت. او در این سیر و سفر، کوشید تا با فرهنگ اروپا آشنا شود. با آنکه زندگی روزانهاش به سختی میگذشت، به تئاتر و اپرا و موزه میرفت. وی در این دوره زبان ایتالیایی، فرانسه و آلمانی را آموخت. سفرهای فروغ به اروپا، آشناییاش با فرهنگ هنری و ادبی اروپایی، ذهن او را باز کرد و زمینهای برای دگرگونی فکری را در او فراهم کرد.
آشنایی با
ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تغییر فضای اجتماعی و درنتیجه تحول فکری و ادبی در فروغ شد.
در سال ۱۳۳۷ سینما توجه فروغ را جلب میکند. و در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا میشود و این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر میدهد. و چهار سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۱
فیلم خانه سیاه است را در آسایشگاه جذامیان باباباغی تبریز میسازند. و در سال ۱۳۴۲ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده بازی چشمگیری از خود نشان میدهد. در زمستان همان سال خبر میرسد که فیلم «خانه سیاه است» برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شده و باز در همان سال مجموعه تولدی دیگر را با تیراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر کرد. در سال ۱۳۴۳ به آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر میکند. سال بعد در دومین جشنواره سینمای مولف در پزارو شرکت میکند که تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد میدهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش میشوند. پس از این دوره، وی مجموعه تولدی دیگر را منتشر کرد. اشعار وی در این کتاب تحسین گستردهای را برانگیخت؛ پس از آن مجموعه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر نمود.
آخرین مجموعه شعری که فروغ فرخزاد، خود، آن را به چاپ رساند مجموعه تولدی دیگر است. این مجموعه شامل ۳۱ قطعه شعر است که بین سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲ سروده شدهاند. به قولی دیگر آخرین اثر او «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» است که پس از مرگ او منتشر شد.
فروغ فرخزاد در روز ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵ هنگام رانندگی با اتوموبیل جیپ شخصیاش، بر اثر تصادف در جاده دروس-قلهک در تهران جان باخت. جسد او، روز چهارشنبه ۲۶ بهمن با حضور نویسندگان و همکارانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. آرزوی فروغ ار زبان خودش:
«آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آنها با مردان است» «من به رنجهایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان میبرند، کاملا واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آنها به کار میبرم.»
این تیکه ی اخرو شرمنده....
اسیر - دیو شب - زمستان 1333
لای لای ، ای پسر کوچک من
دیده بر بند ، که شب آمده است
دیده بر بند ، که این دیو سیاه
خون به کف ، خنده به لب آمده است
سر به دامان ِ من ِ خسته گذار
گوش کن بانگ قدم هایش را
کمر نارون پیر شکست
تا که بگذاشت بر آن پایش را
آه ، بگذار که بر پنجره ها
پرده ها را بکشم سر تا سر
با دو صد چشم پر از آتش و خون
میکِشد دم به دم از پنجره سر
از شرار نفسش بود که سوخت
مرد چوپان به دل دشت خموش
وای ، آرام که این زنگی ِ مست
پشت در داده به آوای تو گوش
یادم آید که چو طفلی شیطان
مادر خسته ی خود را آزرد
دیو ِ شب از دل تاریکی ها
بی خبر آمد و طفلک را برد
شیشه ی پنجره ها میلرزد
تا که او نعره زنان می آید
بانگ سر داده که کو آن کودک
گوش کن ، پنجه به در میساید
نه ! برو ، دور شو ای بد سیرت
دور شو ، از رخ تو بیزرام
کی توانی برُبائیش از من
تا که من در بر او بیدارم
ناگهان خامشی خانه شکست
دیو شب بانگ بر آورد که آه !
بس کن ای زن که نترسم از تو
دامنت رنگ گناهست ، گناه
دیوم اما تو ز من دیو تری
مادر و دامن ننگ آلوده !
آه بردار سرش از دامن
طفلک پاک ، کجا آسوده ؟
بانگ میمیرد و در آتش درد
میگذارد دل چون آهن ِ من
میکنم ناله که کامی ! کامی !
وای بردار سر از دامن من
نمیدونم چرا نشد این 4 تا پستو جدا بزارم