کانون

نسخه‌ی کامل: شعر و نثر ادیبان
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
اگر لذت ترک لذت بدانی دگر شهوت نفس، لذت نخوانی
هزاران در از خلق بر خود ببندی گرت باز باشد دری آسمانی

سفرهای علوی کند مرغ جانت گر از چنبر آز بازش پرانی
ولیکن تو را صبر عنقا نباشد که در دام شهوت به گنجشک مانی

ز صورت پرستیدنت می‌هراسم که تا زنده‌ای ره به معنی ندانی
گر از باغ انست گیاهی برآید گیاهت نماید گل بوستانی

دریغ آیدت هر دو عالم خریدن اگر قدر نقدی که داری بدانی
به ملکی دمی زین نشاید خریدن که از دور عمرت بشد رایگانی

همین حاصلت باشد از عمر باقی اگر همچنینش به آخر رسانی
بیا تا به از زندگانی به دستت چه افتاد تا صرف شد زندگانی

چنان می‌روی ساکن و خواب در سر که می‌ترسم از کاروان باز مانی
وصیت همین است جان برادر که اوقات ضایع مکن تا توانی

صدف وار باید زبان درکشیدن که وقتی که حاجت بود در چکانی
همه عمر تلخی کشیدست سعدی که نامش برآمد به شیرین زبانی
عکس ها
هزاران حرف ناگفته در خود دارند
بغض های فرو خورده
رازهای مگو…
اهل درد که باشی
عکس ها برایت شعر می خوانند..
(شاعر:نمیدانم1 )
ای بی وفای سنگدل قدرناشناس!
از من همین که دست کشیدی تو را سپاس

با من که آسمان تو بودم روا نبود
چون ابر هر دقیقه درآیی به یک لباس

آیینه ای به دست تو دادم که بنگری
خود را در این جهان پر از حیرت و هراس

پنداشتی مجسمه سنگ و یخ یکی ست؟
کو آفتاب تا بشوی فارغ از قیاس

دنیا دو روز بیش نبود و عجب گذشت!
روزی به امر کردن و روزی به التماس

مگذار ما هم ای دل بی زار و بی قرار
چون خلق بی ملاحظه باشیم و بی حواس
فاضل نظری
در عشق حکایت غم انگیز نیست
افسانه مصر و شام و تبریزی نیست
گفتم شاید جز او ببینم چیزی
چون دیدم من بغیر او چیزی نیست

میرزا محمد رضی معروف به میررضی آرتیمانی یا رضی الدین آرتیمانی
[تصویر:  p37_photo_2016-11-09_19-50-21.jpg]


پا به پـــای من اگر آمـــده بودی در شهـــــر

این خبـــر سوژه ی عالم شدنش حتمـــی بـــود......

"امید صباغ نو"
تنها بمان
فقط اندكي بعداز من!
تا باورم شود "تنهايي"
آن اتفاقيست كه ميخواستي، 
نه نبودن من! 
مونا پرستش
گاهى ...
دلت"به راه" نیست!!
ولى سر به راهى ...

خودت را میزنى به "آن راه" و میروى...

و همه، 
چه خوش باورانه فکر ميكنند..
که تــو..

"روبراهى"....
شاعر:نمی دانم
همه یِ ما باید کسی را داشته باشیم
که وقتی یک روز ،
روزِ ما نبود 
بنشینیم رو به رویش و غرغر کنان از سیر تا پیازِ تمامِ بد بیاری هایمان را برایش تعریف کنیم 
و او هم لبخند به لب گوش کند و پایانِ هر جمله مان بگوید "حق داشتی پس اینقد عصبی بشی،
حالا ولش کن مهم نیست، 
فدایِ سرت" .

میدانید آدم هرچقدر هم قوی باشد 
باید کسی را داشته باشد
که حالِ بدش را بفهمد 
که نگذارد 
به حالِ خودش بماند
کسی که حالمان را به حالش گره زده باشد... .
[تصویر:  34zd_photo_2016-11-09_19-54-22.jpg]


ما شبـــيه جنـسِ خـــــاک خورده ى داخلِ ويترينيم،
كه يک نفـــر انتخابمان كرد 
اما حاضر نشد بهــــايمان را پرداخت كند!
فقط آمـــد،
دلخوشمـان كرد،
و رفت...
رفت يک دورى بزند برگـــــردد...


"علی قاضی نظام"
[تصویر:  rhe7_photo_2016-11-12_21-32-37.jpg]

و به کــوتاهی آن لحظه شـــادی که گذشت،
غصـــه هم می گذرد،
آنچنـــانی که فقط خـــاطره ای خواهد مانــد...
لحظه هــا عریاننـــد.
به تن لحظه خــود، جامه انـــــدوه مپوشــان هرگز...


"کیوان شاهبداغی"
[تصویر:  ucqo_photo_2016-11-12_23-37-10.jpg]
از آمدنت گیجم و 
شاد و 
متحیّر
تو فرض بکن 
برف ببارد 
عسلویه

کنعان‌محمدی
حالِ خرابِ حضرتِ پاییز،مالِ من
شأنِ نزولِ سوره‌ی باران به‌نامِ تو
تنها نه من به مهرِ تو
آذر به جان شدم
دلتنگیِ دقایقِ آبان به نامِ تو... 

علیرضارنجبر
?
 کاسـه ی شعـرم
از دسـت تـو افتـاد و شکسـت ...
عاشقان
فرصت خوبیسـت!!
غـزل جمع کنیـد ...

علیرضا آذر
حواستان باشد لطفا!
بعد از گفتن "مواظب خودت باش" ،
"برایت آرزوی خوشبختی میکنم"  مسئولیتتان نسبت به هم تمام نمیشود 
 حتما علاقه ای بوده ، 
حتما انتخاب هم بوده اید که مدتی را با هم گذرانده اید و خاطره ساختید؛ 
به حرمت همین چیز ها تا یک مدت بعد از تمام شدن رابطه هوایِ هم را داشته باشید حتی از راهِ دور ...
 خودتان را در احساسِ بیدار شده اش مسئول بدانید ؛
" راهی که بعد از شما انتخاب میکند بی ربط به حضور شما در زندگی اش نیست..."
سحررستگار