امروز دلم به حال انگشت وسطی پام سوخت!!
طفلی خیلی مظلومه
نه مثه شست تو چشه
نه مثه اون کنار شست بلنده
نه مثه این دوتا کناری به درو دیوار می خوره
همین طور تنها
زندگیش یکنواخت
فقط زنده س
زندگی نمی کنه
انگشت وسطی پام دوستت دارم
آقایون اول تو خواستگاری آنچنان سوالات فلسفی راجع به زندگی می پرسن که از ملاصدرا هم بپرسی هنگ میکنه!
ولی بعد از ازدواج ،تنها سوالشون اینه:
شام چی داریم؟!!!!!!11
***
***
دیشب نصف شبی ﯾﻬﻮﯾﯽ ﻫﻮﺱ ﺳﻮﺷﯽ ﮐﺮﺩﻡ !
.
.
.
ﻓﻘﻂ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﯽ ﻫﺴﺖ...
***
میگن عشق اینجوری تعریف شده
ع : علاقه
ش : شدید
ق : قلبی
.
.
.
ولی
.
.
میتونس اینجوری باشه
ع : عکست
ش : شبیه
ق : قورباغه س
***
دیشب سر سفره شام بودیم
یهو گوشیم پی ام اومد
.
.
.
بابام گفت بشین من میارم
من سریع رفتم سمت گوشی
دیدم بابام اس داده حالا که پا شدی اب بیار سر سفره
میدونید چرا سرعت رشد ناخن از مو بیشتره؟؟!!
.
.
.
.
.
.
.
-خودمم نمیدونم ...
.
.
.
تا ندانستنی های دیگرخدایارونگهدار
به مامان گفتم تولّدت چی دوست داری برات بگیریم ؟
گفت : سلامتی شما برام بهترین هدیهی تولّده .
.
.
.
ماکروفر
......................................................
پسره ﺍﮔﻪ یه ﮐﭙﯽ ﺍﺯ ﻗﯿﺎﻓﺸﻮ ﺑﺒﺮﻩ ﺑﺎﻧﮏ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﯼ
ﺑﻬﺶ ﻭﺍﻡ ﺧﺸﮑﺴﺎﻟﯽ ﺗﻌﻠﻖ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺗﻮ ﭘﺮﻭﻓﺎﯾﻠﺶ ﻧﻮﺷﺘﻪ :
ﭼﺸﺎﺗﻮ ﺑﺒﻨﺪ ﻣﻨﻮ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻦ ، ﻣــــــــــﺎﻫﺘﻮ ﺩﯾﺪﯼ؟
يعني كاكتوس اعتماد به نفس اينو داشت
سالي سه بار هلو ميداد
میگن بعضیا هستن هرچقدرم نگاشون کنی سیر نمیشی
.
.
.
.
.
آی اَم بعضیااااااا
خواستم بحث زن گرفتنو باز کنم :
به مامانم میگم بزرگیترین آرزوت برای من چیه؟
میگه اون گوشیت بسوزه
قبلانا میگفتن عروسیت
يك استاد دانشگاه نامهاي به وسيله پست دريافت نمود كه فرستنده به جاي هرگونه مطلبي فقط یک كلمة (خر) در آن نوشته بود و مسلّم بود كه قصدش تنها اهانت به استاد بوده است.
استاد لبخندي زد و وقتي در جلسة درس حضور يافت خطاب به دانشجويان گفت: شما قطعاً شنيدهايد كه بعضاً نامههاي بيامضائي از طرف اشخاص به منظورهائي به كسان ديگر فرستاده ميشود ولي امروز نامهاي از طرف يكي از دانشجويان عزيز براي من رسيده است كه بر خلاف معمول فاقد مطلب بوده و نويسنده فقط امضاء خود را گذاشته است!
******
فتحعلی شاه قاجار در شب اوّل ماه به استهلال مشغول بود در این بین یکی از خانم های حرم دریچه را بگشود که او نیز استهلال کند فتحعلی خان صبا در خدمت بود بالبدیهه چنین گفت :
در شب نو، آن پری رخ، بی نقاب آمد برون ماه می جستند مردم، آفتاب آمد برون
******
شخصی برای تهنیت گفتن بدیدن یکی از دوستان قدیمی خود که به مقام مهمّی رسیده بود رفت ولی دوست تازه به منصب رسیده اعتنایی به وی نکرد و حتی از ا ظهار آشنایی نیز اباء نمود و پرسید کیستی و چه کار داری؟
آن شخص که ابداً چنین انتظاری نداشت بسیار ناراحت شد و گفت من از دوسـتان قدیمی تو هستم شنیدم که اخیراً تو کـور شده ای و اشـخاص را نمی شناسی این بود که به عیادتت آمدم نه برای کاری و با نفرت و انزجار از نزد او خارج شد.
******
عبید زاکانی هنگام زندگانی خویش مخفیانه فرزندان خود را یکی یکی گفت که من گنجی در فلان نقطه مخفی ساخته ام و آن را تنها برای تو گذاشته ام اما برادران تو خبر ندارند. بنابراین هریکی از فرزندانش احترام پدر را به امید گنج مراعات کرده مساعدت می نمودند.
چون زاکانی مرد، هر یکی از فرزندانش می خواستند پنهانی گنج را بربایند ولی ممکن نمی شد چه محل منظور پیوسته مورد نظر همه ایشان بود. بالاخره مطلب کشف شد که راز گنج به همه آنان گفته شده است.
قرار گذاشتند که متّحداً گنج را بردارند و میان خود تقسیم کنند چون محل گنــج را کندنـــد. جعبه ای به دست آمد و در جعبه را گشودند توی آن کاغذی بود و در آن کاغذ این بیت نوشته شده بود:
خدای داند و من دانم و تو هم دانی که یک فلوس ندارد عبید زاکانی
ﺩﻭ ﺳﺎﻋﺘﻪ ﺍﻭﻣﺪﻡ...
ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﻤﻢ ﺑﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻣﺜﻼ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺭﺱ ﻣﯿﺨﻮﻧﻢ!
ﺍﻻﻥ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﭘﺴﺮﻡ ﺩﺍﺭﯼ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺭﺱ ﻣﯿﺨﻮﻧﻢ ﺩﯾﮕﻪ !!!
ﻣﯿﮕﻪ :ﺑﯿﺎ ﮐﺘﺎﺑﺘﻢ ﺑﺒﺮ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﯽ
میگن اگه دل مومنی رو شاد کنی یا بخندونیش
برات توی بهشت خونه میسازن
.
.
.
.
.
بااین جوکایی که من براتون میذارم
فکرکنم الان چندتامسکن مهر دارم تو بهشت
اﺯ ﻣﺨﺎﺑﺮﺍﺕ ﻭﺍﺳﻢ ﭘﯿﺎﻡ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﮐﻪ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺣﺎﻻ ﻣﺎ یه ﻏﻠﻄﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﻧﺎﻣﺤﺪﻭﺩ ﺩﺍﺩﯾﻢ
یه ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺘﻢ بخواﺏ
سرطان قیافه می گیری ﺑﺪﺑﺨﺖ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ﺍﺳﺘﺎﺩﻡ ﮔﻔﺖ : ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺭﺍ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﮐﻦ… ﮔﻔﺘﻢ.. ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﮐﺮﺩﻧﻲ ﻧﻴﺴﺖ… ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ ﻭ ﻧﻤﺮﻩ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺻﻔﺮ ﺩﺍﺩ…
.
.
.
.
.
.
ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻡ ﮐﻪ ﭘﻴﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻋﺼﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﻩ ﻣﻲ ﺭﻓﺖ … ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ : ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺭﺍ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﮐﻦ،ﺍﺭﺍﻡ ﺧﻨﺪﻳﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻧﻤﺮﻩ ﺍﺕ ﺑﻴﺴﺖ… ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﺯﻳﺴﺖ…!!!
.
.
.
.
.
ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻴﺴﺖ ﻣﻴﺪﺍﺩﻱ ﻣﺸﺮﻭﻁ ﻧﺸﻢ ..
ﻳﻪ ﻟﮕﺪ ﺯﺩﻡ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻤﺶ ﺗﻮ ﺟﻮﺏ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻡ
توی کشورهای دیگه ماشینها تو سال پنجم از رده خارج محسوب میشن ...
تو ایران سال هفتم تازه اقساطش تموم میشه
............................................................
به سلامتی مادری که اگـه ۱۰۰ تـا پـریز خالی هم باشه،
.
.
.
.
برا وصل کردن جاروبرقی، گوشیه تو رو از شارژ در میاره!
یعنی به وضوح دیدماااااا
................................................
ﺭﻓﺘﻢ ﺣﺸﺮﻩ ﮐﺶ ﮔﺮﻓﺘﻢ
ﺭﻭﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ:
ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺣﺸﺮﺍﺕ ﻣﺰﺍﺣﻢ
ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺍﺯ ﺣﺸﺮﺍﺗﻢ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺍحمن
ﻣﻮﻧﺪﻡ ﺑﺮﺍ ﺍﻭﻧﺎ ﭼﯽ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺍﺫﯾﺖ ﻧﺸﻦ!
اولين قومي كه به فن آوري نانو دست پيدا كردند ایرانی ها بودند…
.
.
.
.
.
نانو پنير ، نانو گوجه ؛ نانوخيار
نانو پنير و هندونه، نانو پنير و گردو ...
ماهم توخونمون ازاين فن آورى زياداستفاده می کنیم!!!!
کارآفرینی یعنی....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بري کنار اینا که بلال میفروشن , نخ دندون بفروشی
فکر اقتصادی رو داشتین؟ ؟؟
یادش بخیر
دوره دبستان میومدیم میگفتیم یه سوال هم غلط نداریم
راهنمایی :یه غلط دارم
دبیرستان :یدونه درست زدم !!!!!!!!
حالا تو دانشگاه :فک کنم یه سوال رو فهمیدم
معلم: مریم بگو ببینم تو از چه گلی خوشت می آید؟
مریم: خانم اجازه! گل اقاقیا
معلم: خوب، حالا اسم گلی را که گفتی بنویس.
مریم: نه خانم شوخی کردم، ما از گل «رز» خوشمان می آید.
معلم: رضا! بگو ببینم وقتی هوا خوب است چه چیز را بالای سر خودمان می بینیم؟
رضا: آسمان، خورشید، ماه و ستاره
معلم: آفرین! خوب اگرباران بیاید چه می بینیم؟
رضا: چتر!
معلم: احمد چرا مشق هایت را ننوشتی؟
احمد: آقا معلم می خواستم شما منو تنبیه کنید تا دانش آموزان دیگه از این کار من درس عبرت بگیرند.
برادران رایت بهشون میومد
تو کار پخش و توزیع سی دی و فیلم باشن تا ساخت هواپیما
من نمیدونم اینایی که
“آیا” رو مینویثن “عایا”
“آقا” رو مینویصن “عاغا”
“بله” رو مینویثن “بعله”
دغیغا چی رو میخان صابط کنن ؟
اثلا میخام بدونم کدوم نحذط ثواد عاموضی درث خوندن ؟