کانون

نسخه‌ی کامل: اگر می خوای بخندی بیا تو این تاپیک!!!!
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
کی چی خواب می بینه؟! (طنز)

کاری از : الف.راستگو

منبع: عصرایران

برنا به نقل از "چاینا دیلی" نوشت: "یک مخترع چینی موفق شد دستگاهی را اختراع کند که خواب انسان را می خواند." ما هم سریعاً یه عالمه پول برداشتیم و رفتیم این دستگاه را خریداری کردیم تا خواب برخی ها را ببینیم. البته لازم به یادآوری است که این دستگاه چینی بوده و خواب های دیده شده توسط این دستگاه هیچ اعتباری ندارند!

خواب هایی که با این دستگاه گرفتیم بدین شرح می باشد:

مسعود ده نمکی: اخراجی های N اکران عمومی شده است و در این فیلم آنجلیا جولی و براد پیت به همراه یانگوم بازی می کنند. جلوی سینماها از جلوی بقالی ها وقتی که شیریارانه ای توزیع می کنند شلوغ تر و صف هایش از صف های CNG هم طویل تر است.
در خیابان ها همه ی جوانان از تکه کلام های موجود در فیلم استفاده می کنند و البته مسن تر ها هم وقتی این تکه کلام ها را می شنوند به این جوانان می گویند: "یکم ادب داشته باشین! جوون هم جوون های قدیم!!"، او به فکر ساخت اخراجی های N+1 است.

خانم دستجردی: یه چند نفر برای اینکه ورزارت ایشون رو زیر سئوال ببرن زدن دست و پای خودشون رو شکستن و بعد مراجعه کردن به بیمارستان، اما وقتی مسئولای بیمارستان می خواستن مجانی اونها رو پذیرش کنن یهو خودشون، خودشون رو از بیمارستان با لگد بیرون انداختن و رفتن با خیال راحت زیر سایه ی درخت ها وسط بیابون نشستن تا زجرکش بشن و بمیرن و بدین ترتیب وزارت ایشون زیر سئوال بره!


اسفندیار رحیم مشایی: همه ی مردم هفت صبح بیدار شده اند و در حال خواندن روزنامه ی هفت صبح می باشند. هر روز ساعت هفت و نیم صبح در تلویزیون در مورد مسائل مختلف صحبت می کند و هر روز در صفحه ی اول روزنامه ی ایران عکسش را چاپ می کنند. با مردم یکی از کشورها دوست شده است و با آنها پیک نیک می رود!

یکی از مداح های مشهور: یه نفری رفته بهشت ... اوه! ... بقیه اش رو بیخیال!

محمود احمدی نژاد: سال 92 است، مشایی رئیس جمهور شده و او به عنوان معاون اولش مشغول به خدمت رسانی می باشد.

عادل فردوسی پور: "آخ جون sms، بازم بفرستین! هر ثانیه شونصدهزارتا پیامک داره می رسه به برنامه! رکورد رو زدیم! شد یک میلیارد sms تنها توی بیست دقیقه ای که از برنامه ی 90 گذشته!"

علی کفاشیان: بالاخره داروی ترک خنده از نوع بدون درد و خونریزی اختراع شده و بالاخره می تواند کمتر بخندد و بیشتر صحبت کند و در نتیجه مطبوعات و فردوسی پور اینهمه به خاطر خنده هایش به او گیر نمی دهند!

کی روش: نه نه! اشتباه می کنید! اصلاً خوابش این نیست که به جام جهانی رفته ایم! او خواب می بیند که توانسته تا قرون آخر پول قراردادش رو از فدراسیون فوتبال بگیره!

ملت: وعده آقای رئیس جمهور در افزایش اندک قیمت ها در هدفمندی و دوبرابر شدن یارانه ها محقق شده!

جوانان: اشتغال، مسکن، ازدواج؛ فقط همین!!

الف.راستگو: شونصدتا کامنت برای طنزهایش گذاشتن و همه نوشتن: "دمت گرم! خیلی توپ بود!" ... بعدشم سردبیر حقوقش رو افزایش می ده!
بسمه تعالی

سلام

امریکا: شما خلاف می کنید.پلیس شما را دستگیر میکند.احیاناً آن وسط مقادیری مشت و لگد توسط افسر پلیس دریافت میدارید. یک نفر از این صحنه فیلم میگیرید و در اینترنت پخش می کند. صحنه ضرب و شتم شما از 222 کانال خبری و سیاسی پخش می شود. پلیس رسوا می شود.پلیس از مردم امریکا عذرخواهی می کند.پلیس 15 میلیون دلار به شما غرامت می دهد.شما نیز به خاطر جرمی که مرتکب شده اید مجازات می شوید.



ایتالیا: شما خلاف می کنید. پلیس شما را دستگیر می کند. شما به پلیس رشوه می دهید. شما آزاد می شوید!



فرانسه:شما خلاف می کنید اما پلیس شما را دستگیر نمی کند چون فعلاً به خاطر حقوق پایینش در حال اعتصاب است.



انگلیس:شما خلاف می کنید و پلیس یک مسلمان سیاه پوست عرب را به جای شما دستگیر می کند.



آلمان:شما خلاف می کنید و سگ های پلیس ردتان را پیدا می کنند و شما را دستگیر می کنند.



سوئیس: شما خلاف نمی کنید .پس نیازی به حضور پلیس نیست.




چین:شما خلاف می کنید.شما اعدام می شوید!



امارات:شما حال و حوصله خلاف ندارید و به جایش با همراهی پلیس ،از کشور های همجوار دختر وارد می کنید!


هندوستان:شما خلاف می کنید.پلیس شما را دستگیر می کند و شما عاشق دختر رییس پلیس می شوید و توسط اون دختر از زندان فرار می کنید و در حالیکه دو تایی آواز میخوانید و دور درخت می چرخید و روسری دورگردن معشوقه تان می پیچید و هی دستش را می گیرید و می کشید و ول میکنید به دوردست ها فرار می کنید.


هلند: از آنجا که همه کار های خلاف در این کشور خلاف محسوب نمی شوند بنابراین شما ............ را هم که به یکدیگر پیوند بزنید باز هم خلاف محسوب نمی شود و پلیس دستگیرتان نمی کند!



روسیه:شما خلاف می کنید اما قبل از آنکه توسط پلیس دستگیر شوید توسط گروه های رقیب کشته می شوید.
.............
درپناه خدای احد و واحد
ماشين پيكاني با شماره پلاك تهران ص از چراغ قرمز ردمي شه , پليس آژير كشان دنبالش مي افته و پشت سرهم داد مي زد : تهران صلي الله عليه و آله بزن كنار haha
بسمه تعالی
سلام


جوان عاشق و دختر شاه پریان (داستان و حکایت)


یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود، جوانی به درختی تکیه داده بود و مثل ابر بهاری گریه می کرد. گاهی که از گریه کردن خسته می شد، به نقطه ای خیره می ماند، بعد آهی می کشید و شروع به اشک ریختن می کرد.

همان جور که جوان مشغول آه کشیدن و اشک ریختن بود، ناگهان آسمان ابری شد و صدای رعد و برق شدیدی از ابرها برخاست و روی زمین گرد و خاک شد. جوان به خیال این که می خواهد طوفان بشود، برخاست برود پی کارش که ناگهان دختری را در مقابل خود دید.



دختر گفت: ای جوان، بدان و آگاه باش که من دختر شاه پریان هستم که به شکل انسان درآمده و آمده ام که از این به بعد تا آخر عمر در خدمت تو باشم. حالا بگو چه آرزویی داری؟

جوان در حالی که نمی دانست خواب است یا بیدار، گفت: یعنی تو واقعاً دختر شاه پریان هستی و آمده ای که آرزوهای مرا برآورده کنی؟

دختر گفت: بله... مگر خود تو همین را نمی خواستی؟


پری که به عمرش چنین جوان خانواده دوستی ندیده بود، گفت: چیز دیگری نمی خواهی؟

پسر گفت: معلوم است که می خواهم، یعنی انتظار داری من و همسر آینده ام با اتوبوس به ویلا برویم؟ این که نمی شود. ما

باید یک اتومبیل آخرین مدل هم داشته باشیم تا آن وقت من بتوانم همسر آینده ام را خوشبخت کنم.

پری که قند توی دلش آب می شد، پرسید: اگر من همه این چیزها را برای تو فراهم کنم، آن وقت تو چکار می کنی؟

پسر گفت: معلوم است دیگر، ازدواج می کنم.

پری در حالی که سرخ شده بود، گفت: نه، منظورم این است که با کی ازدواج می کنی؟

پسر گفت: خب معلوم است، با دختر خاله ام صغری...

قصه که به اینجا رسید، دختر شاه پریان لنگه کفشش را درآورد و افتاد به جان پسر. ما از این داستان نتیجه می گیریم که پری هم پری های قدیم

...........
در پناه خداوند بخشنده ومهربان
سلام

وجود اسراییل



اگر یک سوسک در فنجان قهوه یک انگلیسی، برزیلی ،‌ ‌ایرانی، چینی و اسراییلی بیافتد واکنش آنها چه خواهد بود؟


- انگلیسی ... فنجان را به خیابان پرتاب می کند و کافه را ترک می کند.

- برزیلی ... حشره را خارج می کند و قهوه اش را سر می کشد.

- ایرانی... درخواست تعویض قهوه را می دهد.

- چینی ... حشره و قهوه را با هم نوش جان می کند!!

- ولی مرد اسرائیلی ... :



- ابتدا قبل از هر اقدامی همانجا سوسک را سر چنگال می زند. فندکش را روشن می کند. سوسک را کباب می کند. از آن عکس می گیرد. با فتوشاپ تغییرش می دهد عکسها را به رابرت مرداخ می دهد تا در عالم پخش کند و بعد:

۱- قهوه را به انگلیسی می فروشد و حشره را به چینی.

۲- حماس و حزب الله و سوریه و ایران را متهم می کند که جنگ میکروبی با سلاحهای جدید به راه انداخته اند .

3- در تمام رسانه ها شیون و زاری می زند که امنیتش در خطر است .

4- به «کولی بازی» و « ننه من غریبم بازی» درباره شکنجه یهودیان و هولوکاست و زیر پا گذاشتن حقوق یهودیان در تاریخ خواهد پرداخت.

5- از رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین تعهد خواهد گرفت که به مردم خود بگوید از انداختن حشره در قهوه شهرک نشینان دست بردارند و دیوار حائل در اطراف تمام قهوه خانه هایش احداث خواهد نمود.

6- کرانه باختری و نوار غزه را بار دیگر اشغال می کند و با بولدوزر به جان باغها و خانه های فلسطینیان می افتد و آب و برق را قطع می کند و هر فلسطینیی را که ببیند به او شلیک می کند .
7- از آمریکا درخواست کمک نظامی فوری و یک وام چند میلیارد دلاری بلاعوض می کند تا یک فنجان قهوه دیگر سفارش دهد.

8- از آمریکا و انگلیس می خواهد تا در شورای امنیت تصویب کنند که قهوه چی های دنیا مجبور شوند تا به عنوان غرامت و خسارت این عمل یهودستیزانه تا پایان قرن یک دهم فروش قهوه خود را به یهودیان بدهند.

9- سرانجام و نه به عنوان آخرین اقدام، تمام دنیا را متهم می کند که چرا فقط ایستادند و نگاه کردند و برای مصیبت او اندوهگین نشده و زار نزدند
.....................
یا اول یا آخر
سلام

آرزوهای زیر از بچه‌های ایران است:

آرزو دارم سر آمپول‌ها نرم باشد!

******************************


خدای مهربانم! من در سال جدید از شما می‌خواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی! (نسیم حبیبی/ ۷ ساله)

******************************

خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. می‌تونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی! (سوسن خاطری/9 ساله)

******************************

خدایا! یک جوری کن یک روز پدرم من را به مسجد ببرد. (کیانمهر ره‌گوی/7 ساله)

******************************

خدای عزیزم! در سال جدید کمک کن تا مادربزرگم دوباره دندان دربیاورد آخر او دندان مصنوعی دارد! (الناز جهانگیری/ 10 ساله)

******************************

آرزوی من این است که ای کاش مامان و بابام عیدی من را از من نگیرند. آنها هر سال عیدی‌هایی را که من جمع می‌کنم از من می‌گیرند و به بچه‌ آنهایی می‌دهند که به من عیدی می‌دهند! (سحر آذریان/ ۹ ساله)

******************************

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. خدایا! از تو می‌خواهم که برادرم به سربازی برود و آن را تمام کند. آخه او سرباز فراری است. مادرم هی غصه می‌خورد و می‌گوید کی کارت پایان خدمت می‌گیری؟ (حسن ترک/ 8 ساله)

******************************

ای خدا! کاش همه مادرها مثل قدیم خودشان نان بپزند من مجبور نباشم در صف نان بایستم! (شاهین روحی/ 11 ساله)

******************************

خدایا! کاری کن وقتی آدم‌ها می‌خوان دروغ بگن یادشون بره! (پویا گلپر/ 10 ساله)

******************************

خدا جون! تو که این‌قدر بزرگ هستی چطوری میای خونه ما؟ دعا می‌کنم در سال جدید به این سؤالم جواب بدی! (پیمان زارعی/ 10 ساله)

******************************

خدایا! یک برادر تپل به من بده!! (زهره صبورنژاد/ 7 ساله)

******************************

ای خدا! کاری کن که دزدان کور شوند ممنونم! (صادق بیگ زاده/ 11 ساله)

******************************

خدایا! در این لحظه زیبا و عزیز از تو می‌خواهم که به پدر و مادر همه بچه‌های تالاسمی پول عطا کنی تا همه ما بتوانیم داروی "اکس جید" را بخیریم و از درد و عذاب سوزن در شبها رها شویم و در خواب شبانه‌یمان مانند بچه‌های سالم پروانه بگیریم و از کابوس سوزن رها شویم. (مهسا فرجی/ 11 ساله)

******************************

خدایا! شفای مریض‌ها را بده هم چنین شفای من را نیز بده تا مثل همه بازی کنم و هیچ‌کس نگران من نباشد و برای قبول‌شدن دعا 600 عدد صلوات گفتم ان‌شاءالله خدا حوصله داشته باشد و شفای همه ما را بدهد. الهی آمین. (مهدی اصلانی/ 11 ساله)

******************************

خدایا! دست شما درد نکند ما شما را خیلی دوست داریم! (مینا امیری/ 8 ساله)

******************************

خدایا! تمام بچه‌های کلاسمان زن‌داداش دارند. از تو می‌خواهم مرا زن‌دادش‌دار کنی! (زهرا فراهانی/ 11 ساله)

******************************

ای خدای مهربان! من سالهاست آرزو دارم که پدرم یک توپ برایم بخرد، اما پدرم بدلیل مشکلات نتوانسته بخرد. مطمئن هستم من امسال به آرزوی خودم می‌رسم. خدایا دعای مرا قبول کن. (رضا رضائی / 13 ساله)

******************************

کاشکی من یه مغازه توپ‌فروشی داشتم تا دیگه مجبور نمی‌شدم به‌جای توپ‌هایی که همسایه‌مون پاره می‌کرد، توپ نو بخرم! (زهرا ایمانی/ 12 ساله)

******************************

خدایا ماهی مرا زنده نگه‌دار و اگر مرد پیش خودت نگه‌دار و ایشالله من بتوانم خدا را بوس کنم و معلم‌مان هم مرا بوس کند!! (امیرحسام سلیمی/ 6 ساله)

******************************

خدیا! دعا می‌کنم که در دنیا یک جاروبرقی بزرگ اختراع شود تا دیگر رفتگران خسته نشوند! (فاطمه یارمحمدی/ 11 ساله)

******************************

ای خدا! من بعضی وقت‌ها یادم می‌رود به یاد تو باشم ولی خدایا کاش تو همیشه به یاد من بیفتی و یادت نرود!(شقایق شوقی/9 ساله)

******************************

خدای عزیزم! سلام. من پارسال با دوستم در خونه‌ها را می‌زدیم و فرار می‌کردیم. خدایا منو ببخش و اگه مُردم بخاطر این کار منو به جهنم نبر چون من امسال دیگه این کار رو نمی‌کنم! (دلنیا عبدی‌پور/ 10 ساله)

******************************

آرزو دارم به‌جای این‌که من به مدرسه بروم مادر و پدرم به مدرسه بروند. آن وقت آنها هم می‌فهمیدند که مدرسه رفتن چقدر سخت است و این‌قدر ایراد نمی‌گرفتند! (هدیه مصدری / 12 ساله)

******************************

خدایا! می‌خورم بزرگ نمیشم! کمکم کن تا خیلی خیلی بزرگ شوم! (محمد حسین اوستادی/ 7 ساله)

******************************

خدایا! من دعا می‌کنم که گاو باشم(!) و شیر بدهم تا از شیر، کره، پنیر و ماست برای خوراک مردم بسازم! (سالار یوسفی/11 ساله)

******************************

من دعا می‌کنم که خودمان نه، همه مردم جهان در روز قیامت به بهشت بروند. (المیرا بدلی/ 11 ساله)

******************************

خدای قشنگ سلام! خدایا چرا حیوانات درس نمی‌خوانند، اما ما باید هر روز درس بخوانیم؟ در سال جدید دعا می‌کنم آنها درس بخوانند و ما مثل آنها استراحت کنیم! (نیشتمان وازه/ 10 ساله)

******************************

اگر دل‌درد گرفتیم، نسل دکترها که آمپول می‌زنند منقرض شود تا هیچ دکتری نتواند به من آمپول بزند! (عاطفه صفری/ 11 ساله)

******************************


.....................
یا ضاعف الحسنات
سلام

اگر قصد انتخاب هواپیما به عنوان وسیله نقلیه را دارید، باید به نام شرکت سازنده هواپیما دقت کرده و در صورتی که قسمت پایانی عنوان آن با چیزهایی مانند... «اوف»، «...اوفسکی» یا... «ویچ» تمام شود، حتما موارد زیر را رعایت کنید:
- در اولین اقدام، نام شرکت هواپیمایی و شماره پرواز خود را با استفاده از تماس تلفنی یا خدای نکرده پیامک، به اطلاع دوستان و آشنایان و سایر وابستگان برسانید.
- سعی کنید از مهربانی و عطوفت بیشتری در برخورد با آشنایانتان استفاده نمایید و دیدن چند فیلم دراماتیک یا حتی تراژیک را نیز مد نظر قرار دهید.
- تا می‌توانید عکس‌های دسته جمعی بگیرید.
- اگر انسان عاقبت‌اندیشی بوده‌اید و در اماکنی همچون بهشت زهرا املاکی را خریداری نموده‌اید، فروش آن را در دستور کار قرار دهید. چون معمولا در موارد مشابه نیازی به آن املاک نبوده است.
- نذورات گذشته را ادا کرده و از نذر دوباره نیز غافل نباشید. حتی شما می‌توانید به نشانه این نذر از مچ بند سبز استفاده کنید.
- همراه داشتن کتب ادعیه در طول پرواز توصیه می‌شود.
- حتی‌المقدور از همراه داشتن چیزهای سیاه‌رنگ اضافی خودداری نمایید.
- روی دست و پایتان، موارد زیر را بنویسید:
نام، نام خانوادگی، شماره شناسنامه، نام پدر و در صورت امکان تلفن تماس آشنایان نزدیک.
- اگر با دیدن پرنده آهنی متوجه شدید که با یک هواپیمای تُپُل مُپُلو روبه‌رو هستید، آب دهان خویش را به شدت قورت دهید.
- سعی کنید قبل از بالا رفتن از پله‌های هواپیما، همچون قهرمانان سرافراز ورزشی بوسه ای بر زمین زده و سپس سوار شوید
......................
یا رحیم
سلام
یه روز یه پسره زنگ میزنه به یه دختر
میگه ببخشید خانم اسم شما چیه؟
میگه اسمم ستاره است ولی بهم میگن مهتاب
دختره به پسره میگه اسم شما چیه؟
میگه اسمم چراغعلیه ولی بهم میگن لوستر...
سلام
سربازی دخترها(با عرض پوزش از خانومهای کانون فقط جنبه خنده داره)


صبحگاه

:
فرمانده: پس این سربازه ها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !)
کجان؟
معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن

ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند...
سلام سارا جان
سلام نازنین، صبحت بخیر
عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر
سلام نرگس
سلام معصومه جان
ماندانا جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی
...

صبحانه:
وا...اقای فرمانده، عسل ندارید؟
چرا کره بو میده؟
بچه ها، من این نون رو نمیتونم بخورم، دلمو اذیت میکنه
خانم فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم

...

بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (دیگه تقریبا شده ظهرگاه)

فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید
وا نه، لباسامون خاکی میشه ...
آره، تازه پاره هم میشه ...
وای وای خاک میره تو دهنمون ...
من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا ...

...

ناهار
این چیه؟ شوره
تازه، ادویه هم کم داره
فکر کنم سبزی اش نپخته باشه
من که نمی خورم، دل درد میگیرم
من هم همینطور چون جوش میزنم
فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید!
بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما کلفتیم؟
برو خودت غذا درست کن
والا، من توخونه واسه شوهرم غذا درست نمی کنم، حالا واسه تو..

چون کسی گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند، کسی ناهار نخورد

...

بعد از ناهار
فرمانده: کجان اینا؟
معاون: رفتن حمام

فرمانده با لگد درب حمام را باز میکنید و داد میکشد ، اما صدای داد او در میان جیغ سربازه ها گم میشود...
هوووو....بی شعور
مگه خودت خواهر مادر نداری...
بی آبرو گمشو بیرون...
(کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند !!)

...

بعد از ظهر
فرمانده: چیه؟ چرا همه نشستید؟
یه دقیقه اجازه بده، خب فریبا جان تو چی میخوری؟
جوجه بدون برنج
رژیمی عزیزم؟
آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام شب ماسک بزنم.

...

شب در آسایشگاه
یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و ناز و عشوه میگه: جناب فرمانده، از دست ما ناراحتین؟
فرمانده: بله بسیار زیاد!
خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه داره سریال فرار از زندان رو نشون میده، همه با هم ببینیم
فرمانده: برید بخوابید!! الان وقت خوابه!!

فرمانده میره تو آسایشگاه:
وا...عجب بی شعوری هستی ها، در بزن بعد بیا تو
راست میگه دیگه، یه یااللهی چیزی بگو

فرمانده: بلندشید برید بخوابید!

همه غرغر کنان رفتند جز 2 نفر که روبرو هم نشسته اند
فرمانده: ببینم چیکار میکنید؟
واستا ناخونای پای مهشید جون لاکش تموم بشه بعد میریم.
آره فری جون؛ صبر کن این یکی پام مونده
فرمانده: به من میگی فری؟؟ سرباز! بندازش انفرادی.
سرباز: آخه گناه داره، طفلکی
مهشید: ما اومدیم سربازی یا زندان! عجب

..............
یا شکور
سلام

حرفهایی که پزشکها میزنن (با معنی طنزشون)
این بیماری شما باید فوری درمان بشه:
یعنی من ماه بعد قراره برم مسافرت و معالجه این بیماری خیلی ساده و سودآوره و بهتره زودتر ترتیبش رو بدم!

خوب بگید ببینم مشکلتون از کی شروع شد:
یعنی من از بیماریتون چیزی نفهمیدم و ایده ای ندارم و امیدوارم شما خودتون سرنخی به من بدین!

یک وقت دیگه از منشی برای آخرهای این هفته بگیر:
یعنی من امروز با دوستام دوره دارم، باید برم زودتر بزن به چاک!

هم خبرهای خوب و هم خبرهای بد براتون دارم:
یعنی خبر خوب اینه که من قراره یه ماشین جدید بخرم و خبر بد اینکه شما باید پول اونو بدین!

من به این آزمایشگاه اطمینان دارم بهتره آزمایش هاتون را اونجا انجام بدین:
یعنی من ۴۰ درصد از پول آزمایش بیمارانی که به اونجا معرفی می کنم را می گیرم!

دارویی که براتون نوشتم داروی خیلی جدیدیه:
یعنی من دارم یه مقاله علمی می نویسم و می خواهم از شما مثل موش آزمایشگاهی استفاده کنم!

اگه تا یک هفته دیگه خوب نشدید یه زنگ به من بزنید:
یعنی من نمی دونم بیماریتون چیه شاید خود به خود تا یک هفته دیگه خوب بشه!

بهتره چندتا آزمایش تکمیلی هم انجام بدین:
یعنی من نفهمیدم بیماریتون چیه. شاید بچه های آزمایشگاه بهتون کمک کنن!

ابن بیماری الان خیلی شایعه:
یعنی این چندمین مریضیه که این هفته داشتم باید حتما امشب برم سراغ کتاب های پزشکی و درمورد این بیماری مطالعه کنم!

اگه این عوارض از بین نرفت هفته دیگه زنگ بزنید وقت بگیرین:
یعنی تا حالا مریضی به این سمجی نداشتم خدا را شکر که هفته دیگه مسافرتم و مطب نمیام!

فکر نمی کنم رفتن پیش فیزیوتراپیست فایده ای داشته باشه:
یعنی من از فیزیوتراپیست ها نفرت دارم نرخ های ما رو شکستن!

ممکنه یک کمی دردتون بیاد:
یعنی هفته پیش دو تا مریض از شدت درد زبونشون رو گاز گرفتن!

فکر نمی کنید این همه استرس روی اعصابتون اثر گذاشته باشه:
یعنی من فکر می کنم شما دیوونه هستین و امیدوارم یک روانشناس پیدا کنم که هزینه های درمانتون رو باهاش قسمت کنم

...................
یا مجیب الدعوات
آیا واقعاً حقوق زن ها پایمال شده است ؟
از کودکی شروع میکنیم :

در کودکی:
پسرها هر وقت شیطنت میکردند یک سیلی محکم صورتشان را نوازش میکرد
دخترها هر وقت شیطنت میکردند یک ضربه فانتزی به ماتحتشان میخورد.
خودتان قضاوت کنید : کدام ضربه درد بیشتری دارد؟

روزهای جمعه که مدرسه ها تعطیل بود :
پسرها برای خرید نان مجبور به بیگاری در صف نان بودند
دخترها کنار عروسک هایشان لالا میکردند


هنگامی که کارنامه ها را به دست والدین محترم میدادند :
پسرها شدیداً بخاطر نمرات پایین سرکوفت می خوردند و البته گاهی هم ممنوع شدن از مشاهده کارتون
دخترها هیچی نمیشدند . چون قرار بود در آینده ازدواج کنند و نان آور خانه هم نخواهند بود


هنگامی که پدر خانواده شب به منزل می آمد :
پسرها فرار میکردند و یه گوشه ای میخزیدند تا چغولی های مادر ، کار دستشان ندهد
دخترها به بغل پدر میپریدند و چپ و راست قربون صدقه میشنویدند


روز اول مهر ماه که مدرسه ها باز میشد :
پسرهای عزیز کله هایشان را با نمره ۴ میزدند و مزین به لغت نامانوس کچل میشدند
دخترها فقط به پسرها میگفتند : چطوری کچل ؟


در ۱۸ سالگی :
پسرها تمام اضطراب و دلهره شان این است که دانشگاه قبول شوند و سربازی نروند و ۲ سال از زندگیشان هدر نرود
دخترها ورودشان به پادگان طبق قانون ممنوع است .


در دانشگاه : پسرها همان روز اول عاشق میشوند و گند میزنند به امتحان ترم اولشان و مشروط میشوند
دخترها فقط در بوفه مینشینند و به پسرهایی که زیر چشمی به آنها نگاه میکنند افاده میفروشند


در هنگام نمره گرفتن : پسرها خودشان را جر میدهند تا ۹٫۵ آنها ۱۰ شود و باز هم استاد قبول نکرده و در آخر می افتند
دخترها فقط پیش استاد میروند و یک لبخند میزنند و نمره ۴٫۵ آنها به ۱۷ تبدیل میشود.


در کافی شاپ : پسرها حساب میکنند.
دخترها میگویند : مرسی!


در مخ زدن : پسرها باید دلقک بازی در بیاورند تا طرف تازه بفهمد که وجود دارند ، دو ساعت منت بکشند تا طرف تلفن را بگیرد ، هفته ها برنامه ریزی کنند تا طرف قرار بگذارد ، ساعت ها باید خالی ببندند تا طرف خوشش بیاید و هنگام بهم خوردن رابطه ماه ها و در مواردی دیده شده است که سالها در هوای دلگرفته پاییز پیپ بکشند و قهوه بنوشند و هی آه بکشند .
دخترها فقط کافی است که یه لبخند بزنند و چشم ها را نازک کرده ، لبها را غنچه و سری به سمت موافق تکان دهند و هرگاه رابطه بهم خورد فقط میگویند فدای سرم.


هنگام خواستگاری : پسرها باید خانه ، ماشین ، شغل مناسب ، مدرک دهن پر کن ، قد رشید ، هیکل خوش فرم ، خوشتیپ و هزارتا کوفت و زهر مار داشته باشند و پشت سر هم از موفقیت ها و اخلاق خوب و …. برای عروس خانم بگن و احتمالا انگشتری برای نشون کردن در دست سرکار علیه عروس خانم بکنند
دخترها فقط کافی است بنشینند و لام تا کام حرف نزنند


هنگام ازدواج : پسرها باید شیربها ، مهریه ، خرید عروسی ، جواهرات گوناگون ، جشن و سالن و … را از سر قبر پدرشون تهیه کنند
دخترها فقط باید جهیزیه بدهند که احتمالا به دلیل شروع خرید جهزیه از اوان کودکی همش بنجل شده و آقای داماد باید با تحمل هزارتا منت آنها را قبول کرده ، دور ریخته و یه سری جدید بخرد


هنگام زندگی عشقولانه دو نفره:پسرها باید بگویند : چشم ، و البته اگر هم نگویند دو قطره اشک کنار چشمان مژگان خانم ها آنها را وادار به چشم گفتن میکند
دخترها هم باید دستور بدهند و دیگر هیچ.


کار کردن : پسرها مثل سگ پا سوخته باید از صبح خروس خوان تا آخر شب کار کنند و همش تو فکر غرولند مدیر و قسط عقب افتاده بانک و قبض برق و آب باشند و در آخر نعششان را با بدبختی به خانه برسانند
دختر ها فقط کافی است که کلید ماشین لباس شویی ، کلید ماشین ظرفشویی و کلید مایکرو فر را فشار دهند و در حالیکه ناخن هایشان را مانی کور میکنند با مادرشان در مورد رنگ موی دختر خاله جاری عمه خانم فرخ زمان خانم بحث و تحلیل علمی داشته باشند …

baris manco

پستاتونو یکم کوتاه کنید ماهم بخونیم من که هیچ کدومو نمیخونم4fvfcja4fvfcja
سلام

راننده اتوبوس


مايكل، راننده اتوبوس شهري، مثل هميشه اول صبح اتوبوسش را روشن كرد و در مسير هميشگي شروع به كار كرد. در چند ايستگاه اول همه چيز مثل معمول بود و تعدادي مسافر پياده مي شدند و چند نفر هم سوار مي شدند. در ايستگاه بعدي، يك مرد با هيكل بزرگ، قيافه اي خشن و رفتاري عجيب سوار شد او در حالي كه به مايكل زل زده بود گفت: «تام هيكل پولي نمي ده!» و رفت و نشست.

مايكل كه تقريباً ريز جثه بود و اساساً آدم ملايمي بود چيزي نگفت اما راضي هم نبود.

روز بعد هم دوباره همين اتفاق افتاد و مرد هيكلي سوار شد و با گفتن همان جمله، رفت و روي صندلي نشست

و روز بعد و روز بعد


اين اتفاق كه به كابوسي براي مايكل تبديل شده بود خيلي او را آزار مي داد. بعد از مدتي مايكل ديگر نمي تواست اين موضوع را تحمل كند و بايد با او برخورد مي كرد. اما چطوري از پس آن هيكل بر مي آمد؟

بنابراين در چند كلاس بدنسازي، كاراته و جودو و ... ثبت نام كرد. در پايان تابستان، مايكل به اندازه كافي آماده شده بود و اعتماد به نفس لازم را هم پيدا كرده بود.


بنابراين روز بعدي كه مرد هيكلي سوار اتوبوس شد و گفت: «تام هيكل پولي نمي ده!» مايكل ايستاد، به او زل زد و فرياد زد: «براي چي؟»
مرد هيكلي با چهره اي متعجب و ترسان گفت: «تام هيكل كارت استفاده رايگان داره.»


پيش از اتخاذ هر اقدام و تلاشي براي حل مسائل، ابتدا مطمئن شويد كه آيا اصلاً مسئله اي وجود دارد يا خير!


منبع: وبلاگ زمان صفر
.........................
یا حی یا قیوم
سلام

به یه نفر میگن میزان تحصیلات؟ میگه PHD. میگن یعنی چی؟ میگه:
Passed Highschool with Difficulties.. 4fvfcja

یارو می ره دزدی تفنگو میذاره پشت گردن طرف می گه تکون بخوری با لگد می زنم تو سرت4fvfcja

به یه آقا میگن اسم كوچیك فردوسی چیه؟
می‌گه:میدان4fvfcja

به یه نفر میگن لپ لپ می‌خری؟
میگه: آره! میگن حالا جایزه هم توش داره؟
میگه فكر نمی‌كنم، ‌من لپ لپ رو واسه كیفیتش می‌خرم!!!4fvfcja

غضنفر جوراب می‌خره براش بزرگ بوده جلوش پنبه می‌ذاره!4fvfcja

یه نفر سوار آسانسور میشه، می‌بینه نوشته‌: ظرفیت 12 نفر. باخودش میگه: عجب بدبختیه‌ها! حالا 11 نفر دیگه از كجا بیارم؟!4fvfcja


.......................................
یا مومن
سلام
ماجرای جالب هیزم شكن و فرشته!

روزی، وقتی هیزم شكنی مشغول قطع كردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه. وقتی در حال گریه كردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می كنی؟ هیزم شكن گفت كه تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت.
"آیا این تبر توست؟" هیزم شكن جواب داد: " نه" فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید كه آیا این تبر توست؟ دوباره، هیزم شكن جواب داد : نه. فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید آیا این تبر توست؟ جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شكن خوشحال روانه خونه شد.

یه روز وقتی داشت با زنش كنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی آب.
هیزم شكن داشت گریه می كرد كه فرشته باز هم اومد و پرسید كه چرا گریه می كنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب. "

فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید : زنت اینه؟ هیزم شكن فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد.

" تو تقلب كردی، این نامردیه "
هیزم شكن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با كاترین زتاجونز می اومدی. و باز هم اگه به كاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود كه این بار گفتم آره.

نكته اخلاقی: هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده
4fvfcja
............................................
یا وفی