کانون

نسخه‌ی کامل: اگر می خوای بخندی بیا تو این تاپیک!!!!
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
رتبه های ایران ...

خودكشي زنان : رتبه سوم جهان



اعدام: رتبهٔ دوم جهان بعد از چين و به نسبت جمعيت رتبه اول



آمار مهاجرت نخبگان از ميان 91 كشور : رتبه اول جهان



خطرناك ترين كشور براي وبلاگ نويسان : رتبه سوم جهان



آزادي مطبوعات : رتبه ۱۷۲ از ۱۷۵كشور



رتبه ۱۶۸در زمينه فساد دولتي



رتبه 88 از نظر شاخص توسعه انساني



ارزش گذرنامه ايراني در قعر جدول جهاني اعتبار



رتبه ۱۲۳ جهاني در تامين سلامت مردم



رتبه 219 نرخ تورم در ميان 225 كشور،



ايران بالاتر از آنگولا در «انتهاي جدول» جاذبه هاي تجاري



رتبه جهاني 101 سهم زنان ايران در مديريت ميان 120 كشور



رتبه 144 فضاي كسب و كار جهان



رتبه 186 در سرعت اينترنت



ايران رتبه 172 از ميان 176كشور را براي آزادي رسانه كسب كرد .



و....



ريال ايران سومين پول بي ارزش جهان!



پس...





بزن کف قشنگه رو...
Khansariha (48)Khansariha (48)MuscularMuscularvarzeshvarzesh
سلام دوستان؛
این متن رو اختصاصی برای آقا پسرای با جنبه ی کانون می ذارم (قابل توجه هادی خان4fvfcja)
البته خدای نکرده اصلا قصد توهین و اهانت ندارم ... فقط و فقط محض خنده است و بس ...4fvfcja
پس امیدوارم ناراحت و دلخور نشین ...Khansariha (18)


ازدواج آقــــایــــان ! ...

قبل از ازدواج : خوابیدن تا لنگ ظهر
بعد از ازدواج : بیدار شدن زودتر از خورشید
نتیجه اخلاقی : سحر خیز شدن

قبل از ازدواج : رفتن به سفر بی اجازه
بعد از ازدواج : رفتن به حیاط با اجازه
نتیجه اخلاقی : معتبر شدن

قبل از ازدواج : خوردن بهترین غذاها بی منت
بعد از ازدواج : خوردن غذا های سوخته با منت
نتیجه اخلاقی : تقویت معده

قبل از ازدواج : استراحت مطلق بی جر و بحث
بعد از ازدواج : كار كردن در شرایط سخت
نتیجه اخلاقی : ورزیده شدن

قبل از ازدواج : دید و بازدید از اماكن تفریحی
بعد از ازدواج : سر زدن به فامیل خانوم
نتیجه اخلاقی : صله رحم

قبل از ازدواج : آموزش گیتار و سنتور و غیره
بعد از ازدواج : آموزش بچه داری و شستن ظرف
نتیجه اخلاقی : همدردی با مردها

قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جیبی از پاپا
بعد از ازدواج : دادن كل حقوق به خانوم
نتیجه اخلاقی : مستقل شدن

قبل از ازدواج : ایستادن در صف سینما و استخر
بعد از ازدواج : ایستادن در صف شیر و گوشت
نتیجه اخلاقی : آموزش ایستادگی

قبل از ازدواج : رفتن به سفرهای هفتگی
بعد از ازدواج : در حسرت رفتن به پارك سر كوچه
نتیجه اخلاقی : امنیت كامل


cheshmak
به نام خدا
سلام دوستان.
از کتاب " مو لای درز فلسفه" نوشته ی آقای اردلان عطارپور بخشی از آن را نقل می کنم. هر چند ممکن است مشمول نقض قانون کپی رایت باشد.!!
درباره ی ارشمیدس:
معروف است که یکی از بزرگترین کشفیات ارشمیدس در حمام صورت گرفت و وی ، شوق زده و لخت مادرزاد از حمام بیرون زد و فریاد کشید:" یافتم، یافتم!"
یافتم، یافتم!
روزی که اشمیدس به حمام رفت، لابد چرک بود،! اما به جای اینکه کیسه بکشد شروع به بازی و غوطه خوردن در آب کرد، پایین می رفت و بالا می آمد، باز پایین می رفت و باز بالا می آمد،خیلی آرام. یکبار دیگر که پایین رفت اما یکهو از آب بیرون جست، فریاد کشید: "یافتم ... یافتم"
کسانی که حمام نرفته اند نمی دانند که فریاد کشیدن در حمام چه انعکاس پر ابهت و چند باره ای دارد. پژواک صدا در خود صدا می پیچد و باز ارشمیدس انگار که مویش را می کشند از ته دل فریاد می زد که:" یافتم..و یافتم"
اولین گمان این بود که ارشمیدس سنگ پا پیدا کرده است، اما تا آن روز کسی برای سنگ پا اینطور نعره نکشیده بود.آنهایی که به ارشمیدس نزدیکتر بودند بی اختیار ذهنشان به ثروت و جواهری رفت که ارشمیدس از روی خوش شانسی و اتفاق آن را پیدا کرده است، که فریاد در فریاد ارشمیدس انداختند:" مال ماست... مال ماست"
اما ارشمیدس بی اعتنا به همه چیز و همه کس، حتی لباس هایش از سر شوق، لخت مادرزاد از حمام بیرون زد. صاحب حمام فقط یک فریاد کوتاه داشت: "پس پول حمام چی"؟
بعد یکهو مثل تیر از ذهنش گذشت که ارشمیدس چیز با ارزشی پیدا کرده و فریاد زنان به دنبالش افتاد:" مال من است..مال من است"
حمامی پس از اینکه 200-300 متر دنبال ارشمیدس دوید، دیگر کاملا باورش شده بود که ارشمیدس چیز با ارزشی پیدا کرده است و حالا فریاد می زد :" دزد... دزد.. بگیریدش"
وقتی ارشمیدس از کنار بازار شهر گذشت، جمعیتی که از پی اش می دویدند به 18 نفر رسید، در حالی که او همچنان فریاد می زد که :" یافتم...یافتم"
شمع فروشان و نعل بندهاو خلاصه کاسب کارها از کسانی که دنبال ارشمیدس بودند می پرسیدند که: "چه شده است"؟ آنها می گفتند که: "یافتش... یافتش "و همچنان دنبال او می دویدند.
پیرزنی گفت:" چه بی حیاست این مرد"!
لاتی به محض اینکه ارشمیدس را آنطور لخت مادرزاد دید گفت:" که این چی چی پیدا کرده که حتما باید لخت نشانش بده"؟
در کوی سگ بازها، آنجا که کلبی ها جمع می شدند، بالاخره جلوی ارشمیدس را گرفتند، لنگی به دور تنش پیچیدند. پیرمردی نفس نفس زنان از راه رسید و گفت:" من هفته ی قبل در حمام، انگشتری طلایم را گم کرده ام، زنم هم شاهد است"!.
حمامی هم رسید: "منطقا آنچه در حمام است، مال حمامی است".
یکی از سوفسطائیان خواست تا با این نظر مخالفت کند که مامور دولت از راه رسید:" حرف بی حرف..این چیز ها مال دولت است".
مرد میان سالی از میان جمعیت گفت: "قربان هنوز معلوم نیست چی چی هست".
مامور خود را از تک و تا نیانداخت:" پس زودتر معلوم کنید که ببینیم صاحب چه چیزی هستیم".
اما ارشمیدس که غافل از دوروبرش بود همینطور داد و فریاد می کرد که:" یافتم... یافتم... یافتم"
جمعیت که هر دم بیشتر می شد و کلافه بود دسته جمعی فریاد زدند که:" آخه بگو چی یافتی؟"
ارشمیدس با همان شور و حرارت فریاد کرد که:" هر جسمی که در آب فرو رود به اندازه ی وزن مایع هم حجمش سبک می شود".
مردم گفتند: "چی؟ چی گفتی؟"
ارشمیدس که از دقت و توجه مردم نسبت به مسایل علمی ذوق زده شده بود، شمرده گفت: "دقت کنید، هر جسمی که در آب فرو رود به اندازه ی وزن مایع هم حجمش سبک می شود".
همگی با هم گفتند:" این مردک خر چه می گوید؟ دیوانه است" و از دورش پراکنده شدند. ارشمیدس صدای مردی را از دور می شنید که می گفت:"هر جسمی که در آب فرو رود به اندازه ی ارشمیدس دیوانه نمی شود "و صدای خنده ی مردم بلند شد.
فردای آن روز بر سر در حمام یک تابلوی کوچک نصب شد که روی آن با خط خوش یونانی نوشته شده بود: "برای حفظ شئونات اخلاقی از پذیرش دانشمندان و فلاسفه معذوریم".
یک هواپیمای ایرانی داشته از تهران میرفته پاریس، وسطای راه یهو صدای خلبان از بلندگوها میاد که......
اَتِنْشِن پلیز! خلبان اسپیکینگ...مسافرین لیسنینگ!...
موتور چپ هواپیما از کار افتاده، ولی شما هیچ نترسید! من خودم واردم، هواپیما رو سالم میشونم.
---
یک مدت میگذره، دوباره صدای خلبان از بلندگوها میاد که....
اَتِنْشِن پلیز! خلبان اسپیکینگ...مسافرین لیسنینگ...
موتور راست هواپیما هم از کار افتاده، ولی شما اصلا نترسید!!! من خودم کلی تجربه دارم، تا فرودگاه بعدی هم راهی نیست، هواپیما رو سالم میشونم.
---
باز یک مدت هواپیما دور خودش میچرخه، دوباره صدای خلبان از بلندگوها میاد که:
اِهم اِهم.... یک دو سه... امتحان میکنیم.. صدا میاد؟؟؟ اَتِنْشِن پلیز! خلبان اسپیکینگ....مسافرین لیسنینگ!
همین الان دُم هواپیما کنده شد!!!......... ولی همونطور که گفتم شما اصلاً نترسید!
---
یک ده دقیقه می‌گذره، دوباره صدای خلبان از بلندگوها میاد که: اَتِنْشِن پلیز! خلبان اسپیکینگ... مسافران ریپید افتر می! اَشهد اَن‌ لا اله‌ الله
یارو زبونش می گرفته، می ره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟

کارمند داروخونه می گه: دیب دیگه چیه؟
یارو جواب می ده: دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.
کارمنده می گه: والا ما تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟
یارو می گه: بابا دیب، دیب!
طرف می‌بینه نمی فهمه، می ره به رئیس داروخونه می گه.
اون میآد ‌می پرسه: چی می‌خوای عزیزم؟
یارو می گه: دیب!
رئیس می پرسه: دیب دیگه چیه؟
یارو می گه: بابا دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ‌ورش دیب داره.
رئیس داروخونه می گه: تو مطمئنی که اسمش دیبه؟
یارو می گه: آره بابا. خودم دائم مصرف دارم. شما نمی‌دونید دیب چیه؟
رئیس هم هر کاری می‌کنه، نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه...
یکی از کارمندای داروخونه میآد جلو و می گه: یکی از بچه‌های داروخونه مثل
همین آقا زبونش می‌گیره. فکر کنم بفهمه این چی می‌خواد. اما الان شیفتش
نیست.
رئیس داروخونه که خیلی مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره.
یکی بره دنبالش، سریع برش داره بیارتش.
می‌رن اون کارمنده رو میارن. وقتی می رسه، از یارو می‌پرسه: چی می خوای؟
یارو می گه: دیب!
کارمنده می گه: دیب؟
یارو: آره.
کارمنه می گه: که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره؟
یارو: آره.
کارمند: داریم! چطور نفهمیدن تو چی می خوای؟!
همه خیلی خوشحال شدن که بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد. کارمنده سریع می
ره توی انبار و دیب رو میذاره توی یه كيسه نايلون مشکی و میاره می ده به
یارو و اونم می ره پی کارش.
همه جمع می شن دور اون کارمند و با کنجکاوی می‌پرسن: چی می‌خواست این؟
کارمنده می گه: دیب!
می‌پرسن: دیب؟ دیب دیگه چیه؟
می گه: بابا همون که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره!
رئیس شاکی می شه و می گه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار
بیار ببینیم دیب چیه؟
کارمنده می گه: تموم شد. آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت!!!

دلم خنك شد، آخر نفهمیدی دیب چیه
شخصي ساعتش كار نمي كرد. رفت گشت، برايش كار پيدا كرد.

Smiley-face-cool-2varzesh4fvfcjavarzesh4fvfcja

برای این جک فوق العاده به من رای دهید تا چهره ی زشت این هفته بشم!:
http://www.ktark.com/thread-758-post-714...l#pid71444
آموزش مرحله به مرحله ی جابجایی ماشین تصادفی در ایران!

http://www.mediafire.com/?8qmrmiw455ch25h
اینم میذارم دخترا خوششون بیاد4fvfcja این همه دخترا را اذیت کردیم یک بارم خوشحالشون کنیم
روش نیمرو درست کردن دخترا و پسرا4fvfcja


دخترها:

۱- توی ماهيتابه روغن ميريزن
۲- اجاق گاز زير ماهيتابه رو روشن ميكنن
۳- تخم مرغها رو ميشكنن و همراه نمك توی ماهيتابه ميريزن
۴- چند دقيقه بعد نيمروی آماده رو نوش جان ميكنن

پسرها:

۱- توی كابينتهای بالايی آشپزخونه دنبال ماهيتابه ميگردن
۲- توی كابينتهای پايينی دنبال ماهيتابه ميگردن و بلاخره پيداش ميكنن
۳- ماهيتابه رو روی اجاق گاز ميذارن
۴- توی ماهيتابه روغن ميريزن
۵- توی يخچال دنبال تخم مرغ ميگردن
۶- يه دونه تخم مرغ پيدا ميكنن
۷- چند تا فحش ميدن
۸- دنبال كبريت ميگردن
۹- با فندك اجاق گاز رو روشن ميكنن و بوی سركه همراه دود آشپزخونه رو بر ميداره
۱۰- ماهيتابه رو ميشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی ميداد!)
۱۱- ماهيتابه رو روی اجاق گاز ميذارن و توش روغن واقعی ميريزن
۱۲- تخم مرغی كه از روی كابينت سر خورده و كف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاك ميكنن
۱۳- چند تا فحش ميدن و لباس ميپوشن
۱۴- ميرن سراغ بقالی سر كوچه و 20 تا تخم مرغ ميخرن و برميگردن
۱۵- تلويزيون رو روشن ميكنن و صداش رو بلند ميكنن
۱۶- روغن سوخته رو ميريزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهيتابه ميريزن
۱۷- تخم مرغها رو ميشكنن و توی ماهيتابه ميريزن
۱۸- دنبال نمكدون ميگردن
۱۹- نمكدون خالی رو پيدا ميكنن و چند تا فحش ميدن
20- دنبال كيسهء نمك ميگردن و بلاخره پيداش ميكنن
21- نمكدون رو پر از نمك ميكنن
22- صدای گزارشگر فوتبال رو ميشنون و ميدون جلوی تلويزيون
23- نمكدون رو روی ميز ميذارن و محو تماشای فوتبال ميشن
24- بوی سوختگی رو استشمام ميكنن و ميدون توی آشپزخونه
25- چند تا فحش ميدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل ميريزن
26- توی ماهيتابه روغن و تخم مرغ ميريزن
27- با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم ميزنن
28- صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال ميشنون و ميدون جلوی تلويزيون
29- سريع برميگردن توی آشپزخونه
30- تخم مرغهايی كه با ذرات تفلون كنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل ميريزن
31- ماهيتابه رو ميندازن توی سينك
32- دنبال ظرفهای مسی ميگردن
33- قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز ميذارن و توش روغن و تخم مرغ ميريزن
34- چند دقيقه به تخم مرغها زل ميزنن
35- ياد نمك ميفتن و ميرن نمكدون رو از كنار تلويزيون برميدارن
36- چند ثانيه فوتبال تماشا ميكنن
37- ياد غذا ميفتن و ميدون توی آشپزخونه
38- روی باقيماندهء تخم مرغی كه كف آشپزخونه پهن شده بود ليز ميخورن
39- چند تا فحش ميدن و بلند ميشن
40- نمكدون شكسته رو توی سطل ميندازن
41- قابلمه رو برميدارن و بلافاصله ولش ميكنن
42- چند تا فحش ميدن و انگشتهاشون كه سوخته رو زير آب ميگيرن
43- با يه پارچهء تنظيف قابلمه رو برميدارن
44- پارچه رو كه توسط شعله آتيش گرفته زير پاشون خاموش ميكنن
45- نيمروی آماده رو جلوی تلويزيون ميخورن و چند تا فحش ميدن
يه ني ني پسره کناره يه ني ني دختر خابيده بوده پسره ميگه:تو دختلي يا پسلي؟ميگه نميدونم.پسره ميگه:الان بهت ميجم.ميره زيره پتو نيگا ميکنه مياد بالا ميگه تو دختلي.دختره ميگه از کجا فهميدي آيا؟ميگه جولابات صولتيه
haha317haha317
نصیحت یکی به زنش: هر وقت یه سوسک تو دستشویی دیدی با دمپایی فورا نکوب رو سرش... بی توجه از بغلش رد شو... این کار از صدتا فحش براش بدتره!hahahahahahahaha
جديدترين ضرب المثل چيني مي گويد:
يک ايراني اگر هواپيمايش سقوط نکند، از حوادث رانندگي جان سالم به در ببرد، زندانی، شکنجه و اعدام نشود، آلودگي هوا زنده اش بگذارد، زلزله زير آوار لهش نکند، در يك دعواي خانوادگي يا خياباني به قتل نرسد، بر اثر استعمال مواد مخدر يا روانگردان نميرد يا در گودال وسط چهارراه ناپدید نشود، حتماً از خوشحالي خواهد مرد
به طرف میگن به چی می خندی میگه دارم برای خودم جک تعریف می کنم. یکم که دور میشن میبینن طرف پهن شده رو زمین و داره از خنده میمیره. میگن چی شد؟ میگه این یکی رو نشنیده بودم
اینا به من ربطی نداره ها!
فقط ایده است
منم تا حالا اجرا نکردم4fvfcja


آخرين متدهاي روز جهان در زمينه ي نحوه ي محبت و نفوذ دانشجو به دل استاد (برگه ي امتحان):


اين جفنگيات مرسوم که در برگه ي امتحان مينويسند و از بيماري مادر تا اينکه اگر اين درس را نمره نياورم مشروطم ميشوم و ... هم، خيلي خز شده و هم، حتي يک بچه ي 5 ساله باور نميکند؛ چه برسد به يک دکتر! کمي نوآوري و خلاقيت داشته باشيد. جناب استاد به اندازه ي کافي خودش مشکلات و بدبختي دارد، ديگر نياز نيست شما با آن خط زيباي منحصر به فردتان يک صفحه ي آچار برايش از مشکلاتتان بگوييد. حالا باز اي کاش فقط يک نفر چنين خزعبلاتي مي نوشت. يکهو مي بيني از 30 نفر دانشجو، بيست و هشت نفر عينا نوشته اند که اگر اين درس را نمره نگيريم مشروطيم و مادرمان مريض است و پدرمان زندان است و فلان و بهمان. انگار اين مشکلات را هم از روي ديگر تقلب کرده اند.


روشي پليد

يک درس ساده اي بود که من بنا به دلايلي نتوانسته بودم اصلا اين درس را بخوانم و با ذهن کاملا خالي سر جلسه امتحان رفتم. نيم ساعتي نشستم و ديدم هيچکدام از اين سوالات حتي برايم آشنا هم نيست. يک جمله در پايان برگه نوشتم و برگه را تحويل دادم:

«در اعتراض به تقلب گسترده اي که سر جلسه ي امتحان از سوي ديگر دانشجويان شاهد بودم از دادن اين امتحان خودداري کرده و نمرهي صفر را به بيستِ با تقلب ترجيح ميدهم.»

نمرهي الف کلاس را گرفتم! خدايا مرا ببخش.




صم بکم عمى فهم لايعقلون

درس معارف بود. ميدانستم موضوع درس چيست و مباحثش در چه زمينه اي است -با عرض خسته نباشيد به خودم- اما جزئيات مطالب و محتواي درس را نميدانستم. سوالات توزيع شد و باز هم ديدم سوالات کمي برايم ناآشناست. از مغرب و مشرق و زمين و زمان نوشتم. هر آنچه از کتاب ديني کلاس اول ابتدايي، آقاي واسعي گفته بود که مثلا چگونه مواد غذايي در بدن مادر تبديل به شير ميشود تا برهان نظم و عليت که در دبيرستان خوانده بودم. اما نقطه ي طلايي برگه اين جمله بود:

«جناب استاد براي من کاري نداشت که عين محتواي کتاب را برايتان کپي کنم اما شما با روش زيباي تدريس خود به ما ياد داديد که چگونه تنها به منابع اکتفا نکنيم. گفتيد در دين عقل هم سهيم است و نبايد «صم بکم عمى فهم لايعقلون» بود. پس من ترجيح دادم مفهوم را بفهمم ولي کپي نکنم بلکه از دانسته هاي خود بنويسم.»

بيست گرفتم! خدايا مرا ببخش.




اگر دين نداريد لااقل دلم شاد کنيد

محاسبات عددي. درس بسيار دشوار. حداقل براي من که علاقه ي چنداني به رياضيات و مباحث محاسبه اي کامپيوتر نداشتم. سوالات توزيع شد و مطابق معمول! خداوکيلي ديگر اين درس 3 واحدي را خوانده بودم ولي چه کنم که در مغزم جاي نگرفته بود. عادت دارم که قبل از اينکه برگه را تحويل دهم نمرهي خود را تخمين ميزنم. در بهترين حالت 7 ميشدم. امکان رسيدن امدادهاي غيبي هم تحت هيچ عنواني ميسر نبود. آخر برگه نوشتم:

من نگويم که مرا از قفس آزاد کنيد
قفسم برده به باغي و دلم شاد کنيد

نمرهي 11 گرفتم و نفر سوم کلاس شدم! خدايا مرا ببخش.




وساطت حافظ

استاد حسيني دکتراي ادبيات بود و استاد درس شيوه ي نگارش (البته فاميلش شهبازي بود ولي چون ممکنه يه وقت بياد اينجا رو بخونه من نام مستعار نوشتم). عاشق حافظ بود و آخر هر جلسه چند بيت از حافظ ميخواند و چشمانش پر از اشک ميشد. سوالات چي.....؟ بگيد؟ (اسمايلي آقاي قرائتي) نه که بلد نباشم اما در حد 15-16 بيشتر نميگرفتم. قبل از امتحان سري به اينجا زده بودم و واژه ي «شهباز» را در ديوان حافظ سرچ کردم و آن بيت را کف دستم ثبت کردم. زير برگه امتحان نوشتم :

«جناب استاد من که «حافظ» را نميشناختم؛ اين شما بوديد که در اين ترم عشق حافظ را در وجود من انداختيد! و باعث شديد تا با اين شاعر آسماني آشنا شوم. امروز قبل از امتحان گفتم تفالي به حافظ بزنم و ببينم چه ميشود، اين بيت آمد»:

خاکيان بي بهره اند از جرعه ي کاس الکرام اين تطاول بين که با عشاق مسکين کرده اند

شهپر زاغ و زغن زيبا صيد و قيد نيست اين کرامت همره شهباز و شاهين کرده اند

بيست گرفتم! تنها بيستي که استاد در چند سال اخير به يک دانشجو داده بود. خدايا مرا ببخش.




تصوير من رو شطرنجي کنيد

امتحان نظريه هاي جامعه شناسي و ... . تو رو خدا نام اين استاد را بيخيال
شويد. استاد نسبتا معروفي است و البته در بسياري از دانشگاههاي يزد هم
تدريس دارد و حسابي سرش شلوغ است. 10 نمره تحقيق و کنفرانس داشت و 10
نمره هم امتحان پايان ترم. سرم بوي قرمه سبزي ميداد. با يکي از بچه ها
شرط گذاشتم که تحقيق و کنفرانس ارائه نميدهم اما نمرهي بالاي 18 ميگيرم.
براي امتحان تئوري هم حسابي خواندم و خودم را آماده کردم. انصافا هم
سوالات را خوب جواب دادم. فقط در پايانِ برگه بدون اينکه تحقيق يا
کنفرانسي ارائه کرده باشم، نوشتم:

«موضوع تحقيق و کنفرانس: بررسي علل قبولي بالاي دانش آموزان يزدي در
دانشگاهها در طي 16 سال اخير.»

19 گرفتم! خدايا اين يکي رو ديگه مردونه ببخش.




اگه مردي منو بنداز

با حساب خودم 13- 14 ميشدم. اما اين نمره براي من که عنوان شاگرد سومي!!!
کلاس را يدک ميکشيدم خيلي فجيع بود. استاد فوق العاده جدي و بداخلاق بود
و چندان نميشد طرفش رفت. يک جمله پايان برگه نوشتم:

«جناب استاد حضور در کلاس شما در اين ترم برايم بسيار مغتنم و مفيد بود.
اگر ترم بعد با ما درس برميداريد که هيچ، اگرنه بدون تعارف دوست دارم اين
درس را پاس نکنم تا ترم بعد هم استادم شما باشيد.»

17!
تعدادي مرد در رخت كن يك باشگاه گلف هستند موبايل يكي از آنها زنگ مي زند

مردي گوشي را بر ميدارد و روي اسپيكر مي گذارد و شروع به صحبت مي كند

همه ساكت ميشوند و به گفتگوي او با طرف مقابل گوش مي دهند

مرد: بله بفرماييد

زن: سلام عزيزم منم باشگاه هستي؟

مرد:سلام بله باشگاه هستم

زن : من الان توي فروشگاهم يك كت چرمي خيلي شيك ديدم فقط هزار دلاره ميشه بخرم؟

مرد: آره اگه خيلي خوشت اومده بخر

زن:مي دوني از كنار نمايشگاه ماشين هم كه رد ميشدم ديدم اون مرسدس بنزي كه خيلي دوست داشتم رو واسه فروش آوردن خيلي دلم ميخواد يكي از اون ها رو داشته باشم

مرد:چنده؟

زن:شصت هزار دلار

مرد:باشه اما با اين قيمتي كه داره بايد مطمئن بشي كه همه چيزش رو به راهه

زن: آخ مرسي يه چيز ديگه هم مونده اون خونه اي كه پارسال ازش خوشم ميومد رو هم واسه فروش گذاشتن 950000 دلاره

مرد: خوب برو بگو 900000 تا اگه ميتوني بخرش

زن: باشه بعدا ميبينمت خيلي دوست دارم.

مرد:خداحافظ

مرد گوشي را قطع ميكند مرد هاي ديگر با تعجب مات و مبهوت به او خيره ميشوندبعد مرد مي پرسد: اين گوشي مال كيه؟؟؟
A man buys a lie detector robot which slaps people who lie.
He decides to test it at dinner one night.

*DAD *: Son, where were you today during school hours?

*SON *: At School.

Robot slaps son!

*SON *: Ok, I lied, I went to the movies.

*DAD *: Which one?

*SON *: Toy Story.

Robot slaps son again!

*SON *: Ok, it was po/rn.

*DAD *: ...What?! When I was your age, I didn't even know what po/rn was...

Robot slaps Dad!

*MOM *: forgive him dear, after all he is your son.

Robot slaps mom.
پنجاه راه برای بازی با اعصاب

1- روزهاي تعطيل مثل بقيه روزها ساعتتون رو كوك كنين تا همه از خواب بپرن

2- سر چهارراه وقتي چراغ سبز شد دستتون رو روي بوق بذارين تا جلويي ها زود تر راه بيفتند

3- وقتي ميخواين برين دست به آب با صداي بلند به اطلاع همه برسونين

4- وقتي از کسي آدرسي رو مي پرسين بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوي چشمش از يه نفر ديگه بپرسين

5- کرايه تاکسي رو بعد از پياده شدن و گشتن تمام جيبهاتون به صورت اسکناس هزاري پرداخت کنيد

6- همسرتون رو با اسم همسر قبليتون صدا بزنين

7- جدول نيمه تموم دوستتون رو حل کنين

8- روي اتوبان و جاده روي لاين منتهي اليه سمت چپ با سرعت پنجاه کيلومتر در ساعت حرکت کنين

9- وقتي عده زيادي مشغول تماشاي تلويزيون هستند مرتب کانال رو عوض کنين

10- از بستني فروشي بخواين که اسم پنجاه و چهار نوع بستني رو براتون بگه

11- در يک جمع سوپ يا چايي رو با هورت کشيدن نوش جان کنين

12- به کسي که دندون مصنوعي داره بلال تعارف کنين

13- وقتي از آسانسور پياده ميشين دکمه هاي تمام طبقات رو بزنين و محل رو ترک کنين

14- وقتي با بچه ها بازي فکري مي کنين سعي کنين از اونها ببرين

15- موقع ناهارتوي يک جمع جزئيات تهوع وگلاب به روتون استفراغي که چند روز پيش داشتين رو با آب و تاب تعريف کنين

16- ايده هاي ديگران رو به اسم خودتون به کار ببرين

17- بوتيک چي رو وادار کنيد شونصد رنگ و نوع مختلف پيراهنهاشو باز کنه و نشونتون بده و بعد بگين هيچ کدوم جالب نيست و سريع خارج بشين

18- شمع هاي کيک تولد ديگران رو فوت کنين

19- اگر سر دوستتون طاسه مرتب از آرايشگرتون تعريف کنين

20- وقتي کسي لباس تازه مي خره بهش بگين خيلي گرون خريده و سرش کلاه رفته

21- صابون رو هميشه کف وان حموم جا بذارين

22- روي ماشينتون بوقهاي شيپوري نصب کنين

23- وقتي دوستتون رو بعد ازيه مدت طولاني مي بينين بگين چقدر پير شده

24- وقتي کسي در جمعي جوک تعريف مي کنه بلافاصله بگين خيلي قديمي بود

25- چاقي و شکم بزرگ دوستتون رو مرتب بهش يادآوري کنين

26- بادکنک بچه ها رو بترکونين

27- مرتب اشتباه لغوي و گرامري ديگران هنگام صحبت رو گوشزد کنين و بهش بخندين

28- وقتي دوستتون موهاي سرش رو کوتاه ميکنه بهش بگين موي بلند بيشتر بهش مي ياد

29- بچه جيغ جيغوي خودتون رو به سينما ببرين

30- کليد آپارتمان طبقه سيزدهم تون رو توي ماشين جا بذارين و وقتي به در آپارتمان رسيدين يادتون بياد! ﴿اين راه هم جنبه هايي از مازوخيسم در بر داره

31- ايميل هاي فورواردي دوستتون رو هميشه براي خودش فوروارد كنين

32- توي كنسرتهاي موسيقي بزرگ و هنري ، بي موقع دست بزنين

33- هر جايي كه مي تونين ، آدامس جويده شده تون رو جا بذارين! ﴿توي دستكش دوستتون بهتره

34- حبه قند نيمه جويده و خيستون رو دوباره توي قنددون بذارين

35- نصف شبها با صداي بلند توي خواب حرف بزنين

36- دوستتون كه پاش توي گچه رو به فوتبال بازي كردن دعوت كنين

37- عكسهاي عروسي دوستتون رو با دستهاي چرب تماشا كنين

38- پيچهاي كوك گيتار دوستتون رو كه ۵ دقيقه ديگه اجراي برنامه داره حداقل ۲۷۰ درجه در جهات مختلف بچرخونين

39- با يه پيتزا فروشي تماس بگيرين و شماره تلفن پيتزا فروشي روبروييش كه اونطرف خيابونه رو بپرسين

40- شيشه هاي سس گوجه فرنگي و هات سس فلفل رو عوض كنين

41- موقع عكس رسمي انداختن براي هر كس جلوتونه شاخ بذارين

42- توي ظرفهاي آجيل براي مهموناتون فقط پسته ها و فندقهاي دهان بسته بذارين

43- شونصد بار به دستگاه پيغام گير تلفن دوستتون زنگ بزنين و داستان خاله سوسكه رو تعريف كنين

44- توي روزهاي باروني با ماشينتون با سرعت از وسط آبهاي جمع شده رد بشين

45- توي جاي كارت دستگاههاي عابر بانك چوب كبريت فرو كنين

46- جاي برچسبهاي قرمز و آبي شيرهاي آب توالت هتل ها رو عوض كنين

47- يكي از پايه هاي صندلي معلم يا استادتون رو لق كنين

48- توي مهموني ها مرتب از بچه چهار ساله تون بخواين كه هر چي شعر بلده بخونه

49- چراغ توالتي كه مشتري داره و كليد چراغش بيرونه رو خاموش كنين

50- ورقهاي جزوه ء ۳۰۰ صفحه اي دوستتون كه ازش گرفتين زيراكس كنين رو قاطي پاتي بذارين ، يه بر هم بزنين ، بعد بهش پس بدين
متن خوشامدگویی جدید در هواپیما


سلام و صلوات بر روح تمام مسافرین عزیز

ورود شما را به پرواز ابدی هواپیما خوش آمد می گوییم.

خداوندا! مشیت خودت را در رسیدن و لقا خود بر ما قرار ده و سرعت آن فزون فرما.

مقصد ما به احتمال 99% بهشت موعود و به احتمال 1% مقصدی که بر روی بلیط درج شده می باشد.

بستن کمربندها اصلا ضرورتی ندارد، چرا که بستن و نبستن آن برای ورود به بهشت الزامی نمی باشد.

در صورت بروز اشکال درسیستم هوای کابین ماسک هایی از بالای سر شما آویزان خواهند شد که شما قبل از آن رایحه ی خوش ملائکه را احساس خواهید کرد.

خواهشمند است هنگام سقوط خونسردی خود را حفظ نموده تا بتوانید اشهد خود را صحیح قرائت نمائید.

ارتفاع پرواز به تدریج و شاید هم ناگهانی به صفر خواهد رسید، اما هیچ جای نگرانی نیست. چرا که یک باره تا آسمان هفتم اوج خواهیم گرفت و هوای بهشت هم بسیار عالی گزارش شده است.

خلبان پرواز، مرحوم شهید کاپیتان بهشت زاده و ارواح گروه پروازی جایگاه ابدی خوبی را برای شما آرزومندن