کانون

نسخه‌ی کامل: اگر می خوای بخندی بیا تو این تاپیک!!!!
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.

پسر دخترا از عابر بانک چه جوری پول میگیرن

پسرها:

۱- با ماشین میرن سراغ بانك، پارك میكنن، میرن دم دستگاه عابر بانك

۲- كارت رو داخل دستگاه میذارن
۳- كد رمز رو میزنن و مبلغ درخواستی رو وارد میكنن
۴- پول و كارت رو میگیرن و میرن

دخترها:

۱- با ماشین میرن دم بانك
۲- توی آینه آرایششون رو چك میكنن
۳- به خودشون عطر میزنن
۴- احتمالا" موهاشون رو هم چك میكنن
۵- توی پارك كردن ماشین مشكل پیدا میكنن
۶- بلاخره ماشین رو پارك میكنن و میرن دم دستگاه عابر بانك
۷- توی كیفشون دنبال كارتشون میگردن
۸- كارت رو داخل دستگاه میذارن، كارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه
۹- كارت تلفن رو میندازن توی كیفشون
۱۰- دنبال كارت عابر بانكشون میگردن
۱۱- كارت رو وارد دستگاه میكنن
۱۲- توی كیفشون دنبال تیكه كاغذی كه كد رمز رو روش یادداشت كردن میگردن
۱۳- كد رمز رو وارد میكنن
۱۴- ۲ دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن
۱۵- كنسل میكنن
۱۶- دوباره كد رمز رو میزنن
۱۷- كنسل میكنن
۱۸- به دوست پسرشون زنگ میزنن كه طریقهء وارد كردن كد صحیح رو براشون بگه
۱۹- مبلغ درخواستی رو میزنن
۲۰- دستگاه ارور (خطا) میده
۲۱- مبلغ بیشتری رو درخواست میكنن
۲۲- دستگاه ارورمیده
۲۳- بیشترین مبلغ ممكن رو درخواست میكنن
۲۴- انگشتاشون رو برای شانس روی هم میذارن
۲۵- پول رو میگیرن
۲۶- برمیگردن به ماشین
۲۷- آرایششون رو توی آینه چك میكنن
۲۸- توی كیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن
۲۹- استارت میزنن
۳۰- پنجاه متر میرن جلو
۳۱- ماشین رو نگه میدارن
۳۲- دوباره برمیگردن جلوی بانك
۳۳- از ماشین پیاده میشن
۳۴- كارتشون رو از توی دستگاه عابر بانك برمیدارن
۳۵- سوار ماشین میشن
۳۶- كارت رو پرت میكنن روی صندلی كنار راننده
۳۷- آرایششون رو توی آینه چك میكنن
۳۸- احتمالا یه نگاهی هم به موهاشون میکنن
البته بعضی مواقع بعد از انجام گزینه ۲۴ داخل بانک میشن ...
به صندوق دار میگن که دستگاه خرابه لطفا از حسابم به من پول بدید



اگه بِذِری بِذِرُم ، مِذِرُم بِذِری. اگه نِذِری بِذِرُم ، نِه خودُم مِذِرُم نِه مِذِرُم تو بِذِری جر و بحث دو مشهدی سر جای پارک ماشین
4fvfcja

ملت خوشحالی‌هایش نسبت به گذشته و نسبت به مردم دیگر کشور‌ها، آنقدر بیشتر شده که حد و اندازه ندارد مثلا: از پول خودمان به ما یارانه می‌دهد ممنون و خرسند می شویم ! وارد اتوبوس می‌شویم و جا گیرمان می‌آید که بنشینیم خوشحال می‌شویم ! در صف شلوغ نانوایی هستیم و بالاخره نان گیرمان می‌آید، خوشحال می‌شویم ! به فیلترشکن جدیدی دست پیدا می‌کنیم و خوشحال می‌شویم ! ... هواپیمایمان سالم به زمین می‌رسد و می بینیم سقوط نکرده خوشحال می‌شویم
[highlight=#ffffff]بعد از اجرای موفقیت آمیز طرح تفکیک جنسیتی در سراسر اماکن خصوصی و عمومی کشور ؛ به...
بررسی روند رشد و نمو یک کودک(پسر) از مهد کودک تا پیری میپردازیم :
[/highlight]
اسم کودک را جواد در نظر میگیریم که همراه با همکلاسی خود به نام رضا در حال برگشت از مهد کودک است.[highlight=#ffffff]1) در مسیر برگشت از مهد کودک :

لضا لضا (همان رضا ) من مامانم میخواد لنج (گنج) طلا بیاره ها !

رضا : مامان چیه ؟!


2) 3 سال بعد در مسیر رفت به مدرسه داخل سرویس مدرسه

راننده رو به بچه های داخل سرویس : همه زود چشاشونو ببندن داریم از کنار یه مدرسه دخترانه رد میشیم!

جواد : رضا رضا ، دختر چیه ؟


3 ) 5 سال بعد از 3 سال ؛ زنگ تفریح ؛ مدرسه راهنمایی

رضا : جواد من دیشب از بالای پشت بوم یه چیزی تو حیاط خونه همسایه دیدم.

جواد : چی ؟

رضا : دختر ! دختر ! بالاخره دیدم

جواد : جون مادرت ؟! یالاه بگو چه شکلی هستن اینا !


4) 4 سال بعد از قبلی! سرکوچه جواد اینا

رضا : جواد چیکار داشتی گفتی زود بیا

جواد : رضا دیشب یکی به گوشیم زنگ زد.صداش خیلی عجیب غریب بود.یواشکی حرف میزد و میگفت یه دختره و از من میپرسید آیا پسرم ؟!

رضا : تو چی گفتی ؟

جواد : گفتم آره پسرم و بعدش دختره غش کرد !


5 ) 6 سال بعد ؛ دانشگاه

جواد : رضا راسته میگند پشت این دیواره پر از دختره ؟!

رضا : آره منم شنیدم.میشنوی دارن میخندن! مگه اونا هم میخندن ؟


6 ) چند سال بعد ، شب خواستگاری

جواد : ببخشید یعنی الان شما واقعا یه دخترید ؟!


7 ) چند ماه بعد ، شب ازدواج

جواد : خوب الان باید چیکار کنیم ؟!

خانم : هیچی دیگه ،خسته ایم باید بخوابیم.شما هم برو تو اتاق خودت بخواب!


8 ) خیلی سال بعد ، دوران کهولت

جواد : دیشب مادر خدا بیامرزم به خوابم اومد گفت نمیخواهید بچه بیارید ؟

خانم : از کجا بیاریم.تو جهیزیه من که بچه نبود ، تو چرا نخریدی یه دونه ؟


9) خیلی سال بعد

نسل ایرانی منقرض شد
از: گل آقا[/highlight]
یکی‌ از شرکت‌های هواپیمایی برای تبلیغ و
فروش بلیطهای پرواز‌های مختلفش، تسهیلات خاصی‌ رو برای بیزنس من هایی
(بازرگانان و اصحاب شغل هاي آزاد) که همسرانشون رو همراه خودشون به سفر‌های
هوائی اون شرکت میبردن, در نظر میگیره و ۵۰% تخفیف روی بلیط اونها قائل میشه. بعد
از مدتی‌ که می‌بینن این طرح با استقبال خیلی‌ زیادی مواجه شده و اکثر بیزنس
من‌ها همسرانشون رو در پرواز‌ها همراه خودشون میبرن, با فرستادن نامه‌ای به
همسران این افراد, نظرشون رو در مورد سفر‌ها جویا میشوند. پاسخی که از تمام
این زنها دریافت میکنند,همین دو کلمه بوده..... کدوم سفر؟!!
يه روز پدري خواست که به پسرش تفهيم کنه که عرق خوری کار بديه .
براي اثباتش مقداری عرق رو خواست به خورد يک خر بده . اما خر از خوردن عرق امتناع کرد .
پدر رو کرد به پسرش و گفت : پسرم ببين . حتي اين خر با خريت خودش اين عرق رو نخورد . چطور يک انسان بايد اين عرق رو بخوره در حالي که خر هم نمي خوره ؟
پسر گفت: پدر جان . اين نشون مي ده هر کي عرق نخوره ، خره



نتیجه: قبل از هر اقدامي کليه جوانب آن را بسنجيد
قدیما برق ها رو روشن میذاشتیم میرفتیم مسافرت،
دزده فک کنه یکی خونه هست، الان هرجوری حساب میکنیم
برق ها رو خاموش کنیم و دزد بزنه به صرفه تره !
.
.
.
ازدواج یعنی از دست دادن توجه تعداد کثیری از افراد
و بدست آوردن بی توجهی یک فرد !
.
.
.
خدایا به خوبان عزت داده ای به بدان ثروت
نکند ما به تماشای جهان آمده ایم!!؟
.
.
.
فقط کاشف الکل رازی نبود !
مصرف کنندگان الکل هم راضی اند
.
.
.
اگر داری زنی زشت و دغل باز / تو نیکی میکن و در دجله انداز
بکن خود را خلاص از دست آن زن / که ایزد در خیابانت دهد باز !
.
.
.
اینایی که همه چیزو رو دسکتاپ سیو می‌کنن
همونایی هستن که از راه می‌رسن شلوارشونو پرت می‌کنن گوشه‌ی اتاق !
.
.
.
سالهای متمادیه برام سواله
واقعاً… ، توکه با عشوه گری، از همه دل میبری ، منو شیدا میکنی ، چرا
نمی رقصی ؟؟؟؟
مشکلت دقیقاً چیه ؟!؟!؟!
.
.
.
اونی که رفت اگه برگرده از دوست داشتن نیست واسه اینه که بهترشو پیدا نکرده
.
.
.
می دونی چرا با ازدواج دین آدم کامل میشه؟
چون تا قبل ازدواج فکر میکنه دنیا بهشته …!!؟
اما بعدش به جهنم اعتقاد پیدا میکنه!!!؟؟؟؟
.
.
.
تفسیر “یک دقیقه”، از زبان کسی که پشت در توالت منتظر ایستاده
با کسی که داخل توالت است, نشان می دهد که زمان یک تعریف واحد ندارد !
.
.
.
غضنفر یه دوقولو میبینه بعد میزنه زیر خنده
میگن چرا میخندی..؟
میگه تابلوئه فوتوشاپه
یه روز یه استاد فلسفه میاد سر کلاس و به دانشجوهاش میگه:
امروز میخوام ازتون امتحان بگیرم ببینم درسهایی رو که تا

حالا بهتون دادمو خوب یاد گرفتین یا نه...!

بعد یه صندلی میاره و میذاره جلوی کلاس و به دانشجوها میگه:

با توجه به مطالبی که من تا به امروز بهتون درس دادم، ثابت کنید که این

صندلی وجود نداره؟!

دانشجوها به هم نگاه کردن و همه شروع کردن به نوشتن روی برگه...

بعد از چند لحظه یکی از دانشجوها برگه شو داد و از کلاس خارج شد...

روزی که نمره ها اعلام شده بود، بالاترین

نمره رو همون دانشجو گرفته بود !

اون فقط رو برگه اش یه جمله نوشته بود:

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

کدوم صندلی ؟
سلام317

[تصویر:  L13186126558.jpg]
پشه نشسته رو پام داره خونمو می خوره , دستم رو بردم بالا بزنمش یهو داداشم میگه اااا می خوای بکشیش؟! پَـــ نَ پـَـَـ خونش رو خورده می خوام بزنم پشتش آروغ بزنه ببرم بخوابونمش !!

اسپری سوسک کش زدم به سوسکه، سوسکه افتاده به پشت دست و پا میزنه...هم خونه ایم اومده میگه داره جون میده..؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ قیافه تورو دیده از خنده ریسه رفته


(منو داداشم دو قلوییم)در حال قدم زدن بودیم داداشم چند متر جلوتر از من راه میرفت یارو اول داداشمو دید اومد جلوتر منو دید, رنگش پرید برگشت گفت دو قلویید


گفتم:پـَـــ نَ پـَـــ اجسام از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیک تر است


از دل درد دارم میمیرمو جلوی دستشویی دارم پیچ و تاب میخورم . بعد 2 ساعت یارو اومده بیرون میگه دستشویی داری ؟؟
میگم پَـــ نَ پَـــ دیدم فضای مناسب و دلبازیه اومدم موج مکزیکی تمرین میکنم.


........................
یا مستعان
سلام303317


دوستم در یخچالو باز کرده,دیده هیچی توش نیس,میپرسه:واقعا خالیه!؟
میگم پَــ نَ پَـــ هیدنشون کردیم که غریبه ها نبیننشون !!
4fvfcja


میگن کریستف کلمب وقتی رسید به امریکا سرش رو از پنجره کشتی کرد بیرون از یه سرخ پوست پرسید داداش اینجا آمریکاست؟
سرخ پوسته گفت پَـــ نَ پَـــ ژاپونه ما هم چون شلوار پامون نیست از خجالت قرمز شدیم!
4fvfcja


دارم رو تردمیل عینه خر میدووم یارو مبگه اینجوری میدویی لاغر کنی؟؟
میگم پـَــ نَ پـَـــ دارم واسه نقش آفرینی تو سری جدید میگ میگ آماده میشم...!!4fvfcja

پایان نامم تموم شده زنگ زدم به استاد میگه میخوای دفاع کنی؟پـَـَـ نَ پـَـَــــ میخوام حمله کنم4fvfcja.....................
یا برهان
سلام303


رسیدیم پشت در خونه ، کلید نداشتم به داداشم میگم کلیدتو بده،
میگه میخوای درو باز کنی؟ میگم پَـــ نَ پـَــــ میخوام بدمش به حسین تهی از معطلی درش بیارم….
4fvfcja


۲ ساعته از بیرون صدای قار قار میاد…داداشم میگه صدای کلاغه ؟
میگم پــَ نَ پـــَ قناریه متال میخونه!!!!
4fvfcja


رفتم درمونگاه , منشیه میگه : مریض شمایید؟
گفتم پَــــ نَ پَــــ من میکروبم , اومدم خودمو معرفی کن!
4fvfcja


دوستم تو خونه خوابیده بود داداشم از راه اومده میگه خوابه؟
میگم پَـــ نَ پَـــ رفته رو اسکرین سیور لگد بزنی روشن میشه!!!!
4fvfcja

داشتم میرفتم باشگاه وسط راه یادم اومد یه چیزی رو یادم رفته، برگشتم خونه.در زدم داداشم در رو باز کرده با تعجب میپرسه حامد تویی؟!!!نرفتی باشگاه؟ میگم:پَــــ نَ پَــــ حامد رسید من دیلیوریشم…4fvfcja

...........................
یا کریم

سلام

اعتراف های تکان دهنده!4fvfcja
اعتراف میکنم بچه که بودم همیشه دلم میخواس یه جوری داداش کوچیکمو سر به نیس کنم! رفتم بقالی مرگ موش بگیرم آقاهه که میدونس چه فسقل مشنگیم بجاش آرد بهم داد منم ریختم تو قابلمه نهار! سر سفره وقتی همه شروع کردن به خوردن یهو گریه‌ام گرفت! با چشای خیس تا ته غذامو خوردم ک همه با هم بمیریم!!!!!!!

اعتراف میکنم تا سنه ۱۳-۱۲ سالگی تحت تاثیر حرفای مادربزرگم که خیلی تو قید و بند حجاب بود با روسری می‌شستم جلوی تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت میکشیدم. زیاد میخندید فکر میکردم بهم نظر داره!!

اعتراف یکی از دوستان: مامان بزرگ خدا بیامرز ما تو ۹۵ سالگی فوت کرد. صبح روزی که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش نشسته بودیم و همه داشتن گریه میکردن.. جمعیتم زیاد بود … منو داداشمم تو بغل هم داشتیم گریه میکردیم …. اشک فراوون بود و خلاصه جو گریه بود … یهو دختر خالم که تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با جدیت داد کشید: مامان بزرگ زود رفتی … یهو کل خونه رفت رو هوا …حالا خندمون قطع نمیشد!!

یه شب مادرم مریض بود داشتم ازش پرستاری میکردم بعد گفت برو برام آب بیار رفتم آب آوردم دیدم خوابش برده اومدم تریپ بایزید بسطامی بردارم صبر کنم بیدار شه یه دفعه یه لحظه خوابم برد آبو ریختم رو مامانم !!!!!!!!

وقتی پدرم روزنامه میخونه روزنامه رو وسط آسمون و زمین تو هوا جلوی صورتش نگه میداره، اعتراف میکنم بچه که بودم یواشکی میرفتم پشت روزنامه طوری که پدرم منو نبینه و با مشت چنان میکوبیدم وسط روزنامه، پاره که میشد هیچ، عینکش می افتاد و بابا کل مطلب رو گم میکرد. کلاً پدرم ۳۰ثانیه هنگ میکرد. بعد یک نگاه عاقل اندر سفیهی به من میکرد و حرص میخورد. اما هیچی بهم نمیگفت و من مانند خر کیف میکردم. تا اینکه یه روز پدرم پیش دستی کرد و قبل از من روزنامه رو کشید و با داد گفت: نکن بچـه. منم هول شدم مشت رو کوبیدم تو عینکه بابام. عینک شکست. من ۵ روز تو شوک بودم!!

اعترافِ عموم: روز تولد ۱۹سالگیم خودم یادم نبود، اومدم خونه دیدم در قفله چراغ ها هم خاموشه، یه باد گنده ای ول دادم وسط خونه که انقد صداش بلند بود خودم جا خوردم، بعد چراغ ها رو که روشن کردم دیدم دوستام وسط سالن با کلاه بوقی و برف شادی افتادن کف سالن هی میخندن بعد یکسری هم سرخ شدن میگن تولد تولدِت مبارک… کیکم از دست یکی از دوستام افتاد وسط سالن، خلاصه شب به یاد ماندنی شد…

اعتراف می‌کنم بچه که بودم شبا پیش خواهرم میخوابیدم وسطای شب که مطمئن میشدم که خوابش سنگین شده دستشو می‌کردم تو دماغم!!

سوار اتوبوس شدم، رفتم تو، قسمت آقایون پیش یه آقایی نشستم و از خستگی خوابم برد، نزدیک مقصد دیدم زانوم درد میکنه فهمیدم آقایه کناری ۳-۲ بار با کیفش کوبیده تو پام تا بیدارم کنه چون میخواست پیاده بشه و من جلوش رو گرفته بودم، خیلی شاکی نگاش کردم، راننده هم بالا سرم بود. آقاهه گفت : ببخشید خانم ۵ بار صداتون کردم نشنیدین، ترسیدیم. اعتراف میکنم برای اینکه ضایع نشم که مثل خرس خواب بودم وانمود کردم که کَر هستم و با زبون کر و لالی و طلبکارانه عصبانیتم رو نشون دادم، مرد بیچاره اینقدررررر ناراحت شده بود ۱۰ دفعه با دست و ایما و اشاره از من معذرت خواهی میکرد!!

اعتراف میکنم راهنمایی که بودم به شدت جو گیر بودم، همسایگیمون یه خانومه بود که تازه از شوهرش طلاق گرفته بود، شوهره هم هر روز میومد و جلو در خونش سر و صدا راه مینداخت، خیلی دلم واسه خانومه میسوخت. یه روز که طرف اومده بود عربده کشی، تصمیم گرفتم که برم و جلوش در بیام. رفتم تو کوچه و گفتم آهای چیکارش داری؟ یارو یه نگاه بهم انداخت و یه پوزخندی زد و به کارش ادمه داد، منم سه پیچش شدم، وقتی دید من بیخیالش نمیشم گفت اصلا تو چیکارشی؟ منم جوگیر، گفتم لعنتی زنمه!!

احمقانه ترین کار زندگیم این بود که سعی کردم مفهوم ADSL رو برا مادربزرگم توضیح بدم!!

تو عروسی نشسته بودم یه بچه ۳ ، ۴ ساله اومد یک هسته هلو داد بهم، منم نازش کردم هسته رو گرفتم انداختم زیر میز، چند ثانیه بعد دیدم دوباره آوردش، این دفعه پرتش کردم یه جای دور دیدم دوباره آورد!! می خواستم این بار خیلی دور بندازمش که بغل دستیم بهم گفت آقا این بچس سگ نیست! طرف بابای بچه بود!!

اعتراف میکنم دوره دبستان امتحان جغرافی داشتیم یه سوالش این بود: تنها قمر کره زمین؟ من هم با اطمینان کامل نوشتم قمر بنی هاشم!!!

اعتراف میکنم بچه که بودم با دختر و پسر خاله هام لباس کهنه میپوشیدیم میرفتیم گدایی با درامدش بستنی میگرفتیم که همسایمون مارو لو داد و کتک خوردیم!!

سوم دبستان که بودم یه روز معلممون مدرسه نیومد منم ظهرش رفتم در خونشون که یه کوچه بالاتر از ما بود تکلیف شبمو ازش گرفتم.

اعتراف میکنم به عنوان ۱ مهندس میخواستم دیوار رو سوراخ کنم، شک داشتم که از زیر جایی که میخوام سوراخ کنم سیم برق رد شده باشه، واسه اینکه برق نگیرتم فیوز رو قطع کردم، تازه وقتی دیدم دریل کار نمیکنه کلی غصه خوردم که دریل سوخت !!

اعتراف میکنم بچه که بودم..جو گیر بودم نماز بخونم….بعد چادر گل منگولیمو میذاشتم مهرم میذاشتم رو به قبله وا میستادم شروع میکردم به نماز خوندن…اما جای سوره ها شعر کلاه قرمزیو می خوندم….>>>آقای راننده…آقای راننده…یالا بزن توو دنده….

4fvfcja

یاعلی.
سلام4fvfcja



سها خانوم خیلی باحال بود
Smiley-face-thumb

برای اینکه اسپم نشه
4fvfcja


داشتیم تو خیابون قدم می زدیم كه یهو صداى ترمز شدیدى اومد و دو تا پا كه یكى عمودى یكى افقى رو هوا بود... خلاصه ملت جمع شدن بالای سر طرف، كه در این هنگام راننده پیاده شد و در كمال خونسردى گفت: آقا چیزیتون شد؟ یارو هم با همون وضع و صورت خونى مالى در حالی كه به سختى نفس می كشید گفت: پـَـ نه پَــ، خودمو انداختم زمین از داور پنالتى بگیرم!
راننده گفت: نمكدون! منظورم اینه كه می خواى زنگ بزنم اورژانس؟یارو گفت: پـَـ نه پَــ، زنگ بزن برنامه نود، عادل اینا كارشناسى كنن صحنه پنالتى بود یا نه!4fvfcja


کامپیوترم یه ویروس گرفته بود رفتم کلی پول آنتی ویروس اورجینال دادم بعد سه ساعت اسکن ویروسه رو پیدا کرده پیغام داده:
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ویروس را حذف کنید؟
پـَـ نه پَــ، می خوام ازش نگهداری کنم بزرگ بشه، بشه عصای دستم نور چشام!
4fvfcja


نفس نفس زنون خودم رو رسوندم به اتوبوس. راننده می گه: می خوای سوار شی؟
میگم پـَـ نه پَــ، اومدم سفر خوشی رو براتون آرزو کنم!
4fvfcja

همسایه مون می گم تخم مرغ داری؟ می گه می خوای غذا درست کنی؟
پـَـ نه پَــ، می خوام بخوابم روشون تا جوجه بشن بفهمم مادر بودن چه حسی داره!
4fvfcja
.....................
یا غفور
بدانید که انسان ها به جز کودک درون یک عدد خر درون هم دارند که گاهی زمام امور را به دست می گیرد !
مامانه به بچّش میگه مسواک میزنی ؟
میگه آره
میگه رو مسواکت خمیر دندون میزنی ؟
میگه آره
میگه میخوای دندونات تمیز شه ؟
میگه آره
میگه خاک بر سرت ! این همه موقعیت پـ نـ پـ بهت دادم استفاده نکردی 4fvfcja
(1390 مهر 27، 11:01)سها نوشته است: [ -> ]اومدم تریپ بایزید بسطامی بردارم

haha این تیکش خیلی باحال بود , کلی خندیدم


(1390 مهر 27، 11:01)سها نوشته است: [ -> ]سوار اتوبوس شدم، رفتم تو، قسمت آقایون پیش یه آقایی نشستم و از خستگی خوابم برد، نزدیک مقصد دیدم زانوم درد میکنه فهمیدم آقایه کناری ۳-۲ بار با کیفش کوبیده تو پام تا بیدارم کنه چون میخواست پیاده بشه و من جلوش رو گرفته بودم، خیلی شاکی نگاش کردم، راننده هم بالا سرم بود. آقاهه گفت : ببخشید خانم ۵ بار صداتون کردم نشنیدین، ترسیدیم. اعتراف میکنم برای اینکه ضایع نشم که مثل خرس خواب بودم وانمود کردم که کَر هستم و با زبون کر و لالی و طلبکارانه عصبانیتم رو نشون دادم، مرد بیچاره اینقدررررر ناراحت شده بود ۱۰ دفعه با دست و ایما و اشاره از من معذرت خواهی میکرد!!
اینجا یاد یک جوک افتادم :
طرف داشته میرفته , پاش گیر میکنه میفته تو جوی آب , سرشو یواشکی میاره بیرون میبینه ملت بهش زل زدن , سریع سرشو میاره پائین و صدای گربه (مـیــــــــو) در میاره 4fvfcja