ترجیح میدهم در فیس ... باشم و به درس خواندن فکر کنم تا اینکه در حال درس خواندن باشم و به فیس ... فکر کنم.
(یکی از فامیل های دور دکتر شریعتی).
***
نصیحت بنده ی خدا به زنش: هر وقت یه سوسک تو دستشویی دیدی با دمپایی فورا نکوب رو سرش...
بی توجه از بغلش رد شو... این کار از صدتا فحش براش بدتره.
***
چند روز پیش اتفاقی توی یه مجله یه مطلب خیلی تکان دهنده درباره مضرات سیگار خوندم که واقعا شوکم کرد ،
منم تصمیم گرفتم دیگه مجله نخونم ...!!
***
یکی از دوستان تعریف میکرد که یه بار سر یه چارراه، یه دونه از این وانت سبزی فروشا، چراغ قرمزو رد کرد.
پلیسه از تو بلندگوش گفت : وانت کجا مییرییییییییییی؟ وانت تو بلندگوش گفت : دارم میرم خونه!!!
***
[highlight=#e5e5e5]شاگردی از استاد پرسید: منطق چیست؟
استاد کمی فکر کرد و جواب داد : گوش کنید ، مثالی می زنم ، دو مرد پیش من می آیند.
یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند.
شما فکر می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند ؟
هر دو شاگرد یک زبان جواب دادند : خوب مسلما کثیفه !
استاد گفت : نه ، تمیزه. چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند.
پس چه کسی حمام می کند ؟
حالا پسرها می گویند : تمیزه !
استاد جواب داد : نه ، کثیفه ، چون او به حمام احتیاج دارد.
وباز پرسید : خوب ، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند ؟
یک بار دیگر شاگردها گفتند : کثیفه !
استاد گفت : اما نه ، البته که هر دو ! تمیزه به حمام عادت دارد وکثیفه به حمام احتیاج دارد.
خوب بالاخره کی حمام می گیرد ؟
بچه ها با سر درگمی جواب دادند : هر دو !
استاد این بار توضیح می دهد : نه ، هیچ کدام ! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!
شاگردان با اعتراض گفتند : بله درسته ، ولی ما چطور می توانیمتشخیص دهیم ؟
هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است
استاد در پاسخ گفت : خوب پس متوجه شدید ، این یعنی: منطق !
خاصیت منطق بسته به این است که چه چیزی رابخواهی ثابت کنی!![/highlight]
:s: انواع داماد:
داماد مَچَل : سن بین ۱۹تا۲۵سال ، ژیگولی ، دانشجو ، سرباز ، رفیق باز، وابسته به پول بابائی ، بیکار ، آینده دار، توی هر دامی که براش پهن کنن تلپی میفته ، کیس مناسبی برای تور شدن ،کم ظرفیت ، یکی میزنه یکی میخوره
…
داماد هَچَل : سن بین ۲۵ تا ۲۹سال ، رسیده ، حاضر آماده ، دارای کار و بار، فارغ التحصیل ،با کارت پایان خدمت ، دارای شکستهای عشقی فراوان، بسیار با تجربه ، دم به هرتله ای نمیده ، عصا قورت داده ، کمی کج و معوج، پراز قرشمه ، به کمتر از زتا جونز و جولی رضایت نمیده !
داماد کَچَل: سن بین ۳۰ تا ۳۷ سال ، گرفتار ، ، درگیر، پرکار ،پرخور، همچنان پرشور، نقل ونبات ، گوله نمک ،فوران احساسات ، راضی به رضای خدا، دنبال زنان بیوه کم سن وسال ، مسئولیت پذیر ، درپی رفاه خانواده ، دارای کار وبار و خانه، قسمت هرکی بشه مبارکه !!!
۵- دماده … : دیگه اسمش داماد نیست بابا بزرگیه واسه خودش
……………
سلام
مشتری گرامی تنها با شارژ 600 هزار تومان دیگر برنده 1500 تومان اعتبار هدیه داخل شبکه ایرانسل خواهید شد
ایرانسل
.....................
یا علی
هموطن اصفهانی ما توی اتوبان با سرعت ۱۸۰ کیلومتر در ساعت می رفته که پلیس با دوربینش شکارش می کنه و ماشینش را متوقف می کنه.
پلیس می آد کنار ماشین و می گه: “گواهینامه و کارت ماشین!”
اصفهانی با لهجه غلیظی می گه: “دادا من گواهینامه ندارم. این ماشینم مالی من نیس. کارتا ایناشم پیشی من نیس. من صاحب ماشینا کشتم آ جنازشا انداختم تو صندق عقب. چاقوش هم صندلی عقب گذاشتم! حالاوم داشتم می رفتم از مرز فرار کونم، شوما منا گرفتین.”
مامور پلیس که حسابی گیج شده بوده بیسیم می زنه به فرمانده ش و عین قضیه رو تعریف می کنه و درخواست کمک فوری می کنه. فرمانده اش هم میگه که اون کاری نکنه تا خودش رو برسونه!
فرمانده در اسرع وقت خودش رو به محل می رسونه و به راننده اصفهانی می گه: “آقا گواهینامه؟” اصفهانی گواهینامه ش رو از توی جیبش در می آره و می ده به فرمانده. فرمانده می گه: “کارت ماشین؟” اصفهانی کارت ماشین رو که به نام خودش بوده از جیبش در می آره و می ده به فرمانده.
فرمانده که روی صندلی عقب چاقویی نیافته، عصبانی دستور می ده راننده در صندوق عقب رو باز کنه. اصفهانی در رو باز میکنه و فرمانده می بینه که صندوق هم خالیه.
فرمانده که حسابی گیج شده بوده، به راننده اصفهانی می گه: “پس این مأمور ما چی میگه؟!”
اصفهانی می گه: “چی میدونم والا جناب سرهنگ! حتماً الانم می خواد بگه من داشتم ۱۸۰ تا سرعت می رفتم!!!”
این تایپیک هم جزو تایپیکای با حال بود واقعا ایول داره ها
چهاردانشجو شب امتحان بجای درس خواندن به مهمونی وخوش گذرونی رفته بودند وهيچ آمادگی امتحانشون رو نداشتند
روز امتحان به فکر چاره افتادند وحقه ای سوارکردند به اين صورت که سرو صورتشون رو کثيف کردند ومقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون تغييراتی بوجود آوردند
سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودند و مستقیم به پيش استاد رفتند
مسئله رو با استاد اينطورمطرح کردند:
که ديشب به يک مراسم عروسی خارج ازشهر رفته بودندو در راه برگشت از شانس بد يکی از لاستيک های ماشين پنچرميشه و دچارسانحه میشن
و اونا با هزار زحمت وهل دادن ماشين به يه جايی رسوندنش واين بوده
که به آمادگی لازم برای امتحان نرسيدند کلی از اينها اصرار و ازاستاد
انکار، آخر سر قرار ميشه سه روز ديگه يک امتحان اختصاصی برای اين
4 نفرازطرف استاد برگزار بشه،
آنها هم بشکن زنان از اين موفقيت بزرگ، سه روز تمام به درس خوندن
مشغول ميشن و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد
ميرن تا اعلام آمادگی خودشون رو ابراز کنند
استاد عنوان ميکنه بدليل خاص بودن و خارج از نوبت بودن اين امتحان
بايدهر کدوم از دانشجوها توی يک کلاس بنشينند و امتحان بدن که
آنهابه خاطرداشتن وقت کافی وآمادگی لازم باکمال ميل قبول ميکنند
امتحان حاوی دو سوال و بارم بندی از نمره بيست بود:
.
.
.
1 ) نام و نام خانوادگی؟ 2 نمره
2 ) کدام لاستيک پنـــــچر شـــــــــــده بود؟ 18 نمره