کانون

نسخه‌ی کامل: میز گرد کانون
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
پرشان جان
خوشحالم که طرف مقابلم آدم فهمیده و با ادبیه

خوب حالا بحث:
اگه دقت کرده باشی من گفتم "در درجه ی اول" طرف مقابل رو یک انسان ببنیم،این یعنی من درجه ی دومی هم قائل شدم و این درجه دوم مربوط میشه به مسئله جنسیت طرف که به نظرم در درجه ی اهمیت کمتری قرار داره
پس با این حساب استنباطت از حرفای من اشتباه بوده و دیدگاه عقلیت رو خطاب به خودم نمیدونم
ولی با این حال یه نقد کوچیک رو دیدگاه عقلیت دارم
این که میگی "فطرت جنسی" راستش باهاش موافق نیستم،به نظرم فطرت قبل از اینکه جنسی باشه (مربوط به بخش حیوانی آدم) انسانیه (مربوط به بخش الهی و روحانی انسان)
شاید این حرفی که تو میزنی برگرفته از مشاهدات در جامعه و حرفای روانشناسان باشه (همین وضع بد و ناخوشایندی که در کل جهان حاکمه،شهوت پرستی و گرایش به جنبه حیوانی انسان)
ولی این دلیل نمیشه بگیم فطرت انسان جنسیه (میتونیم به جاش بگیم میل جنسی و نه فطرت جنسی)
به نظرم فطرت انسان بیشتر جنبه انسانی داره و بیشتر تمایل به انسانیت داره تا حیوانیت
این مثل این قضیه میشه که بگیم چون اکثر آدما به خدا اعتقاد ندارن و مادیگرا هستن پس فطرت انسان مادیگراست

و در مورد دیدگاه های نقلی هم تقریبا همین نظر رو دارم
روانشناسای امروزی خیلیاشون انسان رو فقط در همین حد دنیا میدونن
و بیشترشون (تاکید میکنم اکثرا) اصلا به جنبه روحانی انسان توجهی نداشته
و فقط رو جنبه های حیوانی انسان تمرکز کردند و تحقیقات و نظریاتشون هم حول و حوش همین محدوده است
و یه نکته دیگه اینکه
نظریاتی که امروزه مطرح میشه همه نسبیه،مطلق نیست که بخواهیم قبول کنیم،چه بسا مدتی بعد شخصی بیاد و اون رو نقض کنه یا حتی خود اون کسی که نظر رو داده بیاد حرف خودشو رد کنه
و اما در مورد دلیل تاریخی هم دو مورد از قرآن برات میارم
دیگه از قرآن محمکتر و قابل استنادتر داریم؟
حالا دلایل تاریخیم چیه،ایناست:
ارتباط برقرار کردن حضرت موسی با دختران شعیب یک نمونه کامل برخورد انسانیه
یا مثلا رابطه حضرت زکریا با حضرت مریم حتی بعد از بزرگ شدن حضرت مریم باز یه نمونه کامل برخورد انسانیه

بازم همونطور که تو پست قبلیم گفتم تاکید میکنم که داشتن دید انسانی همچین کار ساده ای نیست
سلام
وای ک چ عالی دارین جواب میدین آقا پرشان..من زبان و دانشم ب قوت نظر شما نیست..

نقل قول: نظرت در مورد اون حرفش که میگه:اگه توی یه جامعه روابط جنسی آزاد باشه در حدی که کارت پستال اون چاپ بشه روز اول برای مردم اون جامعه جالبه روز دوم و سوم و...دو ماه دیگه دیگه نهایتش یک سال دیگه مردم در مورد این قضیه بی تفاوت میشن.
اینو ک راسل گفته..
و
درباره يك عكس‏ خاص و يك نوع بي عفتي خاص شاید این باشه، ولي در مورد همه بي‏ عفتي‏ها صادق نيست يعني از يك نوع خاص بي عفتي خستگي پيدا مي‏شه ولي نه‏ ب اين معني كه تمايل به عفاف جایاونو بگیره بلكه ب اين معني كه آتش و عطش روحي زبانه مي‏كشه و ی نوع ديگه رو تقاضا مي‏كنه و اين تقاضاها تمام شدني نيست..

(با عرض تاسف.. خیلی از ماها تجربه اینو داشتیم ک گرفتار دیدن فیلم های آنچنانی بودیم.. کدوممون بی میل شدیم ب دیدن؟؟ عوضش هر بار ی چی جدید تر و شدید تر رو طلب کردیم!)

و
حسین آقا فطرت آمیخته ای از امیاله.. اینم یکیشه..
وقتی میگم فطرت حداجو.. ب معنی این نیست ک فطرت تمایل جاودانه بودن نداشته باشه!53258zu2qvp1d9v


در پناه خدا..
یاعلی.53
سها خانوم

راستش من متوجه منظورتون نشدم

خوب که به حرف شما و حرف خودم دقت میکنم حرفتون بیشتر مکمل حرف منه
ببخشید بحث سر فرهنگ سازی بود... ممکنه لطفا عوض اش نکنیدKhansariha (8)

گفتیم نمیشه جنسیت رو نادیده گرفت.

آقا پرشان دلایل عقلی و نقلی و تاریخی رو توضیح دادن

منتظر دلایل اسلامی شون هستیم53

تا جایی که یادمه تو اسلام بین زن و مرد تساوی نداریم . ( جایی که خیلی مخالفین روش مانور میدن)

بلکه توی اسلام تشابه داریم. ( جایی که اسلام خیلی منطقی برای تک تک فرق های بین زن و مرد دلیل میاره)
سخن سوم!

اول پاسخ رند عزیز :

نقل قول: پرشان جان پس حالا که بحث فروید رو می کنی نظرت در مورد اون حرفش که میگه:اگه توی یه جامعه روابط جنسی آزاد باشه در حدی که کارت پستال اون چاپ بشه روز اول برای مردم اون جامعه جالبه روز دوم و سوم و...دو ماه دیگه دیگه نهایتش یک سال دیگه مردم در مورد این قضیه بی تفاوت میشن.
نظرت چیه چون این مطلبو میشه تو جوامع غربی به وضوح دید

این حرف در راستای همون نظریه انسان چیزی رو که از آن ممنوع شود بیشتر بدان حرص می ورزد بیان شد.
و فکر می کنم هم همون راسل گفته
و جواب کاملاً همونی بود که سها خانوم گفتند.
راسل یه مثالی در این زمینه میاره و میگه یکی از فلاسفه یونانی عقیده داشت که اگر فردی برگ یک نوع درخت خاصی رو بخوره هزار سال در یک تاریکی مطلق قراره میگیره.
این فیلسوف کلی دست و پا زد و بالاخره تسلیم شد و از اون برگ خورد.
اون بهش تلقین شده بود که اینکارو نکن و کرد ولی من (راسل) چون نهی نشده بودم هیچ وقت از برگ آن درخت نجویدم.
و بعد بیان می کنه که معتقده پخش کارت پستال های دارای تصاویر جنسی نه تنها مردم رو علاقه مند می کنه (در یک بازه زمانی کوتاه چرا) ولی نتیجه نهایی اینه که مردم نسبت به این کارت پستال ها رفته رفته بی رغبت می شوند تا جایی که دیگر توجهی بدان نخواهند کرد.
و جواب هم همینی که سها خانوم گفتنه اگر ما در یک مورد خاص بخوایم این نظریه رو اعمال کنیم چه بسا که موفقیت آمیز باشه ولی واقعاً فیلم ها عکس ها ، بنر های تبلیغاتی و... یک شکل و یک رنگند؟!
و این اشکال و رنگ های مختلف مردم رو نیازمندتر می کنه و نه بی تفاوت تر!
همه می دونیم که اقتصاد جهان اصلاً بر مبنای تنوع طلبی داره پیش میره
باز هم من معتقدم این حس تنوع طلبی در فطرت انسانی وجود داره و یک جایی میخوندم که این سیاست مصرف گرایی که روز به روز در دنیا بیشتر میشه بر مبنای همین حس تنوع طلبی آدمیته


و در مورد حسین عزیز
نقل قول: اگه دقت کرده باشی من گفتم "در درجه ی اول" طرف مقابل رو یک انسان ببنیم،این یعنی من درجه ی دومی هم قائل شدم و این درجه دوم مربوط میشه به مسئله جنسیت طرف که به نظرم در درجه ی اهمیت کمتری قرار داره
پس با این حساب استنباطت از حرفای من اشتباه بوده و دیدگاه عقلیت رو خطاب به خودم نمیدونم
ولی با این حال یه نقد کوچیک رو دیدگاه عقلیت دارم
این که میگی "فطرت جنسی" راستش باهاش موافق نیستم،....

عالی بود! و با اکثر حرفات هم موافقم
جز چندجا فکر نمی کنم اختلاف نظری داشته باشیم بلکه بیان هامون متفاوته


من خط به خط حرفات رو جواب میدم :
حرفت رو با نظریه اسلامی بررسی می کنم
خط اول یه درجه اول و درجه دومی ذکر کردی ...
بذار باز با همون شیوه قبلی توضیح بدم:
ذات انسانی دو قسم داره (همون چیزی که فکر می کنم داری اشاره می کنی) : بعد روحانی و بعد مادی
انسان یعنی حیوان ناطق . جنس انسان حیوان بودنش هست و فصل انسان ناطق بودنش
چون این دو با هم در انسان قرار گرفته پس انسان آمیخته ای از شهوات و روحانیاته
پس یه حسی مثه نیاز به خداوند و شهوت جنسی هر دو در فطرت انسانی نهفته ست. به ظاهر اینجا با هم مشکل داریم.
اما...!


ما سه واژه داریم به نام فطرت ، طبیعت و غریزه:

غریزه که معلومه چیه ، همون حالت حیوانی موجود در انسان رو میگن
طبیعت به گفته شهید مطهری در مورد اشیا بی جان به کار میرن.
و فطرت به معنای اخص کلمه به معنای روح کمال گرای انسانه
اما
در دو حالت این سه قسم به جای هم به کار میرن.
1. در واژه شناسی
2. به معنای اعم کلمه

فطرت به معنای اخص کلمه به معنای روح کمال گرای انسانه اما به معنای اعم ممکنه هم معنی غریزه رو بده یا حتی طبیعت

منابع : فرهنگ دهخدا ، فرهنگ معین ، تفسیر المیزان علامه ، فطرت شهید مطهری و فطرت در قرآن آیت الله جوادی آملی (به این علت که این توجیهات رو به حساب حرف من نگذارید منابع معتبری این واژه ها رو توضیح دادن)
یکی از چیزایی که موجب اختلاف ما شده همینجاست.
من منظورم از فطرت معنای عام کلمه ست و تو منظورت اخص کلمه
اما برای چی میگم منظور من معنای عام کلمه بود ؟ (برای روشن شدن موضوع که فکر نکنی خدای نکرده به دلیل اینکه چون معنای اعمش برای حرفای من توجیه پذیرتره اینو میگم ) :
دلیل اول :
به این جمله ی من نگاه کن :
نقل قول: انسان طبعاً دارای غریزه جنسیه و فطرتاً در مقابل جنس مخالف حساسیت نشون میده و ...

من این سه تا رو کنار هم در یک معنی آورم اگه منظورم اونی باشه که تو میگی نباید اینجا اینکار رو میکردم.

دلیل دوم : غریزه در جملات من 6 بار ، فطرت 3 بار و طبیعت یک بار استفاده شده و این مقایسه به خوبی نشون میده که صفاتی که دارم به کار میبرم مربوط به کدوم قسمه.
نقل قول: شاید این حرفی که تو میزنی برگرفته از مشاهدات در جامعه و حرفای روانشناسان باشه (همین وضع بد و ناخوشایندی که در کل جهان حاکمه،شهوت پرستی و گرایش به جنبه حیوانی انسان)
به هیچ عنوان!
همونطور که قبلاً هم گفتم ....
نقل قول: تمامی حرف هایی که میزنم به دلیل جامعیتی که برای دین خودم قائلم مربوط به مکتب اسلامه و تمامی اصولی که بیان میشه مربوط به دید بر مبنای تمدن اسلامی ست و نه تمدن غرب!



نقل قول: به نظرم فطرت انسان بیشتر جنبه انسانی داره و بیشتر تمایل به انسانیت داره تا حیوانیت
میتونه داشته باشه نه الزاماً
در واقع بهتر بگیم گاهی فطرت بر غریزه غلبه می کنه و گاهی غریزه بر فطرت
که مطمئناً هم قبول داری

نقل قول: این مثل این قضیه میشه که بگیم چون اکثر آدما به خدا اعتقاد ندارن و مادیگرا هستن پس فطرت انسان مادیگراست
همونطور که قبلاً هم بیان شد از لحاظ اعم کلمه بله فطرت انسان مادی گراست.
و از لحاظ اخص کلمه نه اینطور نیست.
ولی از یک راه دیگه هم میشه این جمله رو توضیح داد:
خواهشاً این قسمت رو به دقت بخونین چون یکی از اهداف بحثم همینه که شاید نتیجه ای باشه برای بعضی از حرف هام
فطرت انسانی (به معنای اخص) کمال گراست (امری بدیهیست) ، اما گاهی انسان این کمال رو در مادیات (مادی به معنای مالی وگرنه تمامی شهوات و ... مادی هستند) می بینه و یا گاهی در شهوات جنسی . و چون مادیات بالکل محدوند قابلیت پذیرش نامحدود رو ندارند پس قادر به سیراب کردن فطرت کمال طلب انسان نیستند.
و اینجاست که راه غریزه و فطرت از هم جدا میشه.

سایر حرفات رو کاملاً قبول دارم فقط در مورد نسبیت که کاملاً حرفت درسته
اما یه مسئله هست...
همونطور که گفتم من حرفایی که میزنم تنها و تنها بر طبق مکتب اسلام میزنم و لاغیر.
اما به دلیل اینکه گاهاً بعضی از دوستان شاید عقیده غربی ها براشون قابل هضم تره از اونا هم مایه گذاشتم.
در مورد نظریات روانشناسان غرب اون چیزی رو که با مکتب خودم یعنی همون اسلام مطابقت کنه باهاش موافقم و اتفاقاً مطلقاً هم موافقم و نه نسبی که این قسمت رو شما نادیده بگیرین!( اگه دوست دارین!)
و قسمتی از نظریات هم که مخالف با این مکتبه رو قطعاً قبول ندارم.
و فکر می کنم اون قسمت هایی که قبول نداشتم و فکر نمی کنم کسی هم قبول داشته باشه رو با علامت تعجب مشخص کرده باشم.

حالا می خوام یه نتیجه گیری موقت کنم که به سود هر دومون باشه! :
هر دو قائل به دو بعدی بودن انسان هستیم (البته در این مورد من هنوز حرف زیادی در مورد بعد روحانی انسان نزدم و حرفم در مورد بعد غریزی انسان بود)
هر دو قائل به این هستیم بعد روحانی انسان ارزش بالاتری نسبت به بعد مادی انسان داره
هر دو قبول داریم که بعضی روانشناسای دنیا ماتریالیستن و فکر می کنم هر دو هم قبول داریم که در واقع سکولار هستند.
قبول دارم که نظریات مطرح شده در دنیا نسبی هستند.



در پایان دو مورد دلیل تاریخی آوردی که باز هم میگم فکر نمی کنم اختلاف نظری هم در این مورد داشته باشیم اما نیاز به توضیح داره که اگه اجازه بدی بعداً سر فرصت حتماً در این مورد بحث می کنیم.
و همچنین بحثی که کیمیا خانم در مورد تساوی و تشابه بین زن و مرد فرمودند.

یا علی53
سلام
ببخشید من در به خاطر سپردن اسم ها مشکل دارم و از این بابت از همه معذرت می خوام .شرمنده
ولی خوب اصل ماجرا
اول ممنونم که جواب پست منو دادید.
دوم اینکه نظر سها خانوم که میگند با دیدن این مسائل بدتر شدیم خوب اصل موضوع همینه وقتی فقط دیدن باشه مشکل اصلی اینجاست.
حالا میترسم اسم ببرم و دوباره اشتباه باشه ولی به نظرم همون فروید باشه.نظرش در مورد خود ارضایی رومیگم.
میگه فرایندی که در اون به دلیل کمبود طرف مقابل به بیراهه میره.
سوم در مورد آقا پارشان عزیز
به نظر من همه که تنوع طلب نمی شن حالا بگیریم که یه سری شدن نمی شه که صورت مسئله رو پاک کرد و به نظر من اون مذکر تنوع طلب میره و یه مونث تنوع طلب رو پیدا میکنه خوب این یعنی آزادی به نظر من باید هر شخص راه خودشو خودش انتخاب کنه نه که بهش بگند که تنوع طلبی بده و .....
هر مکتبی یه نقاط قوت داره یه نقاط ضعف به نظر من اگه مکتب فروید 100اشکال در جامعه به بار بیاره با محدود کردن ما10000مشکل از قبیل روحی وجسمی به بار می آوریم
بازم ازتون ممنونم
(1391 مرداد 20، 14:46)رند نوشته است: [ -> ]اول از همه باید خدا شناسیمونو اصلاح کنیم من بهش می گم چماق رو از خدا بگیر
یعنی چی :خدا رو رقیب خودت نبین و اون خدایی که برات تصویر کردند با اون جهنمش که هر لحظه می خواد که ما بمیریم و بیاد مارو بسوزونه رو کنار بذار و بدون که خدا مهربونه و...
برای این کار من کتاب های محی الدین ابن عربی رو پیشنهاد می کنم.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
سلام.داداش این کتابی که شما معرفی کردی مشکل داره.محی الدین ابن عربی جزء تصوف بوده و بعضی هم میگن وهابی بوده.معرفی کتب اونها به شیعیان کار درستی نیست.خدایی که اونها معرفی میکنن با خدایی که قران معرفی میکنه فرق داره.با این حرفت که میگی باید خدا شناس بشیم موافقم ولی نباید سراغ هر کتابی بریم به نظر من واسه خدا شناسی قرانو بخونید(با زبانی که میفهمید)ودر مواردی هم از تفاسیر شیعی استفاده کنید خدا خودشو به بهترین نحو تو قران معرفی کرده
سلام سلام سلام
یه سلام ویژه تر به داداشdarkness
داداشی در این مورد چندتا بحث هست که میخوام بگم و شاید طولانی بشه ولی لازمه.من حاضرم به صورت خصوصی هم در این باره بحث کنم داداشی جون
ازهمه سرپرستا هم معذرت میخوام شاید بگند اینجا جای این بحث نیست ولی خوب ادامه بحثه قبلیه.
داداشی ابن عربی پدر عرفان نظریه و یکی از بزرگترین اندیشمندانه و نظرات بسیار متفاوتی در مورد او حتی در خود شیعه هست.حالا چرا و از کجا شما اینقدر ازش بد میگی من نمیدونم.این که میگی نباید خدا شناسی رو از هر کتابی بگیریم موافق نیستم چون اولین چیزی که یه شخص از روی تحقیق باید قبول کنه خداست.و وقتی میگیم تحقیق همه نه یه دایره کوچیک که برای خودمون کشیدیم ومن جایی نخوندم که ابن عربی وهابی باشه شرمنده اگرم به جرم تصوف همه میدونن که تصوف به بیراهه رفت و بیراهه رفتنش گردن ابن عربی نیست و نمیشه از این قضیه گذشت که حافظ و مولوی وخیلی از بزرگان عقاید او را داشتند.
من کاری به عقاید دیگه ی ابن عربی ندارم برامم مهم نیست ولی خدا شناسی او بسیار بسیار زیبا و دلنشینه
به نظر شما اینکه میگه خدا را نباید از روی ترس عبادت کرد یا خدا عاشق بود که دست به خلقت زد یا تنها عاشق در جهان خداست وبقیه عشق ها عاریه یا اینکه وظیفه ما رو عاشق شدن خدا میدونه کدومش بده.
حالا من چند جمله ای از کتابش مینویسم به نام عشق و عرفان که ب0ه تازگی به چاپ رسیده.
جهان بینی عرفانی ابن عربی
ابن عربی را باید به حق بزرگترین بنیانگذاران نظام عرفانی فلسفی در کل تاریخ اسلام خواند.بعد از او هیچ یک از عارفان اندیشمند یا فیلسوفان عارف مسلک را نمیتوان یافت که تحت تاثیر او قرار نگرفته باشند.

عشق ،تنها سبب به وجود آمدن جهان بوده است

محبت اساس واصل هستی عالم و تنفس به برکت این محبت به وقوع پیوسته.و نفس رحمان است که این جهان را به وجود آورده و این نفس از اصل و اساس محبت در خلق صادر شده نفسی که علاقه مند است خود را به خلق خود معرفی کند تا او را بشناسند.
بنابر این محبت مقامش بس شریف و آن اصل واساس وجود است.




ببخشید که مجبور شدم به اختصار بنویسم ولی به نظر ابن عربی <البته با سند و مدرک و حدیث>خداوند میفرماید من گنجی عظیم بودم دوست داشتم شناخته شوم دست به خلقت زدم و خلق تماما وجه و نشانه خداست.و خداوند برای همین ودود نامیده شده است.


کجای این بحث مشکل داره داداشی جونم.
ببخشید البته فکر کنم ادامه این بحث اینجا نباشه بهتره منتظر نظراتتون هستم
بای
سلام.
البته به قول دوستمون شاید بهتر باشه توی یه جای بهتر در این مورد صحبت کنیم،
ولی در جواب دوست خوبمون darkness که گفتن نباید هر کتابی رو بخونیم باید بگم که خود خدا گفته برین تمام کتاب ها رو بخونین و بعد از بین اون ها بهترین رو که به عقل بیشتر نزدیکه رو انتخاب کنید که خب البته هم ما و هم خود خدا میدونسته که قرآن بهترین کتاب و روشن ترین راه نجاته،
ولی من در ادامه صحبت های دوست عزیزمون آقای رند میخوام بگم ک:

محی الدین ابن عربی از نوابغ و از نوادر تاریخ و قرون است که ب زعم عده ای از بزرگان فلسفه و عرفان، در کنار بزرگ مردانی چون مولانا، شیخ شهاب الدین سهروردی و ملا صدرای شیراز و چند تن دیگر، جهان هرگز امثال اینان را به خود ندیده و شاید هم نخواهد دید. آثارش بی نظیر و حرفاش شگفت انگیزند البته برای کسایی ک قدرت فهم و درک ذره ای از حرف های بزرگش رو داشته باشن. حتی خود مولانا،شیخ اشراق و ملا صدرای شیراز هم به گفته خودشون کتابای ابن عربی رو خوندن. (رجوع کنید ب کتاب « مردی در تبعید ابدی » داستانی بر اساس زندگی صدرالمتالهین، نوشته ی دکتر نادر ابراهیمی، صفحه 116 )
آثار خارق العاده ای مثل فصوص الحکم، فتوحات مکی، اندوه های زندانی و همین کتابی ک دوستمون معرفی کردن و ....
تا اونجایی که یه کسی مثل پروفسور هانری کربن اسلام شناس بزرگ فرانسوی میاد و کتاب « تخیل خلاق در عرفان ابن عربی » رو می نویسه.

منم چند تا از جمله های زیبای این مرد بزرگ رو که خیلی قشنگن رو می نویسم:

« خدایا، من تو را نمی بینم، در آینه، خود و اشیاء را می بینم، خدایا خودت را به من طوری نشان ده که من خود را نبینم، خودت را حجاب کن که دیدن خود نتوانم ... » (فک کنم تو فصوص بود این ! )

« اگر تو رفتی طلب خدا کردی، همه اشیاء دنیا با تو مهربان می شوند،
وقتی او را شناختی، توجه و حب تو از دیگران قطع می شود و فقط معطوف خدا می گردد،
و وقتی کارت به جایی رسید که در هر شیء غیر از خداوند را ندیدی، همه ی اشیاء از آن تو خواهد بود ... » ( همان !)

« هنگامی که خورشید حقیقت از درونم به افقم برآمد، جامه ی وجودم [ظاهر] از میان برفت، کاستی معانی را از آسمان اندیشه ام برطرف کردم و زمین احساسم را شکافتم تا بتوانم پروردگار را ببینم ... » اندوه های زندانی

« باطن تو خداست، ظاهرت را سپر باطنت کن، اگر بر تو آمد بین بریدن سر باطنت و بریدن سر ظاهرت،سر ظاهرت را سپر سر باطنت کن ... » فصوص الحکم
این آخری همون کاری بود که حسین ابن علی (ع) در روز عاشورا کرد ...

و ماجرای سوال ابن عربی از استاد عرفانش تو کتاب اندوه های زندانی وجمله های بزرگ دیگه ای که اینجا جاش نیست ولی خیلی به فکر فرو برنده اند.
امیدوارم خوندن کتابهای بزرگان فلسفه و عرفان و تفکر کردن به اون ها موجب فهم بیشتر ما از قرآن و عمل کردن ما به تک تک آیات و حرف های پروردگار مون بشه .
سخن آخر!



در قسمت گذشته به توضیح تنوع طلبی انسان ، تفاوت حکمت و علت و مسئله تشابه یا تفاوت زن و مرد در اسلام به طور نسبتاً جامع پرداختیم که متاسفانه به دلیل حمله به سرور پاک شد.

حال به نتیجه گیری کلیه ی حرف های گذشته می پردازیم.

در این قسمت تمامی صحبت های گذشته رو از نگاه مکتب اسلامی که انتخاب کرده بودم از ابتدا بررسی و یک قوانین مدون شده و کلی و یا به عبارتی دیگه تمدن اسلامی را از دیدگاه موضوع بحث بیان می کنیم:

(به دلیل به دراز نکشیدن و خارج نشدن از موضوع بحث ، مصادیق مکتب اسلامی متناسب با موضوع میزگرد انتخاب شده .)



فرهنگ اسلامی تمام وظایف و کارهای انسان رو به طور واضح و تفکیک شده بیان کرده.

اسلام ، انسان را موجودی می داند که نیازهای متفاوتی دارد و او را به رفع نیازهای خود با اصل اعتدال دعوت کرده

نیازهای انسان به علت دو بعدی بودن او (1. معنوی و روحانی 2. مادی و جسمانی) به دو قسم کلی تقسیم می گردد.

اسلام به دلیل رعایت اصل اعتدال بهترین راه حل ها را ارائه نموده تا رفع یک نیاز:

1.بیشترین سودمندی یا لذت را داشته باشد.

2. موجب تزاحم نیازها با یکدیگر نگردند.

نیاز معنوی اساسی انسان نیاز به خدا و پرورش روح است.

یکی از نیازهای جسمانی مرتبط با موضوع بحث میزگرد نیاز اساسی جسمانی انسان یعنی نیاز جنسی ست.

قوانین اسلام برای بهره مندی حداکثری از این نیاز باید به گونه ای تنظیم شود که دو خاصیت فوق را داشته باشد.

همانطور که پیش تر بیان شد نیاز جنسی از لحاظ غیرفیزیکی یک نیاز بی نهایت طلب است که به هیچ عنوان محدودیتی را نمی توان برای آن قائل شد و در صورت باز گذاشتن انسان برای ارضای بی حد و حصر ، او را به نابودی می کشاند و این یک نتیجه بدیهی ست (به گونه ای که راسل و فروید هم در تبصره مکتب خود بیان کردند که ذهن انسان را باید از مسائل جنسی منحرف کرد و به سوی کارهای دیگر نظیر نقاشی و ورزش و ... سوق داد.)

پس اسلام باید قانونی را معرفی کند که در عین کنترل این نیاز ، هم بیشترین لذت را به اون ببخشد و هم موجب تزاحم این نیاز با نیازهای دیگر نگردد.

پیشنهاد اسلام برای بهره مندی حداکثری از این نیاز ، محدود کردن آن به چهارچوب خانواده و حریم خصوصی بیان شده.

اسلام عقیده دارد که تمامی تمتعات جنسی را (و به این علت که زیبایی زن بسیار بیشتر از مرد است) به یک نفر ببخشد.

وقتی همه ی زیبایی ها از آن یک نفر شد بیشترین لذت را برای او خواهد داشت. لذتی که هرگونه بخواهند می توانند از آن استفاده کنند. لذتی که هیچ کس حق دخالت کردن یا مانع شدن برای آنها نخواهد داشت (حتی پدر و مادر!) و یا حتی دین !

این اسلامی ست که نه تنها زن و مرد را از اینکار نهی نکرده بلکه این کار را جزو حلال ترین حلال ها شمرده و به پیامبرش دستور اکید داده که به امت خود بگو که هر کس اینکار را انجام ندهد اعراض از سنت تو کرده.

و نکته جالب توجه این است که علاوه بر رعایت شرط لذت حداکثری ، از تزاحم بین نیازها هم جلوگیری نموده.

چه راه حل زیبایی که پیامبر این دین فرموده کسی که ازدواج کند نصف دین خود را حفظ کرده.

پس می بینیم که استفاده از این نیاز بدین شکل نه تنها انسان را از بعد روحانی خود دور نمی کند ، بلکه او را در پرورش این نیاز کمک می نماید.

پس پاسخ رعایت حجاب کامل در اجتماع (پوشش کل بدن به جز صورت و دو دست تا مچ) به صورت یکی از حکمت های حجاب داده شد:

تمتع حداکثری جنسی در خانواده (پاسخ به قانون اول بیان شده)

و تمرکز حداکثری در کار و استواری اجتماع (پاسخ به قانون دوم بیان شده)


در اینجا خواندن قسمتی از نامه ی چارلی چاپلین به دخترش خالی از لطف نیست :

دخترم، هیچ کس و هیچ چیز را در این جهان نمی توان یافت که شایسته آن باشد که دختری ناخن پای خود را به خاطر آن عریان کند..... برهنگی بیماری عصر ماست. به گمان من تن تو باید مال کسی باشی که روحش را برای تو عریان کرده است.



در اینجا پاسخ یک شبهه که یکی از دوستان هم در پست های گذشته داد مشخص گردید:



نقل قول: به نظر من یه فکر بی پایه و اساسه.شما دانشگاه رو در نظر بگیرید.به نظرتون باعث پیشرفت دانشجوها میشه تفکیک کردن؟یعنی دانشگاه های مطرح دنیا که تفکیک ندارن پیشرفت نکردن؟


پاسخ اول : به هر حال این نکته قابل توجهه که غرب 99% به تمدن دلخواهش رسیده. غرب مطئمناً برای مدارس ، دانشگاه ها و محیط کار برنامه مدونی داره که در حال رعایت کردن اونهاست. تمدن و قوانین وضع شده برای این تمدن مطئمناً مسئله تولید علم رو مد نظر داشته و مطابق با اون در حال پیشرفته.

اما مشکل در کشورهایی ست که مستعمره ی تمدن های غربی هستند. مثلاً در زمان قبل از انقلاب مراسمی در ایران با این مضمون برگذار شده که بزرگان غربی هم توش حضور داشتن و به قدری بی عفتی توش شکل گرفته که با تعجب و دهان باز روسای بریتانیا به مقامات ایرانی گفتند که اگر این مراسم در بریتانیا اجرا میشد حتماً مورد مواخذه قرار می گرفتیم!

عیب در کشورهای بی تمدنه که صرفاً تقلید توش انجام میگیره و گاهاً از خود غرب هم جلو می افتند!

و من معتقدم که کم و بیش ما مستعمره فرهنگی غرب هستیم. بنابراین این کار در صورتی مفید خواهد بود که حداقل خللی بر تمدن مورد نظر نداشته باشه. اما تمدن ما تمدن غرب نیست و بنابراین این کار هم صرفاً تقلیدی از غربه و نه حرکتی متمدنانه!

و اما نقطه ضعف تمدن غرب در این مورد اینه که توجهی به آزادی معنوی نداشته است.

مجسمه ی آزادی نماد آزادی مادی و زندانی معنوی بودن انسانه (به روایتی هرزه ی مورد بهره ی اسکندر در فتح ایران که مشعل به آتش کشیدن تخت جمشید را بلنده کرده)

در واقع در تمدن غرب جسم و روح در تزاحم یکدیگرند و نه عاملی برای رشد یکدیگر (یکی از تفاوت های اصلی تمدن غرب و اسلامی)

به فرض اینکه پیشرفت کرده باشند از پیشرفت معنوی باز موندند و همونطور که حسین عزیز گفت بعد مهم و ارزشمند انسانی بعد روحانی ست و در واقع معنویات ، فدای مادیات شده ، آیا بهتر نیست از مکتبی پیروی کنیم که هم موجب رشد علمی باشه و هم معنوی؟

پاسخ دوم : (غیر مرتبط با بحث و صرفاً جهت اطلاعات عمومی!)

نقل قول: این جمله یک مغالطه ی حرفه ای و از نظر بنده بسیار زیباست و در عین حال اینطور بیان موضوع ، از شیوه های مرسوم در بیان اخبار تلویزیون ، روزنامه ها و سایت هاست.

و من اطلاع ندارم که خانوم مبینا با آگاهی از این شیوه مغالطه اینطور جمله را بیان کردند یا ناخودآگاه و بی غرض از این شیوه استفاده کردند. به هر حال از شیوه بسیار هوشمندانه ای استفاده کردید!

این جمله به ظاهر یک جمله عادی ، ساده و کاملاً درسته که در لحظه اول انسان رو از پاسخ به آن عاجز می کنه.

اما با بررسی دقیق تر می تونیم جمله رو به شکل دیگه ای بازنویسی کنیم ببینیم که چه اتفاقی میفته! :

جمله اصلی : دانشگاه های مطرح دنیا که تفکیک ندارن پیشرفت نکردن ؟

جمله یک استفهام انکاری ست یعنی جمله ای که گوینده قبل تر پاسخ رو داده. یعنی چرا! مسلمه که پیشرفت کردن!.

یعنی گوینده عقیده به پیشرفت دانشگاه داشته . پس جمله رو به حالت غیرسوالی و خبری تبدیل می کنیم :

دانشگاه های مطرح دنیا که تفکیک ندارن پیشرفت کردند.

و جمله ی واقعی : چون دانشگاه های مطرح دنیا تفکیک ندارند پیشرفت کردند یا پیشرفت کردند چون تفکیک ندارند.

و حالا پاسخ این جمله نیازی به یک شخص عالم نداره بلکه هر یک از مردم عامی هم می تونند جواب این جمله رو بدند:

اصلاً علت پیشرفت که تفکیک نکردن نیست!

رسانه ها به شکلی هنرمندانه موضوع و محمول رو که هیچ ارتباطی به هم نداره به شکلی هنرمندانه کنار هم قرار میدند که شنونده بی اختیار تصور می کنه که علت فلان موضوع فلان معلوله. در حالی که در واقع اصلا این موضوع معلول فلان علت نیست بلکه معلول علت دیگریست.

و سران کشورهای غربی و همچنین BBC غول استفاده از چنین تعابیر بسیار زیبا هستند،. که متخصص ترین، آشناترین و زبده ترین منطقیون دنیا رو در اختیار دارند.. و.به نظر من علما باید دقیقه به دقیقه اخبار BBC رو بررسی کنند چون یک تمرین بسیار عالی برای تشخیص مغالطات همین اخباره!

اینم یه اطلاعات عمومی که هر حرفی رو باور نکنید!



ادامه ی بحث :

نکته مهمی که اسلام به اون کاملاً توجه داشته توجه به ذهن فاسده.

اسلام تشخیص داده که ذهن مسموم ، باعث آلودگی جامعه ست و از این بابت روابط متقابلی رو برای شکل جامعه و ذهن در نظر داشته.

من اینطور این قسمت از مکتب اسلام رو تعبیر کردم :

(این تقسیم بندی و استدلال از طراوشات ذهنی بنده ست و منبعی اون رو ذکر نکرده ، اگرچه به هیچ عنوان هم غلط نیست.)

اسلام یک آیین پاک است و مردم را به پاکی هدایت می کند.

وهدوا إلى الطیب من القول وهدوا إلى صراط الحمید

این پاکی نیاز به یک ابزار سخت افزاری و یک ابزار نرم افزاری خواهد داشت و هرگاه این دو در کنار هم قرار بگیرند انسان به پاکی هدایت خواهد شد:

پاکی سخت افزاری : به جامعه ای سالم اشاره می کند. نهی از بی حجابی ، نگاه حرام ، تماس نامشروع و ... همگی مربوط به یک فضای فراهم برای رسیدن به این پاکیست.

پاکی نرم افزاری : این پاکی را در عالم خارج نمی توان یافت بلکه در ذهنی آدمیست. انسان برای پاک بودن نیاز به ذهنی سالم و به دور از فساد دارد. شاید حکمت اینکه گفته می شود: فکر گناه همانند خود گناه است در این مورد صدق کند.

اسلام علاوه بر اینکه زنان را به رعایت حجاب و مردان را به رعایت نگاه دعوت کرده ، پاکی ذهن را لازم شمرده است.

اما به هیچ وجه مردان و زنان را از معاشرت و حضور در اجتماع منع نکرده.

با این تفاصیل فکر می کند جواب حسین عزیز در قبال رفتار حضرت موسی (ع)و دختران حضرت شعیب (ع)و حضرت زکریا (ع) با مریم (س) بیان شد. مریم (س) و دختران شعیب پیامبر (ع) اسوه پاکدامنی بودند و زکریا (ع) و موسی (ع) از هرگونه گناهی مبری.

معاشرت آنها با یکدیگر نه به این علت مجاز شده که چون معصوم هستند هیچ گناهی نمی کنند. (روزی خواهر عایشه اسماء به خانه ی پیامبر می آید و بنا به روایات لباس های بدن نما برتن داشته . پیامبر سر به زیر می اندازد و به او در رعایت حجاب توصیه و حدود حجاب را روی سر و دست خود (پیامبر (ص)) به او نشان می دهد. )

بلکه به این دلیل که این کار در صورتی که شرایط اسلام در آن محیا شود برای همگان مجاز است.

و این تفکیک مطلقاً نه به علت اینکه معاشرت ها گناه شمرده شده بلکه به دلیل جلوگیری از احتمال گناه است که علی الخصوص قشر جوان را که اوج احساس و غلیان جنسی ست تهدید می کند.

شاید عده ای مدعی باشند که چنین گناهی نمی کنند برای نقض این حرف به دو روایت بسنده می کنم :

روزی پیامبر با یکی از اصحابش که جوانی رعنا و زیبا هم بود بر روی اسب سوار بودند که در آن حال دختری زیبا نزد پیامبر می آید و از او پاسخ مسئله ای شرعی را جویا می گردد. پیامبر در حین پاسخ دادن به او متوجه می شود که دختر مدام به آن جوان نگاه می اندازد. پیامبر برمیگردد و سر آن جوان را بر میگرداند و می گوید که می ترسم نگاه حرامی بین شما اتفاق بیفتد. پس می بینیم که صرف نگاه کردن حرام نیست. چون اولاً خود پیامبر به دختر نگاه می کرده که متوجه شده دختر به آن جوان نگاه می کند و ثانیاً دختر را نهی از نگاه کردن نکرد بلکه روی آن پسرجوان را برگرداند.)

دل برود چشم چو مایل بود535353

535353دست نظر رشته کش دل بود
روایت دوم : حضرت علی (ع) در کوچه و خیابان به همه سلام می کرد الا به دختران جوان. این اسطوره ی پاکی می فرماید که به این دلیل سلام نمی کنم که نگران هستم از صدای آن ها احساسی در من به وجود آید و این کار ضررش برای من بیش از ثواب آن باشد.

نتیجه گیری سطحی و مرتبط با بحث :

1. جامعه ی ما با رعایت تفکیک جنسی ، سعی در فراهم کردن پاکی سخت افزاری برای انسان ها رو داره ، اما به هیچ وجه پاک بودن ذهن جوان ها رو تضمین نمی کنه و من معتقدم که علاوه رعایت شرایط جامعه ، فرهنگ اسلامی یعنی پاک بودن ذهن هم به مردم آموزش داده بشه.

2. برای یک حکومت بسیار مهمه که چه هدفی رو دنبال کنه و ظاهراً هدف ما مکتب اسلامه نکاتی که بیان شد در مورد یک تمدن اسلامی و به اصطلاح اتوپیا یا مدینه فاضله ست و کشور ما برای رسیدن به این قوانین مدون راه بسیار طولانی ای رو در پیش داره! اما این به آن معنا نیست که قوانینی خلاف قوانین اسلامی وضع بشه. به عبارت دیگه هدف ما هدف جامعه اسلامی مدرنه . لنگان لنگان پیشرفتن در این جاده به هر حال بهتر از پشت کردن به این آرمان زیباست.



برای دوستانی که فرصت نکردند کل مطالب رو بخونند تقضا می کنم که حداقل این قسمت رو با دقت مطالعه کنند :

نکته ی پایانی که مهمترین بخش و شاید بتوان آن را جان کلام نامید مسئله عشق است!

عشق به شکل عمیق در وجود آدم نفوذ می کنه. اون رو یگانه پرست می کنه ، تمام قوا و نیروش رو متحد و متمرکز می کنه اما هوس خاصیت پراکنده کننده ، سطحی و هرزه صفتی داره

و چه تفاوت است بین عشق و هوس!

اسلام به عشق بین زن و مرد تاکید کرده و شاید به این دلیله که راضی به طلاق بین زن و مرد شده که نمی خواد زن و مرد بالاجبار کنار هم زندگی کنند. اسلام انسان ها رو به عشق هدایت کرده و با حجاب خواسته که تمامی این زیبایی ها و لذات رو در یک وجود حس کنیم. حال شاید معنا پیدا کنه چرا بالاترین مقام عوالم ، عالم حلولیت باشه که تمامی صفات خداوند اتحاد پیدا می کنه و تمامی نعمات بهشتی به یگانه وجود خداوند متجلی می شوند که در آن واحد تمامی لذات بهشتی یک آن بر انسان وارد خواهد شد. مقامی که باغ و بوستان و حوری و... معنا نداره و تنها و تنها ذات مقدس باری تعالی ست که معنا پیدا می کنه.

و الان به تفاوت مکتب غرب و اسلام پی می بریم و متوجه عظمت این دین گرانقدر میشیم که حتی تمامی اصولی که در این مورد بیان کرده نشان دهنده چشمه کوچکی از آن هدف عظیم نائل شدن به حضور در پیشگاه خداونده.

یعنی اتحاد مطلق...

و چه سطحی و هوس گراست این مکتب غرب

حال برای ما حجاب معنا پیدا کرد ، دیدیم که در ورای این احکام شرعی ظاهری چه معنای عمیقی در پشت همین حجاب نهفته

به قول مولانا

مثل مرد آب و مثل زن آتش است. وقتی دیگی در میان نباشد (یا حجاب) آب (مرد) به سادگی آتش زیبایی و عظمت زن (آتش) را خاموش می کند. اما هنگامی که میان مرد و زن دیگی قرار گرفت زن ، این آبی که قبل تر او را خاموش کرده بود را به قدری داغ می کند که در نهایت به جوشش و غلیان می افتد و در صورت ادامه دادن مرد بخار و نیست و نابود خواهش شد.

این است تاثیر حجاب و تاثیر حفظ زیبایی...

قضاوت نهایی در مورد تفکیک جنسیتی به عهده خود شما...!



مراد هرکه برآری مطیع امر تو گشت535353

535353خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد

پایان.


منابع اصلی :

مسئله حجاب ، نظام حقوقی زن در اسلام و اخلاق جنسی شهید مطهری

سه رساله درباره تئوری میل جنسی فروید

زن ، مرد و اخلاق جنسی ویل دورانت



یا علی 53


سلام
خدمت دو دوست عزیز تنها ترین سردار و رند عرض کنم :
1-به اعتقاد بنده ابن عربی تصوف بود ولی از کسانی شنیدم که میگفتن وهابی بوده. در کل تصوف از اولشم به بیراهه رفته بود حالا گردن هرکی میخواد باشه بالاخره ابن عربی عقاید اونهارو داشت
2-ابن عربی اهل سنت و حنبلی هابرخاست که سنی ها هم تو توحید مشکل دارن.
3-در باره ی عرفان: همونطور که میدونید دوقسم عرفان داریم:1-عملی2-نظری
عرفان نظری یه فن است و خیلیها میتونن یاد بگیرن و باید درسش رو خوند و ممکنه حتی طرف نمازشم قضا بشه ولی میتونه عرفان نظری رو یاد بگیره
ولی عرفان عملی دیگه فن نیست فقط باید از مسیر امامت رفت از غیر امامت بدلیست بله از مسیر غیر امامت شاید کارهایی بتونه انجام بده بالاخره ریاضت اثارم داره ولی بدلیه وباید از طرف امیرالمومنین(ع)و ائمه باشد همونطور که حدیث هست:ولايت علي بن ابي طالب حصني ومن دخل حصني امن من عذابي
و تصوف که اصلا ولایت رو قبول ندارن بله شاید در کتاباشون چیز هایی بدرد بخور هم باشه و نکاتی بشه پیدا کرد ولی واسه یه ادمی که سر در بیاره ومطالعه گسترده داشته باشه مثل شما دو دوست عزیز و گمراه نشه واسه همین مطرح کردن این جور کتب در جای عمومی کار درستی نیست
4-بنده قبول دارم خدا گفته برید تمام کتب را بخونید ولی نگفته که همینجوری هرچی دم دستتون رسید ور دارید بخونید مشکل نداره و نگفته خداشناسیتونو از هر کتابی تونستید بگیرید الان شما این کتاب رو که اینجا معرفی کردید مثل اینکه یه نفر بخواد درباره ی شیطان پرستی بدونه همون اول انجیل شیطانی بش معرفی کنی بدونه این که از چیز هایی دیگه اطلاع داشته باشه شاید طرف یره شیطان پرست بشه
5-شما به عقاید ابن عربی کاری نداری دلیل نمیشه کتابشو تو جای عمومی مطرح کنی توضیحیم درباره عقایدش ندی شاید کسی مثل بنده نخواد خداشناسیشو از کسی بگیره که ولایتو قبول نداشه و تو توحیدش مشکل داشته دلیل اصلیمم واسه گفتن اون نظر این بود که دوستان یه اطلاع از ابن عربی داشته باشند حالا اگه کسی بخواد عرفان نظری یاد بگیره شاید کتب اونا بدردش بخوره البته عرفان نظری هم مشکل و نیاز به هوش و علاقه زیاد داره
6-و اینم که گفتی بیشتر بزرگان عقاید اورا داشتند باید برسی بشه که طرف سنی بوده یا شیعه مثلا حافظ رو بیشتر شیعه میدونن به نظر بنده هم شیعه بود و مولوی هم که شیعه یا سنی بودنش معلوم نیست و کسی بگه قطعا شیعه بوده یا سنی بنده قبول نمیکنم بعد بگیم عقایدش رو از فلانی گرفته

سلام.
من فقط در مورد مطالب آخری ک دوست خوبمون darkness زدن، ی نکته ای میخواستم عرض کنم:

اول اینکه آدم نباید هیچ وقت ب شنیده ها استناد کنه، مثلا اینکه: میگن طرف اینجوریه، میگــــن اونو گفته ، میگــــن فلان، میگــــن فلان، ...
اگ بنا ب میگن میگن بود ک تمام احادیث جعلی ای هم ک الان از معصومین داریم هم با این حساب باید قبول می کردیم، چون اینا رو هم یه کسایی نشستن و گفتن: میگن ... میگن ...
دوست خوب، اینکه میگی: « از کسایی شنیدم که میگفتن وهابی بوده »،1744337bve7cd1t81 خواستم بگم که آخه اون موقع که وهابیت نبوده مومن 17

دوم اینکه آره ابن عربی در شریعت سنی بوده، ولی این نوع استدلالی که شما داری میکنی که میگی سنی ها در توحید مشکل دارن همون استدلال استقراییه، همه ی اهل سنت رو داری با یه چشم نگا میکنی و عقاید اکثرشون رو به عنوان عقاید کل اهل سنت قلمداد میکنی.

سوم اینکه این نوع دیدگاهی که شما داری که سعی داری بین مسلمانان سنی و شیعه اختلاف زیادی قائل باشی و اصن این دو گروه رو از هم دور نشون بدی فک کنم برخلاف اون چیزی باشه که خدا تو قرآنش به کرّات از « مومنین » خواسته و یکی از بیشترین تاکیدها رو برای این موضوع داشته، یعنی اتحاد و پرهیز از تفرقه بین مسلمانان. « واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا » و ...
منظورم اینه که ما باید از اندک موقعیت ها و کوچکترین موارد برای این اتحادی که خدا خواسته استفاده کنیم نه اینکه فقط دنبال اختلافات باشیم و هی بشینیم بگیم اونا اهن، ما فقط بهیم.
حضرت امیر(ع) می فرمایند: نبین که می گوید، ببین چه می گوید.
ما باید بین حرفای بزرگان عقل و اندیشه، وقتی یه حرفی میزنه که مطابق با قرآن و عقله قبولش کنیم و هوشمندانه ازش استفاده کنیم حالا این آدم میخواد مسیحی باشه، مسلمون باشه، شرقی باشه، غربی باشه و... وقتی حرفش همون چیزی باشه که خدا هم تو قرآن گفته و عقل هم تصدیقش میکنه باید پذیرفت. اگ اینطوری بود که شما میگی اصن علم پیشرفت نمی کرد و فلاسفه و عرفای ما هم الان در این درجه از بزرگی نبودند چون اکثر بزرگان فلسفه و عرفان کشور ما مثل فارابی، و شیخ اشراق و ... آثار بزرگان فلسفه غرب مثل سقراط و افلاطون و... رو هم مطالعه کردن و نیومدن بگن که چون طرفمسلمون نیست و غربیه نباید کتاباشو خوند. (رجوع کنید به کتاب « شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی » نوشته دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی ) شاید حرفی که یه فرزانه بزرگ یه جای این کره خاکی زده، مفهوم همون چیزی باشه که تو قرآن اومده با یه بیان دگ، که فهم ما رو از قرآن افزایش بده، دقیقا همون کاری که فلاسفه و عرفای کشور ما بهش خیلی توجه کرده اند. همین الانشم اکثر اساتید، متفکران و فلاسفه امروز کشورمون هم آثار فیلسوف های بزرگی چون: کارل یاسپرس، مارسل پروست، فرناندو سَوَتر و ... رو مطالعه می کنن چون واقعا آثار این بزرگان زندگی آدم رو متحول میکنه ک اگر تمایل داشته باشی می تونم بعضی از آثارشون رو بهت معرفی کنم.

چهارم اینکه میگی عرفان نظری رو خیلی ها میتونن یاد بگیرن آیا مفهوم ضمنیش این نیس که عارف نظری شدن کار ساده ایه و خیلی ها میتونن عارف نظری باشن؟ اگه اینطور بود ک الان دنیا باید پر می بود از عرفای نظری، شایدم برا شما ساده اس، اگه اینطوره که بابا کارت خیلی درسته Smiley-face-thumbبابا ایول
و اینکه میگی عرفان عملی فقط از طریق ائمه صورت می گیره، خواستم بپرسم پس این وسط تکلیف حضرت مسیح(ع)، حضرت سلیمان(ع) و... چی میشه، اینا رو عارف عملی نمیدونی؟

پنجم اینکه اگر دقت کرده باشی من برای اکثر حرف هایی که میزنم منبع و سندشم معرفی میکنم، هم در پست قبلی و هم همینجا، خوشحال میشم اگ لطف کنی و منابع و اسناد حرف هایی که توی پست قبلیت زدی رو معرفی کنی.

ششم اینکه در مورد بند ششم از حرفات که میگی شیعه یا سنی بودن مولانا معلوم نیس خواستم بگم فقط کافیه مثنویش رو و شعرهایی که در وصف علی(ع) گفته رو بخونی. و اینکه میگی شیعه یا سنی بودن بزرگانی که من اسم بردم باید بررسی شه خواستم بگم اگه آثار این ابرمرد ها رو مطالعه کنی و مثلا ببینی ملاصدرا چطور از پیرویش از ائمه و امام غایب میگه متوجه میشی شیعه بودن یا سنی، سندشم همون کتابی که تو پست قبلیم معرفی کردم و مهمتر از اون آثار خود این بزرگان.

و در آخر اینکه دوست گلم، من هم از آشنایی با افراد اهل مطالعه ای چون تو توی این کانون خوشحال شدم و هم اینکه همه این حرف هایی که زدم رو خدایی ناکرده یه وقت به عنوان تعصب روی این آدم یا هر کس دگ ای تلقی نکن، من نه روی این آدم و نه روی هیچ کس دگ ای تعصبی ندارم، تو این دنیا فقط برای خدا، قرآنش، و معصومین اهمیت قائلم و بس، وگرنه هر چیز دگ ای رو تو این دنیا بدون هیچ تعصبی نقد، تحلیل و بررسی می کنم و احساس می کنم که یکی از مشکلات جامعه ما هم همین تعصبات بیجا باشه که ماها رو از تعالی باز میداره و مطمئنم که تو هم به هیچ وجه اینطوری نیستی و همه چیز رو فارغ از تعصب و حمیت موشکافی و نقد و تحلیل می کنی چون « الشکّ مقدمة الیقین »، و این رو هم میدونم که شاید نظر تو با نظر من متفاوت باشه یا شاید حتی شما دیدگاه من رو اصن قبول نداشته باشی یا بر عکس ولی من شدیدا به دیدگاه های تو یا هر کس دگ ای احترام میذارم و به اندازه دیدگاه های خودم براشون ارزش قائلم و امیدورام که همه بتونیم با این تبادل نظرات دیدگاه هامون رو به هم نزدیک کنیم تا به همون یگانگی ای که خداوند دستور داده برسیم.Khansariha (18) 53
(1391 مرداد 29، 3:34)darkness نوشته است: [ -> ]سلام
خدمت دو دوست عزیز تنها ترین سردار و رند عرض کنم :
1-به اعتقاد بنده ابن عربی تصوف بود ولی از کسانی شنیدم که میگفتن وهابی بوده. در کل تصوف از اولشم به بیراهه رفته بود حالا گردن هرکی میخواد باشه بالاخره ابن عربی عقاید اونهارو داشت
2-ابن عربی اهل سنت و حنبلی هابرخاست که سنی ها هم تو توحید مشکل دارن.
3-در باره ی عرفان: همونطور که میدونید دوقسم عرفان داریم:1-عملی2-نظری
عرفان نظری یه فن است و خیلیها میتونن یاد بگیرن و باید درسش رو خوند و ممکنه حتی طرف نمازشم قضا بشه ولی میتونه عرفان نظری رو یاد بگیره
ولی عرفان عملی دیگه فن نیست فقط باید از مسیر امامت رفت از غیر امامت بدلیست بله از مسیر غیر امامت شاید کارهایی بتونه انجام بده بالاخره ریاضت اثارم داره ولی بدلیه وباید از طرف امیرالمومنین(ع)و ائمه باشد همونطور که حدیث هست:ولايت علي بن ابي طالب حصني ومن دخل حصني امن من عذابي
و تصوف که اصلا ولایت رو قبول ندارن بله شاید در کتاباشون چیز هایی بدرد بخور هم باشه و نکاتی بشه پیدا کرد ولی واسه یه ادمی که سر در بیاره ومطالعه گسترده داشته باشه مثل شما دو دوست عزیز و گمراه نشه واسه همین مطرح کردن این جور کتب در جای عمومی کار درستی نیست
4-بنده قبول دارم خدا گفته برید تمام کتب را بخونید ولی نگفته که همینجوری هرچی دم دستتون رسید ور دارید بخونید مشکل نداره و نگفته خداشناسیتونو از هر کتابی تونستید بگیرید الان شما این کتاب رو که اینجا معرفی کردید مثل اینکه یه نفر بخواد درباره ی شیطان پرستی بدونه همون اول انجیل شیطانی بش معرفی کنی بدونه این که از چیز هایی دیگه اطلاع داشته باشه شاید طرف یره شیطان پرست بشه
5-شما به عقاید ابن عربی کاری نداری دلیل نمیشه کتابشو تو جای عمومی مطرح کنی توضیحیم درباره عقایدش ندی شاید کسی مثل بنده نخواد خداشناسیشو از کسی بگیره که ولایتو قبول نداشه و تو توحیدش مشکل داشته دلیل اصلیمم واسه گفتن اون نظر این بود که دوستان یه اطلاع از ابن عربی داشته باشند حالا اگه کسی بخواد عرفان نظری یاد بگیره شاید کتب اونا بدردش بخوره البته عرفان نظری هم مشکل و نیاز به هوش و علاقه زیاد داره
6-و اینم که گفتی بیشتر بزرگان عقاید اورا داشتند باید برسی بشه که طرف سنی بوده یا شیعه مثلا حافظ رو بیشتر شیعه میدونن به نظر بنده هم شیعه بود و مولوی هم که شیعه یا سنی بودنش معلوم نیست و کسی بگه قطعا شیعه بوده یا سنی بنده قبول نمیکنم بعد بگیم عقایدش رو از فلانی گرفته
از مدیرای محترم هم به خاطر اینکه از بحث خراج شدم عذر خواهی میکنم

سلام ، حرف های قشنگ و جالبی در مورد ابن عربی زدین ،

به نظر من در کل حرف هاش منافاتی با مذهب شیعه نداره ، و شاید عرفانش راهی برای شناخت انسان کامل ، درک معنی ولایت و وجود امام زمان باشه .

همینطور توحید و ولایت دو تا چیز جدا نیستن ، یعنی کسی که توحید داره حتما ولایت داره ، بلکه اینجا بحث اسم مطرح میشه ، وگرنه امکان نداره انسان قدمی توی معنویت جلو بره مگه این که با نور ولایت حضرت محمد و آل محمد و به ولایت امیرالمومنین باشه ،

اگه من جایی به کسی کمک میکنم ، اگه هدایتی یا مطلبی یا ایمانی به طور قلبی به من الهام میشه ، از عالم ملکوت یا نوریه از نور حضرت محمد و آل محمد ، و اونطرف هم اشتبهات من لحظه ای هست که از این ولایت خارج میشم یا القایی از القائات شیطان رو بش اجازه نزول دادم .

مهم اینه که این عربی تونسته با نور فطرت و انسانیتش خالصانه توی راه خدا قدم برداره ، نزدیک شده و نزدیک شده ، تا این که از نظر صفاتی به صفات یه امام یا حضرت علی نزدیک و نزدیک تر شده ، بعد آدم جلو تر که بره (از نظر عملی) به قدری آشنا میشه ، که یک لحظه امام خودش رو میشناسه ،

به این میگن فرج قلبی ، که فرج امام زمان در قلب و دل خود ماست ، و یه معنی الهم عجل لولیک الفرج همینه ،

کسانی هستن که قرآن رو به طور خط نوشته ندارن ، ولی همیشه در حال تلاوت آیات قرآن و به قول قرآن از اهل سجده هستند ، سرنوشتشون این هست که از صالحین میشن ، مهم اینه که با حقیقت و با طن توحید و ولایت طرف مرتبط باشه ، ممکنه ما قرآن داشته باشیم ولی جزء تلاوت کننده های حقیق قرآن نباشیم ، یا ممکنه کسی اصلا اسم قرآن رو هم ندونه و ندیده باشه ، ولی از صفا پاکی ، فطرت و اخلاصش همیشه در حال تلاوت آیات خدا باشه ، ب
ونه ای که به توحید و ایمانش به خدا نزدیک بشه ،

وقتی حقیقت این دنیا ناشی از حقیقت حضرت محمد و آل محمد هست ، تلاوت و درک عشق خدا شکر گذاری مهربانی ، انسانیت و پاکی ، حتما حتما در همه جهات خودش ما رو با نور ولایت حضرت علی آشنا میکنه ، در واقع همه این کار ها یعنی توی ولایت حضرت علی بودن ، چون اینها چیزی جز نور اونها نیست ، ...

ولی اگه ما اسما و تعریفا یه هدایت اسمی داشته باشیم مسلما خیلی راحت تر هستیم ، و این فرق کسایی هست که قرآن میگه : آیا کسانی که میداندد با کسانی که نمی دانند برابرند ؟ مسلما ما راحت تر و آسون تر توی این هدایت قرار میگیریم ، فرق از تجربخ یه عالم با یه کسی که از تجربه خودش چیز هایی میفهمه همینه .
(1391 شهريور 2، 22:19)تنها ترین سردار نوشته است: [ -> ]سلام.
من فقط در مورد مطالب آخری ک دوست خوبمون darkness زدن، ی نکته ای میخواستم عرض کنم:

اول اینکه آدم نباید هیچ وقت ب شنیده ها استناد کنه، مثلا اینکه: میگن طرف اینجوریه، میگــــن اونو گفته ، میگــــن فلان، میگــــن فلان، ...
اگ بنا ب میگن میگن بود ک تمام احادیث جعلی ای هم ک الان از معصومین داریم هم با این حساب باید قبول می کردیم، چون اینا رو هم یه کسایی نشستن و گفتن: میگن ... میگن ...

با سلام خدمت دوست عزیز
من فکر میکنم شما مطالب منو یکم بد متوجه شدید و منهم بعضی جاها شاید بد توضیح دادم
با این حرف شما موافقم که نباید به این میگن ها استناد کرد و من هم گفتم که به عقیده ی خودم هم ابن عربی تصوف بوده و بنده اینجا یه چیز رو اشتباه نوشتم از اون طرفی که شنیدم گفت عقاید وهابی هارو داشت و اینجا اشتباه از من بود که نوشتم وهابی بوده البته درسته اون زمان وهابیت نبود و منظور اون بنده خدا هم در دشمنی با اهل بیت و این عقاید بوده(یعنی میخواسته بگه عقایدش شبیه به وهابیت الان بوده)...نه این که طرف وهابی بود

ببنید دوست عزیز تمام اهل سنت بخاری و مسلمو در حد قران قبول دارند و چون این دو کتاب و کتب دیگر در توحید مشکل دارند پس تمام اهل سنت میره زیر سوال

به نظر من شیعه و سنی در چیز های اصلی باهم مشکل دارن. درسته قران گفته « واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا » ولی شما بیا این ریسمان الهی رو به من نشون بده،بگو چی هست؟؟؟مگر پیامبر تو حدیث ثقلین نگفت
بله چیز هایی که مطابق با قران وعقل هست و رو ما ازشون قبول میکنیم هرکی بگه میخواد مسیحی باشه،میخواد یهود و....من که با این مشکلی ندارم

نه من اصلا نگفتم سادست اتفاقا بسیار کار مشکلیه و گفتم نیاز به هوش و علاقه زیاد داره و این خیلی ها منظورم این بوده که حتی یه غیر مسلمونم شاید بتونه یاد بگیره شاید اینجا هم بنده بد توضیح دادم
مثلا در تحریر تمهید القواعد، ص۱۳و ۱۵۸٫
میگه:عرفان نظری که متکی بر مفهوم است به عنوان علم دارای مسئله و برهان است.
و شهید مطهری هم در( آشنایی با علوم اسلامی، بخش
عرفان)
توضیحاتی درباره ی عرفان عملی ونظری داده و عرفان عملی رو سیر وسلوک مینامه
که عرفان نظری یه علم یا فن حساب میشه

در مورد حضرت عیسی(ع)،حضرت سلیمان(ع)و....اول میدونید که اینها پیامبر بودند و با بقیه فرق داشتن دوم اینکه اینها هم ولایت داشتن مثلا حضرت سلیمان(ع) برای حفظ ملکش خدا رو به 5 تن قسم داد
یا حضرت ادم خدارا به 5تن قسم داد تا بخشیده شد که خدا میفرماید:فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ .سوره بقره ایه 37
یا مثلا حضرت نوح(ع) اسم 5 تن را بر تنه کشتی خود نوشت تا کشتی حرکت کرد.پیامبر فرمود: « در آیه « و حملنا علی ذات الواح و دسر » منظور از « الواح » چوب‌های کشتی و منظور از « دسر » ما هستیم. اگر ما نبودیم کشتی حرکت نمی کرد.»
بحار الانوار، ج ۲۶، ص ۳۲۲، حدیث ۱۴
و یا حضرت یعقوب وابراهیم(ع):
"پس از طولانی شدن فراق حضرت یعقوب و یوسف و جریاناتی که برای آنان پیش آمد و به نابینایی یعقوب منجر شد، جبرئیل بر یعقوب فرود آمد و به او گفت:آیا می‏خواهی دعایی به تو یاد دهم که خدا چشمان و دو فرزندت را (یوسف و بنیامین) به تو برگرداند؟یعقوب گفت:بله. جبرئیل گفت:بگو آنچه را که آدم گفت و خدا توبه‏اش را پذیرفت؛ و آنچه را که نوح گفت و کشتی وی از غرق شدن نجات یافت و کنار جودی پهلو گرفت؛ بگو چیزی را که ابراهیم خلیل آن گاه که او را در آتش انداختند، گفت و آتش بر او سرد شد. یعقوب گفت:آن دعا چیست؟جبرئیل گفت، بگو:
"یا رب أسألک بحق محمد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین، أن تأتینی بیوسف و بن یامین جمیعاً"
هنوز دعای یعقوب به آخر نرسیده بود که بشیر آمد و پیراهن یوسف را آورد و بر چشمان یعقوب انداخت و یعقوب دوباره بینا شد.
1 - امالی صدوق، مؤسسه اعلمی، بیروت، ص 208.
و احادیث دیگر....
یعنی تمام پیامبران ولایت مولا امیرالمومنین رو داشتن و یکی از شرایط مبعوث شدنشون قبول کردن ولایت مولا بوده
پس حتی اونها هم ولایت داشن وبا ولایت مولا امیرالمومنین هست که انسان به کمال میرسه نه با با ابن عربی امثالش

دیگه تا جایی که یادم باشه وبتونم سعی میکنم سند بگم چشم

درباره ی مولانا درسته شعر هایی در وصف مولا گفته مثلا بعضی ها رو حساب شعر: راز بگشا ای‌ علیّ مرتضی‌ ای‌ پس‌ از سوءُ القَضا حُسْنُ القَضا
میگن شیعه هست ولی از اینم شیعه در نمیاد و مدح هم از خلفا داشته که به قول معروف خوب رقصیده و خیلی به تقیه نمیخوره ولی در کل به شیعه نزدیک تره ولی اینکه بگی کاملا شیعه هست یا سنی بنده قبول نمیکنم.
منظور بنده از این که برسی بشه که شیعه بودن یا سنی به خاطر اون دوستمون بود که گفت پیرو ابن عربی بودن بنده میگم اول باید کاملا برسی بشه طرف شیعه بوده یا سنی بعد بگیم پیرو کی بوده

اصلا در بحث های منطقی تعصب باید کنار گذاشته بشه دوست عزیز من شما رو ادم تعصبی فرض نکرم و انشاء الله خودم هم اینجوری نباشم
موفق باشی
(1391 شهريور 2، 22:43)مجتبی نوشته است: [ -> ]
(1391 مرداد 29، 3:34)darkness نوشته است: [ -> ]

سلام ، حرف های قشنگ و جالبی در مورد ابن عربی زدین ،

به نظر من در کل حرف هاش منافاتی با مذهب شیعه نداره ، و شاید عرفانش راهی برای شناخت انسان کامل ، درک معنی ولایت و وجود امام زمان باشه .
سلام
دوست عزیز ابن عربی تصوف بود و اون ها هم اصلا ولایتو قبول ندارن و اگر به جایی هم رسیدن یا کار های عجیبی هم انجام دادن از ریاضت بوده که بالاخره تاثیر داره.مگه شما درباره ی مرتاض های هندی نشنیدی اونها که اصلا دین ندارن ولی از ریاضت به جاهایی میرسن ومیتونن کارهای عجیبی انجام بدن