سلام
دوستان شرمنده طولاني شد..يه كم صبر و دقت پيشه كنيد..ممنونم..
امامت در قرآن
براي بررسي مقام ولايت ائمه معصومين، لازم است به مقدمات زير عنايت فرماييد تا نتيجة لازم بهدست آيد.
ابتدا به مقام امام در قرآن توجه كنيد كه ميفرمايد:
«وَ اِذِابْتَلي اِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قالَ اِنّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ اِمامًا، قالَ وَ مِنْ ذُرّيَتي قالَ لايَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين»
1- آيه بعد از امتحانات ممتد برحضرت ابراهيم نازل شده ( بعد از قرباني كردن فرزند ، به آتش انداختن آن حضرت ، مهاجرت از شام) يعني در آخر عمر آن حضرت.
2- حضرت ابراهيم قبل از امام شدن « نبي » بوده و علاوه بر اين كه ميفرمايد او را امتحان كرديم و از امتحانات پيروز بيرون آمد كه آن امتحانات همه درزمان پيامبري آن حضرت بود. همين خطاب خدا براو – كه ميگويد من تو را امام قرار دادم - دليل برآن است كه آن حضرت نبي بوده است.
3- حضرت ابراهيم پس ازامام شدن ودرك آن مقام ،اين « امامت » را براي فرزندانش تقاضا كرد ، پس اين امامت يك مقام است و عهدي است الهي به نام « امامت » كه گاه با نبوت همراه است و گاه جداي از آن و او هم همين امامت را براي فرزندانش تقاضا كرد ، آن هم به جهت آنكه حضرت متوجه ارزش آن براي هدايت جامعه انساني شده بودند.
4- خداوند تقاضاي حضرت را رد نكرد .
بلكه فرمود : اين عهد را به فرزندانت كه ظالم باشند نميدهم . پس فرزندان حضرت كه در هيچ بعدي ظالم نباشند ، ي
عني معصوم باشند امام هستند . ( حال نه ظلم به نفس ، نه ظلم به خلق ، نه ظلم به حق ، هيچكدام در شخصيت آنها نبايد باشد).
لذا علامه طباطبائي در مورد «لا ينال عهدي الظالمين» چهار احتمال ميدهند
1- كساني كه تمام عمر ظالم باشند.
2- كساني كه تمام عمر پاك باشند.
3- كساني كه اول عمر ظالم و در آخر عمر پاك باشند.
4- كساني كه اول عمر پاك و آخر عمر گناهكار باشند.
بعد ميفرمايند: از طرفي حضرت ابراهيم شأنشان اجل از آن است كه امامت را از خدا براي قسم اول و چهارم بخواهد. پس سؤال حضرت ميماند براي دو گروه ديگر كه حضرت ممكن است از آن دو سؤال كند كه خداوند ميفرمايد: از آن دو - يعني آنهايي كه تمام عمر پاك باشند و كساني كه اول عمر ظالم و در آخر عمر پاك باشند - عهد خود را به ظالمين از آن دو نميدهم. پس ميماند آنهايي كه همواره در عصمت بودهاند و اينها ميتوانند مقام امامت را داشته باشند.
5- چون واژه « جَعَلَ » يعني « قراردادن» را براي امام به كاربرد يعني ميگويد: ما تو را امام قرار داديم،
پس امامت يك منصب موهبتي است و نه اكتسابي. از طرفي بايد امام
معصوم باشد. پس عصمت امام هم، موهبتي است و نه اكتسابي.
و اينكه فرمود: «اِنّي جاعِلٌ فِي الاَرْضِ خليفَةً» خبر از استمرار جعل خلافت و امامت ميدهد، يعني همواره در هرزماني خداوند خليفهاي از خود در زمين قرار ميدهد.
6- قرآن در آيه 33 سوره احزاب ميفرمايد: اهلالبيت پيامبر از هرپليدي مبرايند، يعني معصومند. از طرفي اهلالبيت فرزندان ابراهيماند. پس آنها امامند به همان معنايي كه ابراهيم امام بود.
و در آيه 26 سوره زخرف ميفرمايد: « وَ اِذْ قالَ اِبْراهيم لاَبيهِ وَ قومِهِ اِنَّني بَريءٌ مِمّا تَعْبُدون اِلاّ الَّذي فَطَرَني فَاِنَّهُ سَيَهْدين وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقيةً فِي عَقِبهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون» يعني به ياد آر آن زماني را كه ابراهيم به پدرش(عمويش) و قومش گفت: من از آنچه شما ميپرستيد مبرا هستم، و آن را ميپرستم كه مرا بهوجود آورد و مرا هدايت خواهد كرد و آن هدايت را خداوند كلمة باقيه و سنت پايداري در نسل ابراهيم قرار داد تا بلكه مردم به آن امام رجوع كنند.
جملة « سيهدين» بر هدايت ويژهاي از جانب خداوند دلالت دارد كه فراتر از هدايت فكري است، و ميفهميم كه هيچگاه امامت از فرزندان ابراهيم خالي نيست.
چون ميفرمايد: هدايت را يك سنت پايدار در نسل او، قرار داد تا بشر از هدايت الهي برخوردار باشد. و در روايت داريم: « كلمه باقيه» در اهلبيت پيامبر و در ذرّيه امام حسين تا قيامت ادامه دارد (ذيل همين آيه در تفاسير، روايت مورد نظر وجود دارد).
آيه تطهير
«يا نِساءَ النَّبي .... وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِليَّة.... وَ اَطَعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ، اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِّرَكُمْ تَطْهيراً، وَاذْكُرْنَ ما يُتْلي»
« وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ، إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»
قَرْن = پا برجا تبرج= ظاهر شدن در برابر مردم
و در منزلهايتان بمانيد و در برابر مردم، به صورتي كه در جاهليت زنان ظاهر ميشدند، ظاهر نشويد و اوامر ديني كه نمونه بارز آن نماز و زكات است را به پا داريد و با انجام وظايف شرعي اطاعت خدا و رسولش را بنماييد. بعد يكمرتبه ميفرمايد:
اي اهل البيت فقط و فقط خداوند خواسته از شما هر گونه پليدي را بزدايد و اعتقاد باطل و اثر عمل زشت را از شما پاك كند، و شما را به موهبت عصمت اختصاص دهد. و چون
اين خواستن را با كلمة «اِنَّما» منحصر به اهلالبيت كرده. يعني آنهايي كه مخاطب كلمة «عنكم» هستند،
اولاً: اين تطهير، يك تطهير عمومي كه براي همه مسلمين اراده كرده است نيست
ثانياً: چون براي همه تشريعاً طهارت را خواسته، پس اين طهارت تشريعي نبوده و تكويني خواهد بود و مقام و ذات آنها بايد عين طهارت باشد، زيرا وقتي موجودي يك صفتي را تكويني داشت، يعني وجودش عين آن صفت است. مثل اينكه آب، تكويناً تر است. يعني وجودش، عين تري است
. منتها چون اهلالبيت در مقام انساني هستند و اختيار و داشتن غضب و شهوت از آنها سلب نميشود، بايد با اختيار خود اين مقام طهارت تكويني را حفظ كنند و عبادات طاقتفرساي آن عزيزان براي حفظ و باقيماندن در اين طهارت تكويني است، يعني از يكطرف آن ذوات مقدس، عين طهارت انساني هستند و ملاك حق و باطل بودن در جامعة بشري محسوب ميشوند، و از طرفي چون از طبيعت انساني خارج نشدهاند بايد با تلاش خود آن مقام را براي خود محفوظ بدارند.
ثالثاً: چون جاي اصلي آيه اينجا نبوده پس نبايد گفت چون قبل و بعد آيه مربوط به زنان پيامبر است، اين قسمت هم مربوط به آنها است،
بهخصوص كه بيش از 70 حديث كه بيشتر آن از اهل سنت است اقرار دارند كه اين اهل البيت شامل رسول خدا و امام علي و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسين است. (حديث شريف كسا)
در روايات اهل سنت نيز داريم كه اُمهسلمه ميگويد: بعد از آمدن آيه تطهير، رسول خدا عباي خود را بر سر حضرت علي و همسر او و حسنين انداختند و بعد گفتند:
بار الها! اينها آل محمداند. من گوشه عبا را بالا زدم كه وارد شوم و حضرت آن را از دست من كشيدند و گفتند: تو بر خير هستي(يعني تو زنِ خوبي هستي، ولي جايگاه تو اينجا نيست).
پس بنابراين آنچه گفته شد،
كلمة «اهلالبيت» در عرف قرآن، اسم خاص است كه هرجا ذكر شود، منظور اين پنج تن هستند و بر هيچكس ديگر اطلاق نميشود، هرچند از خويشان آن حضرت باشند.
از طرفي هيچكس تا حال قائل به عصمت زنان پيامبر نشده، در حالي كه آيه خبر از عصمت اهلالبيت ميدهد. چرا كه ميگويد: شما را از هر آلودگي تطهير كرديم و آن هم تطهير خاص،
و اگر منظور زنان پيامبر بود ضمير «عَنْكُنَّ» كه قبلاً بود تغيير نميداد به « عَنْكُمْ» .
و علاوه بر اين، سوره تحريم دونفر از زنان پيامبر را به باد انتقاد ميگيرد، مفسرين عامه آنها را عايشه و حفصه معرفي ميكنند.
حال چطور ميتوان چنين تطهيري را به زنان پيامبر نسبت داد؟
پس اولاً: اهلالبيت معصوماند. ثانياً: زنان پيامبر از جمله اين اهلالبيت كه معصوماند، نيستند.
همچنانكه در آيه 125 سوره توبه و آيه 125 سوره انعام
«رجس» را به معني كفر و شرك گرفته، پس اهلالبيت پيامبر از هرگونه عقيدة باطلي و عمل غير الهي مبرّا هستند، يعني آنها ملاك حق و باطل در عقيده و عمل براي بشريت ميباشند.
در آيه 79 سوره واقعه فرمود: «اِنَّهُ لَقُرانٌ كريمٌ ، في كِتابٍ مَكْنُونٍ، لا يَمَسُهُ الَّا المُطهَّرون»
يعني فقط مطهرون مقامشان، مقام تماس با قرآني است كه در كتاب مكون است كه همان مقام غيبي قرآن است .
در آيه تطهير فرمود: فقط شما اهل البيت به تمام معني مطهريد،
پس در واقع اهل البيت مترجمان واقعي قرآناند و بقيه بايد قرآن را از آنها ياد بگيرند.
سابعاً: وقتي خداوند به حضرت ابراهيم فرمود: «اِنّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ اماماً» حضرت فرمود: از فرزندان من چطور؟ يعني از آن كسي به اين مقام «امامت» ميرسد؟ و خداوند فرمود: «لا يَنالُ عِهْدِي الظَّالمين»، يعني به فرزندان ظالمت نمي رسد. حال با توجه به آيه تطهير، اهل البيت هيچ گونه نقص و ظلمي ندارند، از طرفي همه فرزندان اسماعيل كه او فرزند حضرت ابراهيم است، ميباشند. پس همه اهل البيت داراي مقام امامتي هستند كه خداوند در آخر عمر به حضرت ابراهيم داد و فرمود: اين امامت عهد من است..
!!!
موفق باشين ..
ياعلي.
اينو هم يادم رفت بگم..
ضرورت عصمت اولي الامر
«يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اَطيعُوااللَّهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي الْاَمْرِ مِنْكُم»
يعني ميفرمايد: علاوه بر اطاعت خدا و رسول، از اوليالامر اطاعت كنيد.
حال اگر اوليالامر معصوم نباشد و امكان انحراف در او باشد چگونه خداند به ما دستور ميدهد از او اطاعت كنيم در حالي كه اطاعت او موجب انحراف ما خواهد شد؟
حال بايد متوجه بود وقتي عصمت يك ملكه نفساني و مستور است، به گونهاي كه اَحدي جز خداوند سبحان نمي تواند از آن مطلع شود،
بنابراين تنها به نص الهي است كه ما قادر به شناخت اولي الامر ميشويم.
با توجه به اينكه در آيه فوق اطاعت براي خدا را جدا مطرح فرمود، و اطاعت براي رسول و اولي الامر را هم جدا مطرح فرمود،
ميفهميم اطاعت از رسول و اولي الامر در اين آيه
به اعتبار مسئله مشتركي است كه بين آن دو هست و آن اطاعت از تشريع هم نيست چون تشريع منحصر به نبي است، لذا ميماند
اطاعت از آن جهت كه والي مسلميناند.
يعني از آن جهت كه در مقام اجراي احكام الهي هستند و مقررات خاصي را بيان ميكنند، بايد اطاعت شوند، و قلمرو ولايتشان، اجراي قوانين كليه و تطبيق آن قوانيني بر امور جزئيه و نصب مجريان قوانين، اعزام مرزداران و مدافعان حريم حكومت و... است، چرا كه پيامبر و ائمه
هم ولي اسلامند و هم ولي مسلمين..
در مورد اينكه اولي الامر كي هستن كه ديگه حديث زياد هست و تا حد زيادي واضح و مبرهن است..(اگه هم مطرح بشه كه حديث اعتبار نداره باز ميشه جواب داد..)
ياعلي.
ببخش اينو هم در مورد آيه مباهله بگم..
من نگفتم ترجمه آيه چيز ديگه اي هست يا اينكه داستان رو بخوام بگم..
دقت كه بكني زنان و پسران و خود پيامبر ميرن...
زنان كه خانم فاطمه زهرا هستن..پسران هم كه حسن و حسين..نقش اميرالمومنين چي بوده؟!!!
بجز نفس پيامبر؟ بجز يكي بودنشون؟!
خب..
حالا با اين توصيف ميشه گفت هر جا خدا گفته پيامبر نظر داشه به نفسش..به امير المومنين...
از
طرفي هم تو خيلي از "قل" ها مفهوم نهفته تو مخاطب، عام مردم هست ..(كه حتما نياز به بررسي داره) وگرنه كه اين مدلي كلي از آيه ها فقط مال پيامبر ميشد!
_________
در مورد اون آيه كه خطاب به پيامبر گفته شده بود شما ميميرين..(نقل مضمون)
اين آيه شان نزول داره اولا و ثانيا جنبه مادي انسان (پيامبر ) رو مطرح كرده..!
......................
يه كم تدبير بدون لجاجت فكر كنم خوب باشه واسه هممون..اوني كه درست ميگه بهتر ميفهمه و اوني هم كه اشتباه ميكنه ايرادش رو ميفهمه..
دقت كنين كه بحث واسه اينه كه نتيجه بگيريم نه به كرسي بنشونيم حرفامونو..
اگه احساس نياز ميكنين به دونستن ادامه بدين اگه نه كه بيخود انرژي نذاريم!!!
ياعلي.
واي بازم يه چيز ديگه..
آيه 31 نور رو اشتباه گفتم..ميدونم تو سوره نور مشخصا يه آيه مربوط به حضرت صاحب الامر داره يادم نيست كدوم...ببخشين..
فكر كنم همين!
ياعلي.