1388 خرداد 6، 23:18
1388 خرداد 7، 0:22
من يكبار داشتم از يه قبري فيلم مي گرفتم
بگو خوب
خوب
يه آقايي كچل اومد جلوم وايستاد منم كرمم گرفت و مستقيما از كله چچلش فيلم گرفتم.
بعد اونم منو ديد و قضيه تابيل شد و هيچي ديگه من شدم 0000
البته اون قطره آبه منحرف !
بگو خوب
خوب
يه آقايي كچل اومد جلوم وايستاد منم كرمم گرفت و مستقيما از كله چچلش فيلم گرفتم.
بعد اونم منو ديد و قضيه تابيل شد و هيچي ديگه من شدم 0000
البته اون قطره آبه منحرف !
1388 خرداد 7، 20:59
یادمه 10 سال پیش که تازه کامپیوتر خریده بودیم ، رو هاردش fifa 98 نصب بود ، من همیشه بازی رو که باز میکردم نمیدونستم اونجا که برای انتخاب تیمه ، باید کلید چپ و راست صفه کلید رو فشار بدم ، رو همین حساب فکر میکردم یه برنامه فوتبال آموزشیه! تا چند وقت بازیها رو میذاشتم و فقط مینشستم و تماشا میکردم !! برای همین وقتی که ماجرا رو به دوستام گفتم کلی بم خندیدن!!
1388 خرداد 12، 18:09
منم یادم میاد تقریبا 3-4 سال پیش،یه اتفاقی برای داداشم افتاده بود که کلی عصبانی و به هم ریخته بود.
اون شب یهویی برگشت بهم گفت که یه تقویم براش ببرم.منم چون تازه عید شده بود تقویم نداشتم ،برگشتم گفتم ندارم.گفت خوب برو از بابا یا مامان بگیر.(تا اینجا کاملا خونسرد حرف میزد)که والده محترم هم گفتند ندارند. که یهویی داداشم داد زد که:خراب شده تقویم نیست .منم برگشتم گفتم آهان خراب شده ، چرا دارم الان واست میارم.وقتی اوردم بهش بدم دیدم داره چپ چپ بهم نگا میکنه.:smiley-yell:
بعدا فهمیدم که منظورش از خراب شده خونمون بوده نه تقویم.که البت بابا به خاطر این حرفش کلی باهاش دعوا کرد و ما بسیار خوشحال شدیم.
اون شب یهویی برگشت بهم گفت که یه تقویم براش ببرم.منم چون تازه عید شده بود تقویم نداشتم ،برگشتم گفتم ندارم.گفت خوب برو از بابا یا مامان بگیر.(تا اینجا کاملا خونسرد حرف میزد)که والده محترم هم گفتند ندارند. که یهویی داداشم داد زد که:خراب شده تقویم نیست .منم برگشتم گفتم آهان خراب شده ، چرا دارم الان واست میارم.وقتی اوردم بهش بدم دیدم داره چپ چپ بهم نگا میکنه.:smiley-yell:
بعدا فهمیدم که منظورش از خراب شده خونمون بوده نه تقویم.که البت بابا به خاطر این حرفش کلی باهاش دعوا کرد و ما بسیار خوشحال شدیم.
1388 خرداد 12، 18:43
یادمه سوم راهنمایی که بودیم رفتیم اردو مشهد اونجا من با یکی از دوستام سر استقلال پرسپولیس خیلی کل کل میکردیم ، تو سفر به من گفت که میخواد یه اسپری آبی بخره!گفتم برای چی میخوای بخری گفت بعد خودت میفهمی ،
خلاصه رفتیم با هم و خریدیم ، ولی صبح روز بعد از این که از مشهد برگشتیم ، وقتی در خونمون رو باز کردم ، دیدم که دو تا S بزرگ نوشته S.S روی در خونمون ! ، در خونه ی ما هم اونوقت دقیقا رو بروی در مدرسه بود ... تا دیدم فهمیدم مال کی بوده ولی بعد رفتم به مدیر گفتم و اونم حالش رو گفت ، کلی بچه های مدرسه خندیدن میگفتن خوبه خودت رفتی باش اسپری خریدی !
خلاصه رفتیم با هم و خریدیم ، ولی صبح روز بعد از این که از مشهد برگشتیم ، وقتی در خونمون رو باز کردم ، دیدم که دو تا S بزرگ نوشته S.S روی در خونمون ! ، در خونه ی ما هم اونوقت دقیقا رو بروی در مدرسه بود ... تا دیدم فهمیدم مال کی بوده ولی بعد رفتم به مدیر گفتم و اونم حالش رو گفت ، کلی بچه های مدرسه خندیدن میگفتن خوبه خودت رفتی باش اسپری خریدی !
1388 خرداد 12، 22:15
بعد از امتحان با دوستان داشتیم می رفتیم طرف شهر، موبایلم زنگ زد، منم اسمش رو خوندم و جواب دادم، بعد از یه سلام احوال پرسی کوچولو فهمیدیم کنار هم وایسادیم، نه اون فهمیده بود شماره من رو گرفته، نه من فهمیدم با کی دارم حرف می زنم
از پس لرزه های امتحانه دیگه :s:
از پس لرزه های امتحانه دیگه :s:
1388 خرداد 12، 23:32
با یکی از دوستام دم در خونمون داشتیم حرف میزدیم ، بحث به این جا کشید که گفت تو این محله از همسایه هاتون رفیعی دارین ؟که یه ال 90 طوسی هم داره ؟ یکم فکر کردم گفتم نه!رفیعی ؟ ال 90؟ من که تا حالا ندیدم ! یهو همون وقت (دقیقا همون وقت)دیدم که آقای رفیعی از در خونمون خارج شد ، و به من و دوستم هم سلام کرد ، دوستم هم اون رو شناخت !
مشکل این جا بود که من به همه همسایه ها فکر کردم جز مستجرمون ، تازه اون ماشین هم تو پارکینگ خودمون بود ، یه بار دیگه به عمق گیجی خودم تو بعضی از وقت ها پی بردم ، فکر کنم از عوارض خود ... بوده ،! ولی بحر حال خیلی جلوی اون دوستم ضایع شدم
مشکل این جا بود که من به همه همسایه ها فکر کردم جز مستجرمون ، تازه اون ماشین هم تو پارکینگ خودمون بود ، یه بار دیگه به عمق گیجی خودم تو بعضی از وقت ها پی بردم ، فکر کنم از عوارض خود ... بوده ،! ولی بحر حال خیلی جلوی اون دوستم ضایع شدم
1388 خرداد 13، 18:21
ولی خودمونیم آقایون عجب سوتی هایی دادند.
1388 خرداد 14، 8:42
سلام
سالروز وفات رهبركبير انقلاب اسلامي را تسليت عرض مي كنم.
پيشاپيش از دوستان عزيز بخاطر غيرمرتبط بودن اين پست با محتوي تاپيك پوزش مي طلبم.
اين پست جهت رفع سوء تفاهم قبلي مي باشد.
به شخص،قصد عنوان كردن دردودلي كه سبب ناراحتي شود را نداشتم.(اون فقط يه دردودل بود و بس!)
براي پايان دادن به اين موضوع و رفع سوء تفاهم اين لينك را حتما مشاهده فرماييد:
انتقادات و پيشنهادات
سالروز وفات رهبركبير انقلاب اسلامي را تسليت عرض مي كنم.
پيشاپيش از دوستان عزيز بخاطر غيرمرتبط بودن اين پست با محتوي تاپيك پوزش مي طلبم.
اين پست جهت رفع سوء تفاهم قبلي مي باشد.
به شخص،قصد عنوان كردن دردودلي كه سبب ناراحتي شود را نداشتم.(اون فقط يه دردودل بود و بس!)
براي پايان دادن به اين موضوع و رفع سوء تفاهم اين لينك را حتما مشاهده فرماييد:
انتقادات و پيشنهادات
1388 خرداد 14، 17:39
یادمه تو اتاق مطالعه نشسته بودیم با بچه های خارجی. من همونجا خوابم برده بود که یه دفعه از خواب پریدم و دیدم یکیشون داره ازم به انگلیسی یه چیزی می پرسه منم به فارسی یه چیزایی بهش گفتم بعد که هوشم سر جا اومد تازه فهمیدم من داشتم به فارسی با اون بدبخت حرف می زدم. سریع سویچ کردم رو انگلیسی
1388 تير 26، 0:02
پس کو بقیه پستاااااا؟
1388 تير 31، 6:09
مامانم بهم گفته بود که برم مغازه و یه نوشابه ی سیاه و یدونه هم زرد بگیرم.منم رفتم و به مغازه دار گفتم:یه نوشابه ی سیاه و یه نوشابه ی مشکی میخوام.مغازه دار 2بار ازم پرسید که چی فرمودید؟2باره همون حرفم و تکرار کردم.بعد به اون یکی گفت:یه نوشابه ی سیاه واسه این خانوم بیار.نوشابه رو آورد.گفتم:پس نوشابه زرد کو؟گفت: مگه زردم میخواین؟گفتم:آره!.اونجا بود که تازه فهمیدم قبلش چه سوتی بزرگی داده بودم.اونم جلوی یه پسر!البته اینم بگم که الانا پسره تا منو میبینه نیشش تا بنا گوش باز میشه! آدم جلو همه سوتی بده الا پسر جماعت!
1388 تير 31، 16:59
سلام
دوستان اگه اجازه بدند، تا زمانی که خوب همه ی پستا پیدا بشند، من یه موضوعی رو برای بحث انتخاب کنم.
با اجازه...
نظرتون درمورد ترک کردن کانون چیه؟ البته بعد از اینکه مطمئن شدید که ترک کردید.
من این سوال کردم چون واقعا دوست دارم بدونم که بچه ها تا چه حد موافق این هستند که باید یه روزی کانون رو ترک کرد.
اگه یادتون باشه بی52 عزیز مدتیه که اینجا رو ترک کرده وقتی هم که داشت از اینجا میرفت یه پستی زده بودند که حالا اسمش دقیقا یادم نیست ولی فکر کنم" چهل گام تا ترک "بوددر واقع قرار بود تویه این پست چیزهایی که تو کانون یاد گرفته بود رو در چهل گام بگه.(که من فکر می کنم چیز جالبی میشد)ولی با برخورد تند برخی از دوستان قرار گرفت که باعث شد بی52 عزیز دیگه اون چهل گام رو ننویسه.و به نظر من از ما دلخور شده.
من این را گفتم چون واقعا دوست دارم دوستان نظراتشون رو در مورد این موضوع بگن .ایا باید با هر کس که قراره کانون رو ترک کنه کسی که یه مدت تمام ،تو کانون فعال بوده این برخورد بشه.حالا یه وقت فکر نکنید که من اومدم اینجا که طرفداری یه عده رو بکنم نه ،من اومدم اینجا چون دوست ندارم که منم وقتی دارم اینجا رو ترک میکنم اینطوری برخورد بشه.
منتظر نظراتون هستم..
دوستان اگه اجازه بدند، تا زمانی که خوب همه ی پستا پیدا بشند، من یه موضوعی رو برای بحث انتخاب کنم.
با اجازه...
نظرتون درمورد ترک کردن کانون چیه؟ البته بعد از اینکه مطمئن شدید که ترک کردید.
من این سوال کردم چون واقعا دوست دارم بدونم که بچه ها تا چه حد موافق این هستند که باید یه روزی کانون رو ترک کرد.
اگه یادتون باشه بی52 عزیز مدتیه که اینجا رو ترک کرده وقتی هم که داشت از اینجا میرفت یه پستی زده بودند که حالا اسمش دقیقا یادم نیست ولی فکر کنم" چهل گام تا ترک "بوددر واقع قرار بود تویه این پست چیزهایی که تو کانون یاد گرفته بود رو در چهل گام بگه.(که من فکر می کنم چیز جالبی میشد)ولی با برخورد تند برخی از دوستان قرار گرفت که باعث شد بی52 عزیز دیگه اون چهل گام رو ننویسه.و به نظر من از ما دلخور شده.
من این را گفتم چون واقعا دوست دارم دوستان نظراتشون رو در مورد این موضوع بگن .ایا باید با هر کس که قراره کانون رو ترک کنه کسی که یه مدت تمام ،تو کانون فعال بوده این برخورد بشه.حالا یه وقت فکر نکنید که من اومدم اینجا که طرفداری یه عده رو بکنم نه ،من اومدم اینجا چون دوست ندارم که منم وقتی دارم اینجا رو ترک میکنم اینطوری برخورد بشه.
منتظر نظراتون هستم..
1388 تير 31، 17:21
به نظر من بستگی به خود شخص داره ،
شاید به یه شرایطی رسیده که دیگه تا یه مدت زیاد نتونه برای کانون وقت بذاره و نتونه فکر و تمرکز و تلاشش رو مثل قبل داشته باشه ،
و همین طور هدفش که دیگه به ترک کامل رسیده و دلیلی نمیبینه بیاد
اما من نظر خودم رو میگم ، هرچند من هنور نتونستم ترک کامل کنم ، ولی انشاالله موفق که شدم باز هم فعالیتم رو ادامه میدم چون به کانون و بچه ها مدیونم ، واین فعالیت رو جزء یکی از بهترین کارهای خیری میدونم که میتونم انجام بدم ، اما اگه همچنان شرایطش رو داشته باشم ، حتی اگه نتونم زیاد وقت بذارم سعی میکنم دیرم که شده بیام سر بزنم و از احوال بچه ها خبر دار باشم . حتی تا بعد ازدواج قصد دارم این جا رو ول نکنم(البته اگه تا اون زمان کانونی مونده باشه و سایت نپکیده باشه!!)
گاهی این کار پیوسته و مدام باعث دل زدگی هم میشه که منم گاهی دچارش شدم و اون بر میگرده به فعالیت خود بچه ها که پست ها و تاپیک ها رو جالب تر و استقبالها رو بیشتر کنن .
mahdi_69
1388 تير 31، 17:33
منم نمی تونم ترک کنم کانونو حتی دارم با چند نفر مدیر باتجربه مشورت میکنم که یه کانونی مثل همین جا راه بندازم با پشتیبانی خیلی قوی و با استفاده از سرور ها و هاست های خیلی قوی انوقته که بهتون قول میدم هیچ وقت خراب نشه یا لنگ نمونید حتی به قول مجتبی تا بعد از ازدواجمم ول نمیکنم کانونمو با اینکه به اینجا مدیونم ولی یه کانونه دیگه زده بشه و با اینجا در ارتباط باشه بهتره!
اگرم دیگه خیلی خسته شدم خواستم به یه نفر بسپارم به یه نفر میسپارم که بتونه سایتمو سر پا نگه داره!
نظر شما چیه؟
اگرم دیگه خیلی خسته شدم خواستم به یه نفر بسپارم به یه نفر میسپارم که بتونه سایتمو سر پا نگه داره!
نظر شما چیه؟
صفحهها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114 115 116 117 118 119 120 121 122 123 124 125 126 127 128 129 130 131 132 133 134 135 136 137 138 139 140 141 142 143 144 145 146 147 148 149 150 151 152 153 154 155 156 157 158 159 160 161 162 163 164 165 166 167 168 169 170 171 172 173 174 175 176 177 178 179 180 181 182 183 184 185 186 187 188 189 190 191 192 193 194 195