لطفا آخر اين پست رو مطالعه كنيد
بسم الله الرحمن الرحيم
الف - راه فطري و رواني در اثبات خداوند
در فطرت و در خلقت هر كسی يك احساسی و يك تمايلی وجود دارد كه اين احساس و تمايل خود به خود انسان را به سوی خدا میكشاند.
يك مثال:
يك جاذبي به نام مغناطيس وجود دارد كه مجذوب خود را (آهن) جذب مي كند. با اينكه ممكن است آهنربا به وسيله آهن رويت نشود اما اثر جاذبه بر روي آن وجود دارد. ما فقط اثر جاذبه اين آهن ربا را كه همان معناطيس است و به چشم ديده نميشود، حس ميكنيم. نكته اين است كه حتما حقيقتي به نام آهنربا وجود دارد كه اثر آن يا همان مغناطيس به وسيله آهن احساس ميشود.
اينجا هدف از طرح سوال اين نيست كه خدا را با آهن ربا مقايسه كنيم. هدف آن است كه متوجه شويم اگر اثري مثل مغناطيس وجود داشته باشد پس حقيقت جاذبي و معلولي هم بايد باشد. چنين جاذبه اي ميان انسان و آن حقيقتي كه نامش "خدا" است وجود دارد و بنابراين به دليل وجود همين جاذبه، يك حقيقت جاذبي هم وجود دارد.
به طور كلي انسان دو دستگاه دارد:
1- دستگاه عقل و فكر كه با حواس پنجگانه اش حس ميكند و با عقل فكر ميكند.(تمايلات مادي)
2- دستگاه تمايلات و احساسات كه با دل اش احساس ميكند.(تمايلات عالي، مانند امور اخلاقي)
انسان بالفطره تمايلي دارد كه ميخواهد پرده مجهولات عالم را كنار بزند كه در دسته دوم دستگاههاي انساني قرار ميگيردو آن كسي كه ميگويد خداشناسي در وجود انسان فطري است، در واقع صحبت از يك تمايل عالي ميكند كه همان ميل به پرستش است. چنين تمايلي در دل انسان، يعني در كانون تمايلات و احساسات او وجود دارد كه پايه توحيد و خداشناسي را در وجود او نشان ميدهد.
ريشه شناسي دريافت فطري خداوند در قرآن:
1- آيه فطرت (روم -30/30)
فاقم وجهك للدين حنيفا فطره الله التی فطر الناس عليها
اين آيه دين را يك امر فطري ميداند كه ريشه در خداشناسي دارد
2- آيه موسوم به عالم ذر (اعراف 7/172)
و اذ أخذ ربك من بنیآدم من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربكم قالوا بلی شهدنا
اين آيه بيان ميكند آنگاه كه مردم هنوز در اصلاب آباء خويش بودند خداوند آنان را بر نفسشان گواه گرفت و پرسيد الست بربكم؟ آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: بلي، گواهي داريم. با درك مفهوم اين آيه متوجه ميشويم كه خداوند مي خواهد بگويد كه قبل از آنكه آدم در اين دنيا حيات انساني پيدا كند در خميره اش و در فطرتش اقرار به وجود خداوند است. ( زيرا قبل از خلق جسم روح در عالم ذر بوده است)
3- آيات تسبيح (حديد13/15)
وللهِ يسجد من في السموات و الارض
اين آيه ميگويد كه تمام مخلوقات در باطن ذات خودشان مسبح پروردگارند. چه بخواهند و چه نخواهند به سوي او در حركت اند.
4- بني اسرائيل (17/23)
وقضي ربك الا تعبدوا الا اياه
اين آيه به تفاسير عرفا بيان ميكند كه پرستش خداوند يك قضاي اجتناب ناپذير است.
در رابطه با اين آيه پرسشي مطرح ميشود كه پس چگونه است كه بعضي ها غير خدا و بت ها را پرستش ميكنند؟
ابن عباس ميگويد:
بت پرست خودش هم نكيداند كه خدا را پرستش ميكند. طبيعتش او رت به سمت خدا ميكشاند لكن اشتباه در مقصود و شناخت او را به سمت بت پرستي ميكشاند.
مسلمان گر ندانستي كه بت چيست.......يقين كردي كه دين در بت پرستيست
يعني اين يكتا پرستي و احساس پرستش واقعي خداست كه او را به هر سو ميكشاند، منتهي خدا را گن كرده است و جذب مجاز شده است.
انديشمندان و دانشمندان معاصر:
آيا فيلسوفان و دانشمندان معاصر به اين خداشناسي فطري ايمان داشته اند يا نه؟
در پاسخ به اين سوال و در ادامه نظريات تعدادي از علما و دانشمندان و فيلسوفان بزرگ را كه اعتقاد به خداشناسي و ريشه هاي فطري آن داشتند، مي آوريم:
1- Carl Gustav Jung 1875-1961
يونگ طي نامه اي به استاد خود فرويد (فرويد معتقد بود كه خداشناسي جزء عناصري است كه چون شعور ظاهر يا همان دسته اول از دستگاههاي انسان كه اشاره شد، آنها را طرد كرده است، اين عناصر در شعور باطن يا همان دسته دوم از دستگاههاي انسان تغيير شكل داده اند و به شكل خداشناسي ظهور كرده اند) ضمن رد اعتقادات استادش خطاب به وي بيان ميكند كه عناصر مطرود از شعور ظاهر، قسمتي از شعور باطن است و اعتقاد به خدا در شعور باطن انسان وجود دارد و جزء اصلي شعور باطن است، نه جزء عناصر مطرود از شعور ظاهر.
2- William james 1842-1910
اين روانشناس و فيلسوف آمريكايي در كتاب دين و روان معتقد است كه احساس الوهيت و احساس نياز به پرستش يك امر فطري است و ريشه در دل دارد و جزء تمايلات عالي ترين انساني است.
براي مطالعه قسمتي از سخنان ايشان در كتاب مذكور
اينجا كليك كنيد.
3- Alexis Carrel 1873-1944
او معتقد است كه حس خداشناسي در انسان يك حس اصيل است.
4- Ernest rena 1823-1892
فريد وجدي از رنا در كتاب خود نقل ميكند:
"ممكن است روزی هر كه را دوست میدارم نابود و از هم پاشيده شود، هر چه كه در نزد من لذتبخشتر و بهترين نعمتها حيات است از ميان برود و نيز ممكن است آزادی به كار بردن عقل و دانش و هنر بيهوده گردد ولی محال است كه علاقه به دين متلاشی يا محو شود بلكه همواره و هميشه باقی خواهد ماند و در كشور وجود من گواهی صادق و شاهدی ناطق بر بطلان ماديت خواهد بود"
5- Albert Einestein 1879-1955
اين دانشمند بزرگ كتابي دارد به نام دنيائي كه من ميبينم، كه در بخش مذهب و علوم اين كتاب مذهب را به 3 نوع تقسيم ميكند:
الف- مذهب ناشي از ترس از قحطي و گرسنگي و ترس از عوامل طبيعي.
ب- مذهبي آن را مذهب اخلاقي مي نامد و آن تبلورات مذهب در قبيله است. وقتي فرد ميبيند پدر و مادر و رهبران قبيله ميميرند و اطراف او را خالي ميكنند به خدائي بخشنده و مهربان پناه ميبرد كه تسلي دهنده است و فرد را از فساد و تباهي نجات ميدهد.( او در كتاب خود مينويسد مذهب ترس و اخلاق براي خدا شكل قائل است)
ج- مذهب فطري گرايش به خدا كه آن را اينگونه معرفي ميكند:
«پرواز از قفسي تنگ و در يك آن تمام هستي را در حكم يك حقيقت واحد يافتن»
و خود را معتقد به مذهب نوع سوم ميداند.
كامل نوشته هاي زيباي انشتين را ميتوانيد از
اينجا دريافت كنيد (بسيار جذاب و خواندني)
اينها را نقل كرديم كه معلوم شود در دنياي قديم و جديد چنين نظرياتي بوده. چه چيزي اين احساس فطري خداشناسي را در انسان تقويت ميكند؟ به عقيده من (شهيد مطهري) همان چيزي كه انشتين ميگويد. كار علم و هنر است كه اين احساس را تقويت و تحريك كند و البته عبادات هم از هنر و علم جدا نيستند و حظور قلب در عبادت انسان را متوجه خدا خواهد كرد.
غريزه فطري خداشناسي مانند اين است كه :
همچو ميل كودكان با مادران ......سر ميل خود نداند با لبان
بچه وقتي به دنيا مي آيد به طور غريزي به دنبال پستان مادر ميگردد در حالي كه اين چيزي كه از راه فكر و عقل برايش شناخته شده نيست.
در پست بعدي به راه ديگر اثبات يعنب راه شبه فلسفي يا علمي خواهيم پرداخت.
از حالا لطفا دوستان در اين مورد اگر سوالي داشتند به پرسش و پاسخ بگذارن كه همگي استفاده كنيم.
بخونيم سها خانم
ولي من از دوستان خواهشم اينه كه سوالات خودشون رو در رابطه با مسائل مطرح شده در برهان فطري كتاب شهيد مطهري طرح كنن
سوالات رو هم پراكنده نكنيد. اگر كمي روي اين مطلب فكر كنيد از تو دلش هزار تا سوال در مياد
يك نكته اي هم من بگم. بحث توحيد هزار تا سوال داره. شايد از اين هزار تا 10 تاش رو جوابشو نميدونيم. همون 10 تا رو اگه جواب بديد كلي از مشكلات حل ميشه.
من يك سؤال مطرح ميكنم كه ضائقه تفكر دوستان تحريك بشه:
شهيد مطهري ميخواهند اثبات كنند كه گرايش به خدا فطري و در درون انسانها هست. ممكنه در خيلي از انسان ها اين فكر به وجود بياد كه شايد طرح مسئله پرستش در افرادي باعث شده كه تا حالا نسل به نسل از والدين به فرزند نام خدا جابه جا شده و اين گرايش به شناخت به دليل شنيدن كلمه اي به نام خدا در دوران طفوليت بوده كه شخص رو كنجكاو و علاقه مند كرده. چه جوري ميشه توضيح داد كه اين گرايش فطريه؟
اين طوري هم سؤالم رو ميشه پرسيد: اگر يك نوزاد رو در يك نقطه دور افتاده دور از هر انساني رها كنيم باز هم اين نوزاد به سمت خدا و خداشناسي و پرستش (حقيقت يا مجاز- اين مهم نيست) خواهد رفت؟