کانون

نسخه‌ی کامل: میز گرد کانون
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
چرا در مورد چيزي كه اطلاع نداريد نظر قطعي ميديد:

كلينى در كافى از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند: «بهشت حضرت آدم(عليه السلام)از بوستان هاى دنيا بود كه آفتاب و ماه در آن طلوع مى كرد، و اگر بهشت جاودان بود، هيچ گاه از آن خارج نمى شدند»

مراجعه كنيد به:
تفسير گازر، ج 3، ص 155، نشر دانشگاه تهران، 1337 (هـش)، و بحارالانوار علامه محمد باقر مجلسى، ج 11، ص 162، مؤسسة الوفاء بيروت، 1403 (هـ ق).
آقا مجتبي كمي بيشتر توضيح بده سوالت رو اينطوري بهتر ميتونم متمركز بشم رو سؤال
ببخشید که اینو میگم اما متاسفانه شما سوال بنده رو خوب متوجه نشدید. من نمیگم استغفر الله خدا وجود نداره یا بهشت نیست اتفاقا خیلی هم بهش معتقدم اما...

اصولا هدف از افرینش چیه؟ یعنی به زبان ساده تر (( آخرش که چی))

این همه امام و پیغمبر و قران و ادم و حیوان و جن اومدن و این همه حدیث و مطلب و جنگ اتفاق افتاده و این همه مطالعه و بحث صورت گرفته که چی اخه

بیام اینجا بشیم خدا یا نزدیک خدا بشیم.اخه ما اون دنیا چند سال ( الان حتما میگید زمان معنی نداره اون دنیا) زندگی کنیم که مثلا اخرش چی بشه که مثلا خدا به فرشته بگه بیاید اینم انسانی که من میگفتم ببینید چقدر توپه...بخشید اینو میگم خدا انسان رو افرید که روی فرشته و شیطان رو کم کنه...بابا من که سر و ته این دنیا رو مسخره میبینم اگر کسی هست بیاد یک هدف بگه که ادم براش زندگی کنه نه تصورات واهی
اينا تصورات واهي نبود
كمي ساده تر صحبت ميكنم
ببين داداشم هنرمند ها رو در نظر بگير وقتي به ذهنشون طرحي ميزنه حتما اون رو خلق ميكنن چون اون طرح رو لايق خلق شدن ميبينن و بر عكس وقتي يك طرح رو زياد خوب و تو دل برو نميبينن ميگن: ارزششو نداره كه وقت بزاريم

ببين اصلا اين مسئله قابل قياس نيست ها با عظمت خدا اما گفتم كه يك بك گراندي تو ذهنت باشه.

ببين ما تمام بحث هامون براي اينه كه ثابت كنيم يك منشا و ذات و وجودي هست كه اين وجود تمام صفت هاي خوب رو داره و اگر موجودي شايستگي يكي از اين صفات رو داشته باشه مشمول اون ميشه.

يكي از صفات خدا خلاق بودنه و آقا مجتبي اضافه كردن كه فياض بودنه. ببين آقا داوود من و شمايي كه الان هستيم بي دليل نيست. يعني ما لياقت داشتيم و شايسته زندگي كردن بوديم كه خلق شديم وقتي خداوند در ما شايستگي خلق شدن ديد ما رو خلق كرد و اگر خلق نميكرد از صفات پاك خداوند به دور بود و از فياض بودن خداوند به دور بود. مثل اينكه بگيم خدا بخيله. مثلا فرشته رو آفريد اما انسان رو كه شايستگي خلق شدن داشت رو نيافريد.

ولي حالا چرا اينطوري آفريد دليلش اينه كه ما شايستگي اين رو داشتيم كه بتونيم ساكن نباشيم. ياد بگيريم و بيشتر بدونيم. روحمون رو پرورش بديم بر خلاف فرشتگان كه هر طوري خلق شدن همونطور ميمونن الي الابد. خوب مثلا يه سگ لياقتش در حد سگ بودن بود و البته سگ بودن بد نيست چرا كه سگ هم در مسير خودش هدايت شده اما قابليت انسان بودن نداشته. سگ در مسيري حركت ميكنه كه اون مسير به سمت خداست يعني مثلا موش ها رو ميخوره تا زمين از زنجيره جمادات خارج نشه.

همه داريم به سمت خدا حركت ميكنيم و در اين راه هدايت شديم و مسير نشون داده شده.
اگه فكر ميكني هر كجاي حرفم صحيح نيست بگو تا بيشتر حرف بزنيم دوست عزيز

حالا ميفرماييد هدف از زندگي چيه؟
عرض كنم زندگي در اين دنيا دو بعد داره يكي بعد مادي و يكي بعد معنوي، بعد مادي همين نياز به غذا و آب و مسائل جنسي و پوشاك و تامين زندگي ولي خود بعد معنوي دو بعد مجزا داره يكي نيازهاي معنويه و ديگري ساختارهاي معنوي. نيازهاي معنوي نياز به محبت مادر، نياز به محبت پدر و خواهر و ... هست و ساختار معنوي، صفات اكتسابي هستند كه بايد بدست بياريم مثلا خوشرفتاري، صداقت و عفت مداري و كنترل غرايض و در كل غني شدن و بي نيازي از محبت غير. ببين دوست من، نيازهاي مادي و نيازهاي معنوي وسيله هستند براي تربيت شدن صحيح و هدايت درست، البته ممكنه كسي از چند تايي از اين وسيله ها محروم باشه ولي حتما چيزهاي ديگري براي هدايتش بوده و يا استعدادهاي بيشتري داشته. هدف از زندگي اينه كه از اين وسايل استفاده كنيم تا به يك حقيقت برسيم.

اين حقيقتي كه قراره بهش برسيم چيه؟
اين حقيقت اينه كه ما قابليت آيينه شدن داريم. يعني هدف ما اينه كه اينقدر صفات خوب رو در خودمون تقويت كنيم كه ديگه هيچ ناپاكي در ما رسوخ نتونه بكنه و تمام صفات پاك رو هم كسب كنيم. در اين حالت ما آيينه تمام نماي خدا ميشيم. يعني هدف انسان اينه كه چنان به سرچشمه پاكي ها و صفات الهي نزديك بشه كه خودش هم در خدا غرق بشه و چيزي ازش باقي نمونه جز خدا.

اين هدف كه ميگيم اينه:
اينقدر به خدا نزديكتر بشيم كه در وجود خداوند ذوب بشيم و تمام صفات خدا در ما متجلي بشه. يعني تمام وجود ما خدايي بشه و وصل به منشا هستي بشيم. روح ما قطعه اي از بيكران زيبايي هاست، و به ما بستگي داره كه اين قطعه رو به مكان واقعي خودش برسونيم يا نه.

مسير چيه؟
مسير اينه كه
1-نيازهاي زندگيمونو از راه درست (از راه درست- از راه طبيعي- از راهي كه مطابق طبيعت انسان هست) با سعي و تلاش در حدي كه بتونيم برآورده كنيم
2- گناه نكنيم
3- به مرور خدا رو عبادت كنيم( در حد واجبات)
4- از واجبات به تدريج (بتدريج) به سمت مستحبات بريم
5- در علم بكوشيم و سعي كنيم قوانين فيزيك رو از طبيعت استخراج كنيم و به نفع بشريت ازش استفاده كنيم

با همين كار خداوند هم كمك ميكنه كه بيشتر بشناسيمش
البته همه چیز رو هم نمیشه قطعی توضیح داد
شاید بعضی چیزها رو ندونیم 53258zu2qvp1d9v
ای یار ما دلدار ما ای عالم اسرار ما ........ ای یوسف دیدار ما ای رونق بازار ما
نک بر دم امسال ما خوش عاشق آمد پار ما ........ ما مفلسانیم و تویی صد گنج و صد دینار ما
ما کاهلانیم و تویی صد حج و صد پیکار ما ......... ما خفتگانیم و تویی صد دولت بیدار ما


البته كه اينطوره عماد جان. مسئله حركته ما اگر حركت بكنيم عالم اسرار ما رو راهنمايي خواهد كرد اينايي كه من گفتم ابتداي حركته.

ما كه باطن بين جمله كشوريم
دل ببينيم و به ظاهر ننگريم
جهد كن تا پير عقل و دين شوي
تا چو عقل كل تو باطن بين شوي
(1389 تير 30، 20:50)davod_pede1998 نوشته است: [ -> ]اصولا هدف از افرینش چیه؟ یعنی به زبان ساده تر (( آخرش که چی))

این همه امام و پیغمبر و قران و ادم و حیوان و جن اومدن و این همه حدیث و مطلب و جنگ اتفاق افتاده و این همه مطالعه و بحث صورت گرفته که چی اخه..

بیام اینجا بشیم خدا یا نزدیک خدا بشیم.اخه ما اون دنیا چند سال ( الان حتما میگید زمان معنی نداره اون دنیا) زندگی کنیم که مثلا اخرش چی بشه ...

عشق ! cheshmak

تنها چیزی که نه اولش دلیل میخواد نه آخرش ...آخرشم که چی ؟

خدا از کرم و عشقش ما رو آفرید ، ما هم اومدیم تا عاشق بشیم ، تا بتونیم بهترین نحوه "وجود" داشتن رو تجربه کنیم ، تا نزدیک ها خدا پیش بریم و مثل اون "بودن" رو تجربه کنیم ، تا یه روزی بتونیم به اندازه های بی نهایت هم عشق بورزیم و رحمت باشیم برای همه .

اگه نتونیم طبعمون و رفتارمون و ذره ذره فکر و نیتمون رو سمت عشق ورزیدن نکنیم به اهداف آفرینشمون دست پیدا نکردیم .

اونوقت برای فکر و عملمون چه توجیحی داریم ، ؟ آیا واقعا میشه از ته دل به این نوع زندگی و آیندش راضی شد و قناعت کرد و آروم شد ؟

هر چیزی جز عشق باشه ما خودمون رو بش محدود کردیم ، آیا برای وجود بی نهایت ما چیزی جز بی نهایت میتونه نیاز ما باشه ؟ آیا اصلن عشق نیازه ؟ معلومه که نیست ،
پس معلومه اگه بخواییم این قضیه رو بده بستون و رقابت و خودخواهی ، ایول من رفتم و تو سوختی ! و مسابقه و ببینم کی بهتره ! در نظر بگیریم ، توجیه نشیم .
......................
توی اون ماجرا خدا میاد از انسان دفاع میکنه ، قرآن میگه : خدا "گفت " ، "قل " خدا کم چیزی نیست ، از بس انسان رو دوست داره ، گفت : من چیزی میدانم که شما نمیدانید .
........................


یه عاشق برای زندگی کردن ، هدف پیدا میکنه ، چون میخواد مثل خدا عشق بورزه ، میره طبیعت و جهان و قانون مندی هاش رو میشناسه ، از محیط زیست دفاع میکنه ، خود خواهی رو میذاره کنار ، یه همه انسان ها عشق میورزه ، همه گیاهان و درخت ها و باد و.. همه را دوست میداره ،این عشق ورزیدن همون عشق بخداست ، میگه چطور زندگی کنم که بتونم با طبیعت تعامل داشته باشم و بتونم به بهترین نحو خدمت کنم ، توی روابط اقتصادیش قبل از منفعت خودش به منفعت جمع فکر میکنه ، طوری رفتار میکنه که هر چیزی سر جای خودش باشه ، اسراف نمیکنه ، کاری رو که بر میداره ازش نمیزنه ، به این فکر میکنه که توی چه رشته ای ، توی کودوم موقعیت و کجا میتونه مفید تر باشه ، ... و این ها هم همش خواست خدا و موجب رضایت اونه ، این طوری یاد گرفته مثل خدا عشق بورزه و عاشق یودن رو تجربه کنه . خدا برای کمکش هم یه "ولی" رو میاره روی زمین ، میگه اینم استاد عشقتون ! خواستین مثل من عشق بورزین از اون پیروی کنین .
در تکمیل فرمایشات شما:
به نظر من بعضی چیزها هست که خود به خود اصالت دارن و برای اثبات ارزشمندیشون نیاز به دلیل ندارند
مثل کاملتر شدن (که هدف همه ی اعضای کانونه) و نزدیک شدن به خدا و عشق ورزیدن که دوستان اشاره کردند

یعنی مثلا نمی شه گفت "کاملتر بشیم که چی بشه"
(به بیان ساده تر : خودش ، خودش رو توجیه می کنه)
هنوز این بحث توحید تموم نشد؟ 46 بابا برید سر قضایای کاربردی تر
4fvfcja
خوب

با سوال کردن بحث رو عوض کنین ،

توی زمینه های دیگه

مثلن ، امامت

مرگ و معاد

و ..
به به.بچه ها دلیل های خوبی اوردند اما به قول معروف هر کسی راه و مرام خودش رو ادامه میده . هر کسی به یک چیزی معتقده.درسته اصل اعتقاد یکی هست اما روش پایبند بودن فرق میکنه.یکی با نماز و روزه و دور گناه رو خط کشیدن یکی هم با همین ترک معصیت خودارض،خدا رو یاد میکنه.میگم بیاید یک راه حل بدید که چطوری ادم میتونه در زمانی که اون کار زشت میاد سراغش، ادم بتونه ذهنش رو منحرف بکنه.من اعتقاد دارم روزهای اول کمی سخته اما بعدا خیلی عادی تر میشه.من هر وقت ذهنم درگیر میشد میرفتم سراغ کامپیوتر و بازی های کنسول آتاری رو بازی میکردم که از اینترنت دانلود کردم.اینقدر درگیر بازی میشدم که اون افکار از ذهنم بیرون میرفت.
سلام

هدف جان تو مطمئنی نیازی نداری که بحث توحید رو دنبال کنی؟!

یکی از اساسی ترین مباحث هستی همینه...
اگه تو این مسئله به یقین برسی خیلی تاکید میکنم خیلی از چراهایی که تو ذهنت هست خود به خود به جواب میرسن و حتی ارزش سوالی خودشونو از دست میدن...
پیشنهاد من اینه که حتی با وجود بی علاقگی که داری منصفانه بحث رو دنبال کنی و از این فرصتی که مهیا شده استفاده کنی ..


و آقا داود
من تو روز 300 ام ترکم تا دمش رفتم..دوستایی داریم که بعد از دو سال حتی هفت سال شکستن...دوستایی رو داریم که دو ساله دارن تلاش میکن اما هنوز موفق نشدن..
پس نمیشه گفت به همین سادگیه هست که شما میگین..

اگه برق قطع میشد چی کار میکردین؟
اگه سیستم قاطی میکرد؟
اگه بازی پاک میشد؟

میبینین یه راه کار دادین اما من سه تا اشکال ازش گرفتم..که البته بازم میشد گرفت...

باید از ریشه حل کرد این مسئله رو...

اصلا منکر روشهای جانبی مثه بیرون رفتن و خیلی کارای دیگه نیستم...میخوام بگم این راهکارها موقتن..مثه مسکن که فقط درد رو آروم میکنه اما بیماری رو از بین نمیبره..

باید دنبال درمان بود...حالا اگه میخواین بحث کنین راه های درمان رو دنبال کنین...مفید تره..

و
ادامه بحث رو از روی کتاب بخونیم؟آیا... 53258zu2qvp1d9v

در پناه امن یاد خدا,ایام به کام..یاعلی.
لطفا آخر اين پست رو مطالعه كنيد

بسم الله الرحمن الرحيم


الف - راه فطري و رواني در اثبات خداوند

در فطرت و در خلقت هر كسی يك احساسی و يك تمايلی وجود دارد كه اين احساس و تمايل خود به خود انسان را به سوی‏ خدا می‏كشاند.

يك مثال:
يك جاذبي به نام مغناطيس وجود دارد كه مجذوب خود را (آهن) جذب مي كند. با اينكه ممكن است آهنربا به وسيله آهن رويت نشود اما اثر جاذبه بر روي آن وجود دارد. ما فقط اثر جاذبه اين آهن ربا را كه همان معناطيس است و به چشم ديده نميشود، حس ميكنيم. نكته اين است كه حتما حقيقتي به نام آهنربا وجود دارد كه اثر آن يا همان مغناطيس به وسيله آهن احساس ميشود. اينجا هدف از طرح سوال اين نيست كه خدا را با آهن ربا مقايسه كنيم. هدف آن است كه متوجه شويم اگر اثري مثل مغناطيس وجود داشته باشد پس حقيقت جاذبي و معلولي هم بايد باشد. چنين جاذبه اي ميان انسان و آن حقيقتي كه نامش "خدا" است وجود دارد و بنابراين به دليل وجود همين جاذبه، يك حقيقت جاذبي هم وجود دارد.

به طور كلي انسان دو دستگاه دارد:

1- دستگاه عقل و فكر كه با حواس پنجگانه اش حس ميكند و با عقل فكر ميكند.(تمايلات مادي)

2- دستگاه تمايلات و احساسات كه با دل اش احساس ميكند.(تمايلات عالي، مانند امور اخلاقي)

انسان بالفطره تمايلي دارد كه ميخواهد پرده مجهولات عالم را كنار بزند كه در دسته دوم دستگاههاي انساني قرار ميگيردو آن كسي كه ميگويد خداشناسي در وجود انسان فطري است، در واقع صحبت از يك تمايل عالي ميكند كه همان ميل به پرستش است. چنين تمايلي در دل انسان، يعني در كانون تمايلات و احساسات او وجود دارد كه پايه توحيد و خداشناسي را در وجود او نشان ميدهد.

ريشه شناسي دريافت فطري خداوند در قرآن:

1- آيه فطرت (روم -30/30)

فاقم وجهك‏ للدين حنيفا فطره الله التی فطر الناس عليها
اين آيه دين را يك امر فطري ميداند كه ريشه در خداشناسي دارد

2- آيه موسوم به عالم ذر (اعراف 7/172)

و اذ أخذ ربك من بنی‏آدم من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم علی انفسهم‏ الست بربكم قالوا بلی شهدنا
اين آيه بيان ميكند آنگاه كه مردم هنوز در اصلاب آباء خويش بودند خداوند آنان را بر نفسشان گواه گرفت و پرسيد الست بربكم؟ آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: بلي، گواهي داريم. با درك مفهوم اين آيه متوجه ميشويم كه خداوند مي خواهد بگويد كه قبل از آنكه آدم در اين دنيا حيات انساني پيدا كند در خميره اش و در فطرتش اقرار به وجود خداوند است. ( زيرا قبل از خلق جسم روح در عالم ذر بوده است)

3- آيات تسبيح (حديد13/15)

وللهِ يسجد من في السموات و الارض
اين آيه ميگويد كه تمام مخلوقات در باطن ذات خودشان مسبح پروردگارند. چه بخواهند و چه نخواهند به سوي او در حركت اند.

4- بني اسرائيل (17/23)

وقضي ربك الا تعبدوا الا اياه
اين آيه به تفاسير عرفا بيان ميكند كه پرستش خداوند يك قضاي اجتناب ناپذير است.
در رابطه با اين آيه پرسشي مطرح ميشود كه پس چگونه است كه بعضي ها غير خدا و بت ها را پرستش ميكنند؟
ابن عباس ميگويد:
بت پرست خودش هم نكيداند كه خدا را پرستش ميكند. طبيعتش او رت به سمت خدا ميكشاند لكن اشتباه در مقصود و شناخت او را به سمت بت پرستي ميكشاند.
مسلمان گر ندانستي كه بت چيست.......يقين كردي كه دين در بت پرستيست
يعني اين يكتا پرستي و احساس پرستش واقعي خداست كه او را به هر سو ميكشاند، منتهي خدا را گن كرده است و جذب مجاز شده است.

انديشمندان و دانشمندان معاصر:

آيا فيلسوفان و دانشمندان معاصر به اين خداشناسي فطري ايمان داشته اند يا نه؟

در پاسخ به اين سوال و در ادامه نظريات تعدادي از علما و دانشمندان و فيلسوفان بزرگ را كه اعتقاد به خداشناسي و ريشه هاي فطري آن داشتند، مي آوريم:

1- Carl Gustav Jung 1875-1961

يونگ طي نامه اي به استاد خود فرويد (فرويد معتقد بود كه خداشناسي جزء عناصري است كه چون شعور ظاهر يا همان دسته اول از دستگاههاي انسان كه اشاره شد، آنها را طرد كرده است، اين عناصر در شعور باطن يا همان دسته دوم از دستگاههاي انسان تغيير شكل داده اند و به شكل خداشناسي ظهور كرده اند) ضمن رد اعتقادات استادش خطاب به وي بيان ميكند كه عناصر مطرود از شعور ظاهر، قسمتي از شعور باطن است و اعتقاد به خدا در شعور باطن انسان وجود دارد و جزء اصلي شعور باطن است، نه جزء عناصر مطرود از شعور ظاهر.

2- William james 1842-1910

اين روانشناس و فيلسوف آمريكايي در كتاب دين و روان معتقد است كه احساس الوهيت و احساس نياز به پرستش يك امر فطري است و ريشه در دل دارد و جزء تمايلات عالي ترين انساني است.
براي مطالعه قسمتي از سخنان ايشان در كتاب مذكور اينجا كليك كنيد.

3- Alexis Carrel 1873-1944

او معتقد است كه حس خداشناسي در انسان يك حس اصيل است.

4- Ernest rena 1823-1892

فريد وجدي از رنا در كتاب خود نقل ميكند:
"ممكن است روزی هر كه را دوست می‏دارم نابود و از هم پاشيده شود، هر چه كه در نزد من لذت‏بخش‏تر و بهترين نعمتها حيات است از ميان برود و نيز ممكن است آزادی به كار بردن عقل و دانش و هنر بيهوده گردد ولی‏ محال است كه علاقه به دين متلاشی يا محو شود بلكه همواره و هميشه باقی‏ خواهد ماند و در كشور وجود من گواهی صادق و شاهدی ناطق بر بطلان ماديت‏ خواهد بود"

5- Albert Einestein 1879-1955

اين دانشمند بزرگ كتابي دارد به نام دنيائي كه من ميبينم، كه در بخش مذهب و علوم اين كتاب مذهب را به 3 نوع تقسيم ميكند:
الف- مذهب ناشي از ترس از قحطي و گرسنگي و ترس از عوامل طبيعي.
ب- مذهبي آن را مذهب اخلاقي مي نامد و آن تبلورات مذهب در قبيله است. وقتي فرد ميبيند پدر و مادر و رهبران قبيله ميميرند و اطراف او را خالي ميكنند به خدائي بخشنده و مهربان پناه ميبرد كه تسلي دهنده است و فرد را از فساد و تباهي نجات ميدهد.( او در كتاب خود مينويسد مذهب ترس و اخلاق براي خدا شكل قائل است)
ج- مذهب فطري گرايش به خدا كه آن را اينگونه معرفي ميكند:
«پرواز از قفسي تنگ و در يك آن تمام هستي را در حكم يك حقيقت واحد يافتن»
و خود را معتقد به مذهب نوع سوم ميداند.
كامل نوشته هاي زيباي انشتين را ميتوانيد از اينجا دريافت كنيد (بسيار جذاب و خواندني)

اينها را نقل كرديم كه معلوم شود در دنياي قديم و جديد چنين نظرياتي بوده. چه چيزي اين احساس فطري خداشناسي را در انسان تقويت ميكند؟ به عقيده من (شهيد مطهري) همان چيزي كه انشتين ميگويد. كار علم و هنر است كه اين احساس را تقويت و تحريك كند و البته عبادات هم از هنر و علم جدا نيستند و حظور قلب در عبادت انسان را متوجه خدا خواهد كرد.

غريزه فطري خداشناسي مانند اين است كه :

همچو ميل كودكان با مادران ......سر ميل خود نداند با لبان

بچه وقتي به دنيا مي آيد به طور غريزي به دنبال پستان مادر ميگردد در حالي كه اين چيزي كه از راه فكر و عقل برايش شناخته شده نيست.

در پست بعدي به راه ديگر اثبات يعنب راه شبه فلسفي يا علمي خواهيم پرداخت.

از حالا لطفا دوستان در اين مورد اگر سوالي داشتند به پرسش و پاسخ بگذارن كه همگي استفاده كنيم.

بخونيم سها خانم

ولي من از دوستان خواهشم اينه كه سوالات خودشون رو در رابطه با مسائل مطرح شده در برهان فطري كتاب شهيد مطهري طرح كنن
سوالات رو هم پراكنده نكنيد. اگر كمي روي اين مطلب فكر كنيد از تو دلش هزار تا سوال در مياد
يك نكته اي هم من بگم. بحث توحيد هزار تا سوال داره. شايد از اين هزار تا 10 تاش رو جوابشو نميدونيم. همون 10 تا رو اگه جواب بديد كلي از مشكلات حل ميشه.

من يك سؤال مطرح ميكنم كه ضائقه تفكر دوستان تحريك بشه:

شهيد مطهري ميخواهند اثبات كنند كه گرايش به خدا فطري و در درون انسانها هست. ممكنه در خيلي از انسان ها اين فكر به وجود بياد كه شايد طرح مسئله پرستش در افرادي باعث شده كه تا حالا نسل به نسل از والدين به فرزند نام خدا جابه جا شده و اين گرايش به شناخت به دليل شنيدن كلمه اي به نام خدا در دوران طفوليت بوده كه شخص رو كنجكاو و علاقه مند كرده. چه جوري ميشه توضيح داد كه اين گرايش فطريه؟
اين طوري هم سؤالم رو ميشه پرسيد: اگر يك نوزاد رو در يك نقطه دور افتاده دور از هر انساني رها كنيم باز هم اين نوزاد به سمت خدا و خداشناسي و پرستش (حقيقت يا مجاز- اين مهم نيست) خواهد رفت؟
قرار بود دیگه این تاپیک نیام ... اما بحث های قشنگو که دنبال کردم حیفم اومد منم شرکت نداشته باشم...
.
.
.
در مورد گرایش به خداوند به صورت فطری به نظر من برمی گرده به عالم ذر
آنجایی که خداوند از انسان ها عهد گرفت و این هم آیه اش : الست بربکم ؟...قالو بلی...(آیا من پروردگار شما نیستم؟ پاسخ دادند آری)
به نظر من این گرایش فطری به اون عهد برمی گرده....حتی انسان هایی که به صورت مطلق خدا را انکار می کنند ولی باز هم در بعضی جاها توی دلشون به دنبال خدا می گردند...
سلام
به نظر من بیایم در مورد همین بحران 20 سالگی صحبت کنیم
درباره دیدی که نسبت به دنیا داریم و تجربه های شخصی مون
اینطوری حرفهای بیشتری برای گفتن داریم
سوال: تو قران اومده همه چیز را جفت آفریدیم

پس باکتری و ویروس چی؟