کانون

نسخه‌ی کامل: میز گرد کانون
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.

mahdi_69

(1388 شهريور 6، 14:05)سلام نوشته است: [ -> ]من ميگم يه چيزي مربوط به ازدواجه 4fvfcja
سلام داداشی من هیچی نمیگم!cheshmak
آبروی پسرا رو بردی که!42
خودت بیا جواب بی نام رو بده!4fvfcja
آره سلام حق با توه
ما هم که اصلا از دل پسرای این کانون خبری نداریم...
خنده
من در اینجا کمال تشکر رو از سلام بابت تذکر بسیار به جاشون دارم
بفرمایید ادامس Smiley-face-cool-2

تنها جان مارو ترکوندی با این همه استرس
خوب بگو..
اگه شما اين بحث رو شروع كني اون يكي تموم ميشه.

سر جريان اين بحث كه تنها مي خواد مطرح كنه جونمون به لبمون رسيده.

عين اين افطاري هاس كه اولش نون ميارن. 10 دقيقه بعد سبزي. 10 دقيقه بعدش ماست و نوشابه. 5 دقيقه بعدشم كم كم غذا رو ميارن! آدم همش تو استرسه!
تشکر از آبجی تنهای عزیز:
در موردش زیاد فکر کردم اما هیچ وقت به نتیجه ای نرسیدم،
مثه یه خیاله برام،مبهمه،تصویری ازش توی ذهنم نمونده،
یادم میاد که تو دوره راهنمایی توی کتاب احکامی که برای شرکت در مسابقه
بهم داده بودن،اولین بار در مورد خود ار... خوندم،البته قبلا از زبون بچه ها یه چیزایی شنیده بودم،
زیاد برام اهمیت نداشت،یعنی فقط ازاین بابت که ازش توی مسابقه سوال میاد خوندمش،و یه جورایی حفظش
کردم،
یه روز که با دوستام،ازباشگاه برمیگشتم،حرف درمورد ... شد،منم ساکت مونده بودم،
یکی در مورد روش های مختلف خودا... می گفت،یکی از داستان های ... میگفت،منم هاج و واج
کنجکاو با یه عالمه سوال تو ذهنم،
یه دفه برگشتم گفتم شما چجوری ... میزنین،همه نگام کردن،یه دفه خندیدن،
اونروز گذشت،
یه روز توی خونه تنها بودم،یاد حرفای بچه ها افتادم،بدون اینکه بدونم دارم چیکار میکنم،برای اولین بار
مرتکب این عمل شدم،
اولش ذوق کردم،برام جدید بود،فرداشم تکرار کردم،و...
اون چیزی که حالا نمیخوام اسمشو بیارم،
فکر میکردم چیز بدیه،باید انقدر تکرارش کنم تا دیگه نیادبیرون،
یه چند روزی گذشت،شایدم یکی دو ماه،
یه روز اتفاقی داشتم کتاب گناهان کبیره رو نگا می کردم،به روایت هایی درمورد این مسئله نقل شده بود برخوردم.
اگه اشتباه نکنم این بود:
سه دسته آدمن که در اون دنیا بخشوده نمیشن،...
و یه روایت هم از امام علی نوشته بود،
بدنم یخ کرد،گفتم دیوونه تو هم جزئ اینایییییییی،
ازون به بعد خواستم ترک کنم،با این که خودم گرفتار بودم،اما همیشه به دوستام میگفتم که چقدر این کار بده،بیشتر بعد معنویش رو توضیح میدادم،و یکم هم از عوارضش که میدونستم.
اما خودم هیچ وقت دووم نمیاوردم،
الان خدارو شکر میکنم که کمکم کرد،نمی دونم چی بگم.
ببخشید پرحرفی کردم،
منم مثه آبجی تنها الان بغض دارم و دستهام میلرزه،
سلام بر دوستان عزيز

موضوع گرفتار شدن من مربوط به كنجكاوي خيلي زيادم بود. خوشبختانه نه كسي در اين گناه با من شريك شد نه من مسبب گناه ديگران شدم. در عالم خودم به سر مي بردم. ريشه ي رواني اين گرفتاري رو تازگي ها پيدا كردم. تنبيه بخاطر كاري كه نكردي! يا زياد مهم نبوده، حس كنجكاوي منو چنان برانگيخت كه از سن 10 سالگي گرفتارم كرد. الانم كه 12 سال ميگذره ...46

البته 8 سال با نا آگاهي تمام انجام شد،ديگه اين گرفتاري باهام مانوس شده بود ،فكر اشتباه بودنشم به ذهنم خطور نميكرد ولي خدارو صد هزار مرتبه شكر در دوران بچگي چيزي به دوستم نگفتم.

اولا خيلي دنبال مقصر ميگشتم ولي اين غم برام قديمي شده . الان دنبال راه حل ميگردم و همچنان ادامه ميدم.

توصيه ي من به شما پدر مادرهاي آينده:

1-بعضي وقتها بچه ها نياز به پشتباني شما دارند، در زمينه اي كه حق با اونهاست ازشون دفاع كنيد. من در چنين شرايطي هميشه تنها بودم بخاطر همين هميشه ديگرون پيروز مي شدند . حالا در عالم بچگي و .... الان برادر كوچيكه ي خودم رو مي بينم. پدر و مادر به اندازه اي بهش اعتماد دارن و تشويقش مي كنند كه همه كاري مي كنه. 14 سالشه درسته در سن بلوغ هست ولي بهش ميگي كاري رو انجام بده ، با وجود خستگي همون لحظه بدون حرفي ميگه : "چشم!" خلاصه ميگم، اگه ما بچه ها رو باور داشته باشيم اونا خودشونو خيلي خوب باور مي كنن.

2-من بچه ي خيلي كنجكاوي بودم. بخصوص زماني كه خاله و مامانم اين ها با صداي خيلي آهسته حرف ميزدن، مي گفتم خبراييه . خواستم توي وجود خودم پيداش كنم .گرفتار شدم.

توصيه: خيلي مراقب رفتار و اعمالتون باشيد، چي ميشه مگه از اين حرفا نزنيد! البته نميشه تقصير خودم بود17
سلام به همه ي بچه ها و تشكر از تنها جان
سال اول دبيرستان بودم خوشبختانه مدرسه خيلي بچه مثبت داشتيم يه دو سه نفري مي شدن كه يه خورده در بيان مشكل داشتن و يه حرفايي ميزدن ولي خيلي سربسته خيلي ببخشيد مثلا ميزدن به كمر ميگفتن بابا پرانرژي من و بقيه دوستام هم نمي دونستيم يعني چي فكر مي كرديم يه جور تعريفه(همون قضيه مسعود تيردروازه!) براي همين من دوستامو مقصر نمي دونم خانواده رو هم درسته مستقيم با من در اين مورد صحبت نكردن ولي خيلي حرف در مورد مسمويت فكري ميزنن خلاصه بگم همه چي سربسته به من فهمونده مي شد!
آخرشم خودم كشفش كردم من كمتر از 50 درصد خودمو مقصر مي دونم بقيشو لعنت مي فرستم به اين جامعه ي خراب كه اگه يه راهي واسه ارضاي اين قضيه ميذاشت كارم به اينجا نمي كشيد اما با خودم فعلا صادقم و منطقي حالا همينه كه هست بايد ادامه بدي؟ اين يه بهونه ست من مثه خيلياي ديگه واسه اينكه تنها بودم به اين كار آلوده شدم در حين درس خوندن! بس كه از دروس عمومي خشك و بي حال و بي هيجان بدم ميومد اصلا نمي تونستم تمركز كنم بعدش هم...من حدود دو سال و دو ماه به اين كار مبتلا بودم بالاخره تركش كردم هر چند باز مي ترسم بهش گرفتار بشم.


نكته ي بهداشتي : آب رفته به جوي باز نمي گردد ، از اينكه خودمونو محكوم كنيم هيچ چيز بر نمي گرده بلكه باعث ميشه بقيه جاها هم احساس ناتواني كنيم(اين قسمتي كه ميگن خودار... باعث كاهش اعتماد به نفس ميشه يه قسمتيش اينجاست) كم كم تبديل به ناتواني اكتسابي ميشه در كتاب قدرت شگرف درون نوشته آنتوني رابينز دكتر مارتين سيلگمن (يا يه همچين چيزي!) سه باور را باعث نابودي انسان مي دونه كه پايدار ، فراگير و شخصي هست اگه دقت كنيم ارتباط نزديكي بين اونا و چيزي كه ما بهش مبتلا هستيم پيدا مي كنيم.

نكته اخلاقي : تنها روشي كه به نظر من باعث ميشه فرد ديگه اي به ما اضافه نشه ، بالا بردن آگاهي اون شخصه ، اگه به عنوان مثال كسي قبل از اينكه من به اين كار آلوده بشم يا دوستام اشارات مبهي به اين كار كنن خودم به آگاهي پيدا كنم اين كار چه عوارضي داره و با آدم هايي كه شديدا به اين كار مبتلا شدن و عوارضي گريبانگيرشون شده مواجه بشم (چه عكس ، حضوري ،‌اينترنت يا...) مگر اينكه رواني باشم همچين كاري رو امتحان كنم ، مثه سيگار كشيدن حالا كه من عوارضشو مي دونم از آدمي كه سيگار ميكشه حالم به هم مي خوره چه برسه به اينكه بخوام سيگار رو امتحان كنم ، البته اين نكته رو نبايد فراموش كنيم كه ميل جن... ريشه در نيازهاي اساسي انسان داره بنابراين هيچكس نمي تونه ادعا كنه كه من تحت هيچ شرايطي همونطور كه هيچ وقت سراغ سيگار نميرم به خودار... هم مبتلا نميشم بلكه بايد با روش هايي معقولانه بهش پاسخ صحيح داد. خلاصه مطلب اينكه واسه اينكه كسي به اينكار مبتلا نشه نياز داره به
آگاهي آگاهي آگاهي
سلام بچه ها

منم مي خوام نظرمو بگم در مورد اين بحث :

ببينيد من يا شايد بيشتر بچه هاي ديگه از مدرسه يا دوستان خودشون آگاهي پيدا كردن در مورد اين مسائل كه فقط آگاه شدن بوده و از عواقبي كه داشته مطلع نبودن !!

من مي گم به خانواده ها هم مربوط مي شه كه فرد به اين راه كشيده بشه يا نشه / من نمي خوام بگم مشكل از خانواده هاست ولي لااقل اون ها هم بايد زمينه رو براي فرزندان خودشون فراهم كنن تا اون ها بيان سوالات خودشونو در مورد اين جور مسائل و كلا تغيير و تحولات بدنشون بپرسند ؟؟؟

من خودم دوستاني كه داشتم منو به اين راه كشوندن !! چرا ؟ چون ضمينه براي آگاهي از اين جور مسائل در كانون خانواده فراهم نبوود !! در ضمن خيليم كنجكاو بودم زودتر از موقعي كه بايد بدونم / بدونم !!17 همين باعث شد من به اين بلا مبتلا بشم !! Tears من (( نه گفتن )) رو بلد نبودم برا همين 50% دوستانمو مقصر مي دونم 30% خانواده رو و 20% هم خودمو !! لعنت خدا به اين دوستان ناباب !! Tears


به دوستاني كه به اين بلا گرفتار نشدن مي گم كه هيچ وقت كنجكاو نشن در مورد اين مسائل يا حداقل سوالات و كنجكاوي هاي خودشونو با كانون گرم خانواده در ميان بزارن نه دوستان و مدرسه و . . .

اين مطالب زير رو بخونيد نظرم كامل تر مي شه :


نوجوانان بايد از دگرگوني هاي دوره ي بلوغ خود مطلع باشند تا مجبور نشوند در پس پرده به دنبال تحقيقات درآيند و حرف هاي ديگران را دزديده گوش كرده و از مقايسه و تطبيق هاي آن با خود يك معيار موهمي بدست آورند !!!

به نظر من بهترين و امن ترين مكان براي آموزش دادن بلوغ و كلا خودارضا . . . و عواقب آن محيط خانواده است كه مي تونه از روي اصول و برنامه ريزي صحيح باشه كه مربيان پرورشي مدارس هم مي تونن نكات مهم و دقيقتر رو به خانواده ها آموزش بدن !! كه به اين صورت يك تربيت صحيح و بدون نقصي رو براي نوجوان خود داشته باشند !!


هميشه گفتم بازم مي گم :
خانواده ها بايد در اين مسائل پيش قدم شوند نه فرزندان !!!


cheshmak
بحث خوبی رو راه انداختین

من بچه سوم از یه خانواده ام که خدا رو شکر آدمای مذهبی ای هستن. الان 18 سالمه.
5 سال پیش اول دبیرستان که بودم ، مدرسه مون دو تا معلم دینی داشت که من به یکیش میگم الف به اون یکی ب هر دوتا شون خیلی آدم های با اطلاع و محترمی بودن اما یه فرق داشتن.
من سر کلاس الف بودم اما برادر بزرگترم اصرار داشت که برم کلاس آقای ب . اون موقع نمیدونستم دلیلش چیه ولی بعد خودم فهمیدم . اون آقای ب سر کلاسش در مورد مسائل و مشکلات جن...ی با بیان احکام اسلامی توضیح میداد. مسائل و مشکلاتی که خودار..ایی برای آدم ایجاد میکنه رو برای بچه ها توضیح داده بود .
اما این آقای الف که من سر کلاسش میرفتم در مورد این مسائل یه دفعه سر بسته بهمون اشاره کرد که اگه اون این مسائل رو برامون توضیح بده ما به جای این که قسمت مثبت حرفاش رو گوش کنیم بدتر آلوده به این گناه میشیم.

اما آخر سال نتیجه این شد که تو کلاس ما که من خودم توش بودم 95 درصد افراد رو با اطمینان کامل می تونم بگم که انحراف جنسی داشتن اما اون کلاس کمتر از 50 درصد.

یکی از همون روزا من که حتی اسم این کار رو نمیدونستم توی حموم اتفاقی بر اثر یه ماجرایی ارضا شدم . اولش خیلی ترسیدم چون نمیدونستم چه اتفاقی داره می افته ، اما بعدش خوشم اومد و معتاد شدم ، یکی دو سال گذشت و من همین جوری کارم این کثافت کاری بود . چند وقت بعد برادرم که دید نتونستم سر کلاس اون آقا برم خودش شروع کرد با هزار بدبختی و شرم وحیا این موضوعات رو برام توضیح دادن و این که اگه گرفتار بشی چه بلاهای که سرت نمیاد و. همه حالاتی که الان گرفتارشم رو برام توضیح میداد (بنده خدا می خواست من گرفتار نشمTears) اما من بدبخت که معتاد شده بودم به حرفاش گوش می دادم و تو دلم به خودم لعنت می فرستادم.

خلاصه این که به نظر من باید حتما یکی این مسائل رو برای بچه ها توضیح بده.
چون اگه طرف اینا بدونه یا آلوده نمیشه یا باید خیلی بیشعور باشه که بره آلوده بشه، اما اگه کسی براش توضیح نده بعدا حتما تو این جامعه کثیف آلوده میشه.
من یادم نیست چه جوری شروع کردم چون بیشتر نگاهم به آینده است با ورق زدن خاطرات و به یاد آوری روزای که این کار کثیف رو شروع کردم احساس خوبی ندارم ولی امیدوارم هرکی شروع کرد ادامه نده که بد دردیهSmiley-face-cool-2
با سلام

من سوم دبيرستان بودم كه آلوده شدم . زياد نميدونستم كه خودارضايي چيه . ولي بهش توجهي نداشتم و طرفش نرفته بودم ... تا اين كه يكي از دوستام با آب و تاب راجبش حرف زد و من هم يه بار امتحان كردم و بهش دچار شدم .
البته من به طور مدام اين كار رو نميكردم ولي اون چند وقت اول تقريبا مدام بود ولي بعدش ديگه نه ... حتي سابقه يك سال ترك رو هم دارم .

به نطر من بايد حتما اطلاع رساني بشه و به بچه گفته بشه كه چه خطر وحشتناكي روبه روشه و البته راهكارهايي رو هم جلوي پاش بذارن كه سرش هميشه گرم باشه و بيكار نباشه تا طرف اين مسائل نره و البته نبايد ازدواج هم به تاخير بيوفته ... بايد ازدواجي صورت بگيره كه هم به وقت باشه ، هم متعادل و هم سنجيده ... كه البته ازدواجي خوبه كه طرف قبلش خودشو درست كرده باشه .

درپناه خدا !
سلام

یه چیزه رو خوب می دونم اونم اینه که کاری به گذشته ام ندارم گذشته هر چی بوده تموم شده مهم اینه که الان تو ترکم با دوستای کانونیم تو ترکم cheshmak من هم الان خیلی خوش حالم پر روحیه ام و پر انرژی Khansariha (48)

بچه ها از همتون تشکر می کنم شما ها خیلی به من کمک کردین 41
مخصوصا """" رز زردخان جان و سایه جان """"
100% در صد خدا کمکم کرد تا موفق بشم 70% درصد شما 30 درصد هم خودم خواستم 1744337bve7cd1t811744337bve7cd1t81 ""200%""
4fvfcja

من یادمه که وقتی سوم راهنمایی بودم معلم دینیمون یک جلسه ما رو از این کار نهی کرد البته مستقیم نگفت ولی طوری فهمیده بودم که نباید تحت هر شرایطی دست به این کار بزنم ..حتی اسمش هم تا مدت ها بعدش نمیدونستم ، حتی توی دینی دوم دبیرستان یادمه یک پاورقی در مورد مواردی که روزه را باطل میکند من کلمه استم/نا رو خونده بودم ولی همینطوری حفظش کرده بودم و نمیدونستم یعنی چه ، از راهنمایی یک چیز هایی در مورد مسائل جنسی و کشش زن و مرد میدونستم اما در مورد مسئله اینکه میشه خود/ارضایی هم کرد نمیدونسیتم فقط طبق گفته معلم دینی سوم راهنمایی فکر میکردم اگه دست مالی و بازی بکنم مشکلات بزرگی بعدا برام پیش میاد و دقیق نمیدونستم ...بخاطر همین گفته ها یک فکر نفرت انگیزی بش پیدا کردم و حتی هیچ وقت تا چند سال بعدش نرفتم پرس و جو کنم ،که چی هست و چه اتفاقی میافته ،
اما من یک مشکل یا یک مزیت هم داشتم این بود که خیلی دیر به بلوغ جسمی رسیدم تقریبا پیش دانشگاهی بود ..تا اون موقع اطلاعات زیادی در باره مسائل جنسی داشتم ولی از خود/ ارضایی هیچی نمیدونستم ، و سالهای قبل چند باری برای کنجکاوی برای همین مسائل جنسی ، رفته بودم توی اینترنت(مثلا 8 سال قبل که اینترنت تازه اومده بود!) سراغ سایت های ...ولی خوشبختانه زیاد تحریک نمیشدم اصلا یک مدت که بررسی میکردم حالم بهم میخورد و نمیتونستم موضوع رو درک کنم ...ولی توی پیش دانشگاهی یکهو با طغیان شهوت رو برو شدم ،همین من رو باز سمت اون سایت ها کشوند ..این دفعه بحث هایی که با بچه ها میکردم فرق داشت و دیگه حس نفرت نداشت جذابیت هم داشت..ولی هیچ وقت من با کسی در مورد خود/ارضایی بحث نکردم الی وقتی که دیگه معتاد شده بودم
اون دفعه های اولی که تحریک شدم ، اصلا نمیدونستم که تحریک ممکنه در من باعث یک رفتار خاص بشه و بخاطر این ، چون به چیز دیگه ای برای ارضا دسترسی نداشتم روی بخودم بیارم اصلا به این فکر هم نکرده بودم ولی مبتلا شدم ...بعدش یکی دو بار دیگه با فاصله دو هفته مرتکب شدم ...اما درست وقتی معتاد شده بودم بود که فهمیدم این اسمش استم/ناست و این همونه که خونده بودم روزه هارو باطل میکنه و همونه که گناه کبیره هم هست ، اما از بعدش هر کاری کردم نتونستم بذارمش کنار همیشه به خودم قول میدادم نمیشد و.. بویژه که اون سال من کنکور میدادم و وضع روحیمو هم خراب کرده بود.
هر کسی یه جوری به این درد مبتلا شد و اکثر شما زیر 20 سا لگی یا10 سالگی این کار رو انجام دادین اما قضیه من با شما یه جورائی فرق میکنه تا سن 22 سالگی از روابط مرد وزن تا یه حدی میدونستم که یه عملی انجام میشه و همیشه نسبت به این عملشون حس ترس و حشت داشتم دانشجو بودم دوستام دربارش حرف میزدن یه جوری فشارم افت میکرد می ترسیدم از روابط جنسی .یه دختر عمو داشتم از 14 سالگی این چیزا رو می دونست فیلمهاشم تا حدی دیده بود چند باری گفت منم ببینم اما من گفتم میترسم چندشم میشه ندیدم تا اینکه 22 سالم بود به دلیل کمر دردی که داشتم یعنی دکترها میگفتن دیسک کمر دارم اگر استراحت نکنم خوب نشه باید عمل کنم آخرم نفهمیدم چطور شد من دیسک کمر گرفتم مدام تو خونه بودم فقط بعضی کلاسهای دانشگاه میرفتم میاومدم روحیم خیلی افسرده شده بود یه دوستی داشتم برام فیلم میاورد صحنه های خیلی کوچیک داشت رو من تأثیری نداشت تا یه روزی دختر عموم برام یه سی دی آورد گفت عکس خوانندست وقتی دیدیمش همه چیز تو اون سی دی بود جز عکس خواننده ها ... اون سی دی رو پیشم گذاشت و رفت ولی من اون شب خوابم نمی برد کنجکاویم گل کرد نشستم کلی از اون عکسا رو دیدم ا زهمه مدل از همه جور بود وحشتناک بود نفهمیدم چم شده و اون شب اولین تجربه بد این کار رو پیدا کردم تا مدتها به خاطر اینکار مریض بودم بعدش فهمیدم اسمش چیه و گناه کبیرست تا مدتها سراغش نرفتم دیگه انجامش ندادم تا اینکه یه شکست عاطفی تو این میون من رو از پا درآورد با روحیه حساس و داشتن کلی امواج منفی تو زندگیم شبها تا صبح پای چت یا تو سایتها .. بی خود بودم تا به هرحال اطلاعاتم تو همه زمینه ها ش کامل شد دیگه خوراک روز و شبم شده بود روزی چند بار به جای اینکه بشینم درسم بخونم واحدام پاس کنم کارم شده بود این و اون ترم از 23 واحدی که داشتم ده واحدش افتادم .به دلیل استرسهائی که از قبل داشتم و سر دردهای عصبیم کلی قرص آرامبخش استفاده میکردم اون موقعها ...از بهار نفرت داشتم تا اینکه تابستون اومد بهار من خزون بود خزون بهترین روزهام که پراز گناه شده بود دیگه وقتی می رفتم نت اسم این کارتایپ میکردم تو گوگل میخواستم درباش بدونم و راهای ترکش و پیدا کنم و ترکش کنم اون حس تنفر و عذاب وجدانش نمیذاشت که بیش ازاین خودم تو این مرداب غرق کنم شاید نتونستم ترک دائمی چند ماهه داشته باشم اما کمش کردم و تابیش از عضو شدن تو کانون به هفته ای یه بار رسونده بودمش البته باعضو شدن تو کانون یه مقداری افتان و خیزانم بیشتر شد اما کوتاه نیومدم و برای ترکش مصممتر شدم با کمک بچه های کانو ن بخصوص داداش داوود جی تی و رز زرد تونستم اعتماد بنفسم رو به دست بیارم و روحیم برای ترکش قوی کنم .
به امید اینکه بتونیم من شما باهم برای همیشه ترکش کنیم تا بتونیم از لحظه لحظه های زندگیمون بهترین استفاده رو ببریم شاد باشیم گذشته گذشت فردا مال ماست.
خیلی سخته بخوام از اون روزا بگم
اینکه چی شد شروع شد..ادامه پیدا کرد وبه این جا رسید خیلی آزار دهندس.
پس نمیگم....

اما چیزایی که لااقل از منظر من لازم پدر مادرای بعد از این بدونن ایناست:

ظرفیت بچه هاشون رو بشناسن...
استعداداشونو پرورش بدن ....
فرصت تنهایی رو ازشون بگیرن....
و از همه مهمتر اینکه،
آگاهیی رو که میخوان به بچه بگن و حتما هم بایدبگن !!! رو تو زمان مناسبش بگن...نه زودتر که درگیر بشن ونه دیر که کار از کار گذشته باشه...

من خیلی تیز بودم ..بیشتر از سنم میفهمیدم و همین هم کار داد دستم..13