- دوستان نوشتن مطالب ذیل ساعت ها وقت برده ، میدونم زیاده اما در صورت امکان ممنون میشم که کامل بخونید.
قسمت اول
خوب من ابتدا از تعریف عشق شروع می کنم. قبل از هر چیز باید بگم تمامی حرف ها یک نظریه است. هیچ حرفی در قبال صحیح یا غلط بودنشون ندارم.
و سعی می کنم که در بین تعاریف ، صحبت ها رو به گونه ای پیش ببرم که به صحبت های دوستان ختم بشه.
خوشحال میشم که صحبت یک طرفه نباشه و نقدی هم از جانب مقابل داشته باشم.
تعریف عشق : یک کیفیت لغیره ، مختص انسان ، قابل درک به شکل وجدانی.
توضیح :
کیفیت لغیره : بدین معنا که جزو کمیات نیست و قابل اندازه گیری نیست. بلکه شدت و ضعف داره (تشکیکی). عشق رو ما اگه به نور تشبیه کنیم میتونه کسی به اندازه ی نور لامپ از وجود عشق بهره ببره یا حتی به اندازه ی نور خورشید.
مختص انسان : عشق ویژگی و خاصیتی هست که در وجود انسان وجود داره. نه در حیوانات ، نه در نباتات و نه در جمادات.
(1393 مرداد 6، 1:36)شبهه : پس عشق خداوند به بنده هاش چطور قابل توجیه هست؟ نوشته است: [ -> ]شاید بشه گفت که خدا هم عاشق بنده هاش هست. اما مطمئناً این عشق ما با عشق خداوند کاملاً تفاوت داره. به بیان دیگه تنها این واژه های عشقی که هم ما برای انسان و هم خدا به کار می بریم یک نوع اشتراک لفظیه و ما اسم عشق روی اون احساس خداوند گذاشتیم. از کجا میشه فهمید شکل احساس خداوند به بنده هاش چطور هست؟ پس محبت خداوند رو در واقع ما تشبیه کردیم به عشق و احساسی که در وجود ماست و نزدیک ترین واژه ای که این حالت رو توصیف کنه رو روش گذاشتیم. یعنی عشق.
قابل درک به شکل وجدانی: شکل و نوع عشق قابل بیان نیست. بلکه هرکس اون رو در وجود خودش احساس می کنه یا باید احساس کنه تا بفهمه عشق چه حالتی هست. بنابراین اگر فردی به ما بگه که عشق چه احساسیه؟ هیچ تعریف دقیقی نمیشه برای اون بیان کرد. مثل غم ، درد ، خوشحالی و... که فرد اون خاصیت رو در وجود خودش حس می کنه و بهترین راه تعریفش همون درک وجدانیه خود فرده.
(1393 مرداد 6، 1:36)alOne but Happy نوشته است: [ -> ]عشق از نظر من بسیار پاک و مقدس هست که به اسانی و برای هر کسی قابل دسترسی نیست باید عاشق شد تا عشق رو فهمید..
با توضیحاتی که داده شد با جمله ی فوق موافقم. چون الون خانوم نحوه ی درک این احساس وجدانی رو به خوبی بیان کرده.
اقسام عشق:
عشق رو گاهی به شکل زیر تقسیم بندی می کنند:
- عشق غلط
- عشق مجازی
- عشق حقیقی
از توضیح هر یک از اقسام فعلا پرهیز می کنم. به تدریج در حین عرایضم به تعریف هر کدام خواهم پرداخت.
برای اینکه به رابطه ی عشق و عقل پی ببریم نیاز به شناخت عقل داریم.
عقل: برای عقل و قوه ی عاقله تعاریف متعددی ذکر شده و بین فلاسفه از اهمیت بسیار زیادی برخورداره اما ما در اینجا تنها به تعریف عامیانه از عقل بسنده می کنیم.
قوه ای در وجود انسان که ادراکات و احساسات انسان رو پردازش و کنترل می کنه .
به طور کلی نحوه ی درک انسان از هر موضوعی و احساسی به میزان عقل شخص وابسته است. برای همین بدیهیه که به میزانی که عقل انسان بالاتر باشه میزان درک اون از هر موضوعی به واقع نزدیک تره.
رابطه ی عشق با عقل
همونطور که بیان شد عشق یکی از احساسات انسانه. بنابراین باید بین عشق و عقل رابطه ای وجود داشته باشه. چرا که گفتیم عقل روی احساسات انسان وظیفه ای کنترلی و ادراکی رو بر عهده داره.
اما این قوه ی کنترلی تنها بر درک احساس تاثیر گذاره و نه کلاً با وجود احساس.به بیان دیگه عقل تنها نحوه ی درک عاشقی رو قادر به تغییرش هست و نه عدم یا وجود خود عشق رو.
(دقت)
راه اثباتش هم اینه که حیوان قوه ی عقل در وجودش نیست اما احساساتی نظیر درد رو در وجود خودش داره.
بنابراین با جملات
(1393 مرداد 1، 21:41)سـُـها ^‿^ نوشته است: [ -> ]فقط من اینو بگم ک عشق شدت عقله!
وقتی زیادی تایید میکنی با عقل عاشق میشی..
...
..
.
آدمی ک عاقلتره و از عقلش قشنگ استفاده میکنه صحیح تر عاشقی میکنه..
این زمین و زمان و آدم و حوا ک میگیم و جنس مخالف و گل و بلبل همش مظاهر هیجانهای احساسی هستن..
اصلا این ک عشق نیست!
عشق اون وقتیه ک تمام توجه ب سمت معشوق باشه..
عاشقی سخته!
(1393 مرداد 2، 15:48)مرد مجاهد نوشته است: [ -> ]منم همینطوری حدسی حس میکنم شاید عشق شدت عقله؛
چندان موافق نیستم.
چرا که همونطور که بیان شد عقل اصلا وظیفه ای در قبال تشدید عشق نداره و تنها نحوه ی درک عشق رو تغییر میده که اون درک میتونه موجب تشدید و تضعیف یک عشق بشه و نه خود عقل. (دقت)
در توضیحاتی که در ادامه سها خانوم فرمودند با این قسمت از جمله که "آدمی ک عاقلتره و از عقلش قشنگ استفاده میکنه صحیح تر عاشقی میکنه.." کاملاً موافقم. اما این بدین معنا نیست که زمین و زمان و گل و بلبل و جنس مخالف که فرمودین تنها هیجان های احساسی باشند و نه عشق. اون ها هم عشقه با یک مرتبه و سطح و درکی از عقل یک شخص. تنها میشه گفت سطح عشق توجه تمام و کمال به معشوق بالاتر از سطح عشق گل و بلبل و... هست.
رابطه ی عقل ، عشق و اختیار
اختیار به معنای وجود قوه ای در وجود انسانه که توانایی ترجیح یک چیز نسبت به چیز دیگه رو داره. و عقل وظیفه ای کنترلی بر روی این انتخاب.
به میزانی که عقل انسان کامل تر باشه این انتخاب به واقع و صحت نزدیک تره.
با تعریفی که پیشتر از عشق از بیان شد می فهمیم که عقل ، عشق و اختیار سه چیز متفاوتند. نه زیرمجموعه ی دیگری هستند ، نه علت و معلول همدیگرند و نه بر وجود یا عدم هر کدوم تاثیر می گذارند.
(1393 مرداد 6، 1:36)گل سرخ نوشته است: [ -> ]عشق نمود کامل بی اختیاری و از روی احساس رفتار کردن
نمیشه هم اختیار داشت هم بی اختیار بود.
نمیشه به اختیار بی اختیار بود یا شد؟(مرد مجاهد)
باز هم " با اختیار " تصمیم به بی اختیاری گرفته شده.
در عقل " من " اهمیت داره....اینکه چه چیزی برای " من " اهمیت داره
برای سعادت خودم تلاش میکنم به بهشت بروم. نه برای " او "..نه برای سعادت کسی دیگه
عقل اون چیزی که منافع و سعادت " من " و خود من رو در پی داره در نظر میگیره.
و در عشق " او " مفهوم داره....اینکه چه چیزی برای " او " اهمیت داره
این (عشق) نمود " بی اختیاری" هستش. که با عقل که نمود " اختیار و اراده " است در تضاده.
اختیار انسان غیرقابل چشم پوشیه . و همچنین اختیار به بی اختیاری هم محاله.
اونطور که متوجه شدم شما ارجحیت منفعت دیگری نسبت به خود که از عشق منتج میشه رو تعبیر به بی اختیاری کردید و ارجحیت منفعت خود رو نمود کامل عقل. در حالی که اختیار به بی اختیاری یعنی انسان هیچ چیز رو را قادر به ارجح دونستن نیست (و این محاله) و اگه منظور اینه که اون چیزی که حتی به نفعش نیست رو انتخاب می کنه باز هم دلیل برای اون انتخابش داشته (با قضاوت صحیح یا غلط عقل کاری ندارم) و این دلیل باز هم یعنی اختیار و نه اختیار به بی اختیاری.
نتیجه اون که انسان در هر مرحله از شدت و ضعف عشق و تکامل و نقصان عقل باشه باز هم بر مبنای اختیار عمل می کنه.
این تقسیم بندی ارجحیت
او برای عاشق ، و
من برای عاقل ، به نظر من صحیح نیست. در این نوع مقایسه عشق و عقل (اگرچه از دو جنس متفاوت بیان شده) اما باز هم در مقابل هم اند. در حالی که اصلا در مقابل یکدیگر هم نیستند.
------------------------------------------------------------
در قسمت دوم به ادامه بحث می پردازیم.
نا گفته نمونه که این نقد نظرات دوستان از دیدگاه نظریه ای هست که من در قبال عشق دارم و به معنای صحیح یا غلط بودن دیدگاه ایشون و یا نظر من نیست.
ممنون از اینکه برای مطالعه این متن وقت گذاشتید.