1390 مرداد 21، 12:40
میخوام یه بحثی راه بندازم. بیشتر واسه خاطر خودم. بعضی جاها خودخواهی بد نیست.
من موسیقی رو دوست دارم. خودم هم ساز می زنم... چند تا...
من چند روز پیش یه چیزی خوندم مخم اومد تو دهنم. آقا بیاید به این نتیجه برسیم که موسیقی حلاله یا حرامه... تو این چیزی که من خوندم هیچ تمیزی بین نوع موسیقی قائل نشده. این صحبت ها، حاصل تحقیقات علامه جعفری هست. علامه جعفری شخصی بود که خارجی ها در موردش مقاله ها نوشتن و چه مدح ها که از ایشون گفته نشده...
یکی به دادم برسه... آقا موسیقی بده یا خوبه... من هنگ کردم
علامه ی جعفری در مورد منفی بودن موسیقی می نویسد :
" اگر موسیقی آنچنان که عاشقان دلباخته اش می گویند حقیقتا روح انسان را تصفیه می کند ، چرا با شیوع موسیقی در شرق و غرب بیماری های روانی و فساد اخلاقی به حدی است که گفت و گو درباره ی آن شرمساری است . ما نمی دانیم که اگر انسان ها به این اندازه به موسیقی اشتغال نمی ورزیدند و با خود واقعیت روبرو می گشتند ، چه اندازه راه ترقی و اعتلا را می پیمودند ."
ایشان در ادامه ضررهای موسیقی را بر جسم و روح را که از نظر پزشکی به اثبات رسیده ، اینگونه بر می شمارد :
1- ایجاد عدم تعادل و توازن بین اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک
2- مرض مانی
3- مرض سیکلوتیمی
4- کوتاهی عمر
5- مرض پارانویا
6- ضعف اعصاب
7- اختلال های دماغی ( اغتشاش های مغزی ، هیجان های روحی ، جنون )
8- تاثیرات قلبی
9- واسطه ی انتحار و خود کشی
10- بیماری فشار خون
11- عامل فحشاء
12- تضعیف و تضییع حس شنوایی
13- تضعیف و تضییع حس شنوایی
14- هیجان
15- سلب اراده و شکست شخصیت
16- سلب غیرت
17- عامل جنایت
18- جلب توجه غیر طبیعی
19- از دست دادن نیروی فکری
20- تضییع نیروی قضاوت
21- افسردگی و خمودگی
22- تهییج عشق
23- شکست عمر و جوان مرگی و ...
كتاب "موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی " تألیفی متفاوت در میان آثار علامه جعفری است. بدیهی است دین و مذهب، تخصص اصلی علامه جعفری است، اما بررسی ماهیت موسیقی در این كتاب عمدتاً فقط از دو دیدگاه فلسفی و روانی صورت پذیرفته و نگارنده خود بر این گزینش آگاهانه تصریح دارد.
ورود به مبحث در این مقاله با 4مقدمه صورت میگیرد. در مقدمه نخست، ایده فلسفی خاص علامه جعفری یعنی حیات معقول مورد اشاره قرار گرفته و درباره روش تألیف متفاوت این كتاب چنین توضیح داده شده است: "برخلاف رسم معمول در تألیفات تحقیقی كه مؤلفان به طرح قضایا و اظهارنظر و استدلال در اثبات و نفیهای مطلوب در آن قضایا میپردازند، اغلب مباحث مورد تحقیق در این كتاب اگرچه به صورت قضایای خبری و علمیمطرح میشوند، ولی از مطالعهكنندگان و دانشپژوهان تقاضا میشود آن مباحث را به عنوان سوالات رویاروی خود قرار دهند، درباره آنها بیندیشند و نتیجهگیری نمایند ".
از همینجا میتوانیم مطمئن شویم كه با یك قضاوت قطعی و لازمالاجرا مواجه نیستیم، بلكه چنانچه ولقاریس گفته علامه جعفری قاضی نیست، معلم است. توجه به این اشاره مهم اولیه برای مواجهه با مباحث این كتاب ضروری است، چراكه با قرار گرفتن در سیر مباحث مطرح شده پی میبریم كه مؤلف نه تنها موسیقی را عاملی در جهت كمال نفس و لطافت روح نمیداند، بلكه معتقد است اشتغال به آن منافی حیات معقول انسانی است.
مشخص است كه این نظر مخالفان بسیاری حتی در میان فلاسفه و حكمای اسلامی دارد، اما آنچه مهم است نخست، صداقت و شهامت نگارنده در بیان عقیدهاش است و اینكه آنچه را حقیقت پنداشته به بهانه عدم پذیرش عمومی كتمان نكرده است و دیگر اینكه چنانچه پیشتر اشاره شد مؤلف، نه همچون قاضی كه چون معلمی خود تشنه و دوستدار شناخت حقیقت، به بحث و بررسی موضوع میپردازد: "امید آنكه این طرز تحقیق (پرسش مدار) بر تلاشها و دقت كاریهای ما بیفزاید و نگذارد حیات پر معنای خود را دستخوش احساسات زودگذر كرده و با دلایل بی اساس درباره مدعاهایی از پیش پذیرفته شده آن را تفسیر و توجیه نماییم. "
مسأله موسیقی یك مسأله نظری و مورد اختلاف است كه هر عالم و صاحب معرفت و كمالی از آن استنباط مخصوص و معینی دارد. البته همانگونه كه در شناخت دیگر مسائل نظری و حتی بدیهی، اخلاص و صفا [و دوری از هوی و هوس و خودكامگی[ شرط اساسی است، در حل مساله موسیقی نیز كه هم از نظر موضوعی و هم از نظر حكمی و ارزشی یك امر نظری است، اساسیترین شرط، به دست آوردن آگاهیها و اطلاعات لازم همراه با اخلاص و صفای قلبی میباشد.
در مقدمه دوم، نگارنده روش تحقیقی كتاب را اینگونه توضیح میدهد: "مباحث این كتاب را میتوان به عنوان مقدمهای برای بررسیها و تحقیقات كاملتر در نظر گرفت، بخصوص از دیدگاه علمالنفس به معنای آن كه از جهتی عمیقتر و گستردهتر از اكثر روانشناسیهای معاصر به مسائل روانی مینگرد، زیرا بیشتر روانشناسیهای دوران معاصر، عمدتاً روش تجزیهای و تحلیلی (آنالیتیك) را پیش میگیرند و روش تركیبی و كلنگری (سنتتیك) را مورد اهمیت قرار نمیدهند، در صورتی كه علمالنفس در شناخت مسائل روانی، هم از روش تجزیهای و تحلیلی و هم از روش تركیبی استفاده میكند. "
فتنی است روش تجزیهای و تحلیلی روانشناسی معاصر، امروزه از سوی روانشناسان پستمدرن مورد چالش قرار گرفته است. اگرچه آنها هم راه حل عملی بهتری نسبت به روش قبل ارائه نكردهاند و موضعشان فقط موضع انتقاد نظری است. شاید این مشكل در نبود نگرشی جامع به مسائل مرتبط با روان انسان باشد و دنبالهای بر همان رویكرد تخصص مدار انسان مدرن.
امروزه دیگر ثابت شده است كه فلسفه و روانشناسی امتزاجی عمیق با یكدیگر دارند و بررسی موسیقی از این هر دو نگاه در كتاب مورد بحث، نشان از هوشمندی نگارنده و آگاهی او از این مهم دارد.
مقدمه سوم و چهارم اختصاص دارد به مباحثی در ارتباط با مشكلات موجود بر سر راه تعریف موسیقی و همچنین معرفی اجمالی انواع و اشكال موسیقی و معنای اصطلاحاتی همچون مقام، دستگاه، گوشه، سنفونی، موومان، سونات، سوئیت، اپرا، اپرت و فولكور.
در بخشهای بعدی مقایسههایی میان موسیقی با گل، عموم مناظر طبیعی، شعر، نقاشی و خوشنویسی صورت میگیرد تا روش شناختی اجمالی از ماهیت موسیقی به دست آید.
عبارت كلیدی كتاب كه به نوعی تمام مباحث، حول این نظریه میگردد این پاراگراف نخست بخش چهارم است: "موسیقی آن تأثرات و عواطف را بر میانگیزد كه مربوط به آن سطح نفس آدمی است كه مجاور برونذات است و اكثریت قریب به اتفاق این پدیدهها محصول محیط فرهنگ [به معنای عام آن] در اقوام و ملل دنیاست و ذاتاً جنبه ماورای طبیعی ندارد. "
مؤلف با اشاره به موافقت ابوحامد غزالی با سماع، در اینجا این سخن او را در تأیید مدعای خود شاهد میآورد: "بدانید كه دلها و درون آدمیان خزینههای اسرار و معادن جواهر است. جواهر اسرار در دلها همانگونه پیچیده است كه آتش در میان آهن و سنگ و آب در زیر خاك و گل و هیچ راهی برای برانگیختن پنهانیهای دلها نیست مگر به وسیله سماع.
پس نغمههای موزون كه لذتآور است آنچه را كه در دلها وجود دارد بیرون میآورد و نیكیها یا بدیهای آنها را آشكار میسازد. پس آشكار نمیشود از دل در موقع تحریك آن مگر آنچه را كه دل در خود دارد. چنان كه (از كوزه همان برون تراود كه در اوست) پس سماع محك راستین و معیار گویا برای دل است، در نتیجه خود سماع به قلب نمیرسد مگر آنچه در دل غلبه دارد، در آن تحریك شود. "
در ادامه، جنبه ماورای طبیعی موسیقی توسط نگارنده اینگونه مورد سوال قرار میگیرد:
"كسانی كه میخواهند برای نغمههای موسیقی جنبه ملكوتی و ماورای طبیعی در نظر بگیریم، باید این مسأله را حل كنند كه با توجه به اینكه جنبه ملكوتی و ماورای طبیعی در همه نفوس انسانی یكی است، این همه اختلاف در نغمهها و نواهای موسیقی اقوام و ملل دنیا چیست؟ اختلاف مزبور به حدی است كه گاهی بعضی موسیقی های یك جامعه، برای دیگری نفرتانگیز و موجب ناراحتی اعصاب آنان میگردد.
این اختلاف در نغمهها و نواها از بهترین دلایل این مدعاست كه تأثرات و عواطف و هیجاناتی كه به وسیله موسیقیها برانگیخته میشود مربوط به آن سطح نفس آدمی است كه مجاور برونذات (طبیعت به معنای عام آن) است. "
این نقل قولها هم در ادامه به عنوان مؤیدات مستقیم نظر مؤلف مطرح میشوند: ابوسلیمان دارابی: "هر دل كه به آواز خوش از جای در آید، آن دل ضعیف بود، به مداواش حاجت بود تا قوی گردد... آواز خوش هیچ چیز در دل زیادت نكند، بلی اگر در دل چیزی بود آن را بجنباند ".
علی هجویری غزنوی: "گروهی گفتند سماع آلت غیبت است، و دلیل آوردند كه اندر مشاهدت، سماع محال باشد كه دوست اندر محل وصل دوست، اندر حال نظر بدو مستغنی بود از سماع، از آنچه [زیرا] سماع خبر بود و خبر اندر محل عیان دوری و حجاب و مشغولی باشد ". عبد الكریم قشیری به نقل از جنید: "چون مرید را بینی كه سماع دوست دارد، بدان كه از بطالت بقیتی با وی مانده است. "
در پاسخ به سوال مفروض در خصوص موسیقیهای روحانی هم چنین پاسخ داده شده است: "عمده جذابیت و لذت موسیقی و انبساط آوردن آن، معلول سلب هشیاری به واقعیتهای درون ذات و برون ذات و همچنین سلب اختیار به معنای سلطه و نظارت شخصیت به دو قطب مثبت و منفی كار یا هر موقعیتی است كه شخصیت آدمی در آن قرار میگیرد و باید با روشنایی و احساس بایستگی یا شایستگی آن موقعیت را برگزار نماید، در حالی كه موسیقیها حتی روحانیترین آنها با دو حقیقت مزبور (هشیاری و اختیار) سازگار نیست و این اصل را همه ما میدانیم كه هیچ حركت ناهشیارانه و جبری نمیتواند تكاملی باشد، اگرچه با نظر به عوامل گوناگون دارای لذت و جذابیت بوده باشد ".
مستملی بخاری به این قضیه اعتراف نموده و گفته است: "گروهی از این طایفه، سماع را بر آن وجه روا داشتهاند كه بیاختیار باشد، اما چون اختیار پدید آید، آن سماع را معلول (مضر) داشتهاند [یا دانستهاند[. "
ه طور كلی چنانچه پیداست تعقل و خردورزی برای فهم و درك مسائل در نظر علامه محمدتقی جعفری ارزشی قطعی دارد و وی در جایی از این كتاب هم تصریح كرده است كه دریافتهای ذوقی را قابل اعتنا برای اثبات مدعاها نمیداند. از اینرو تردیدی نیست در اینكه استدلالات علامه در این كتاب تنها برای آنهایی معتبر و پذیرفتنی خواهد بود كه همچون او برای دریافتهای ذوقی ارزش اثباتی قائل نباشند.
در بخش چهاردهم كتاب استناد به لذت بار و نشاط آور بودن موسیقی برای اثبات ضرورت آن در زندگی اینگونه رد میشود: "اگر علت عظمت و شایستگی موسیقی را برای ارواح آدمیان، لذت تلقی كنیم، قطعی است كه به جهت متهم ساختن انسان به حیوان لذت پرست (هدونیست) او را تا حد جانواران پست، پایین آوردهایم. "
این مدعا در كتاب، آراسته شده به این عبارت جاودانی ویكتور هوگو: "زندگی انسانی بیش از آن كه به نان بسته باشد، به ایجاب بسته است. دیدن و نشان دادن كافی نیست، فلسفه باید به منزله یك انرژی باشد. باید عملش و اثرش به كار بهبود جان بشر آید. سقراط باید در آدم وارد شود و مارك اورل به وجود بیاورد، به عبارت دیگر از مرد سعادت، مرد عقل حاصل دارد... تلذذ؟ چه هدف ناچیز و چه جاهطلبی بی مقداری است! تلذذ كار جانوران است. "
مؤلف، این بخش از كتاب را اینگونه به پایان میبرد: "مطلبی كه بسیار اهمیت دارد، این است كه آیا موسیقی آنچنان كه برای ما در حال طبیعی خوشایند بوده و به احتمال بعضی صاحبنظران در حالات غیرطبیعی از نظر روانپزشكی به عنوان مسكن ضروری به نظر میرسد، در واقع هم چنین است؟ یعنی واقعاً موسیقی یكی از بایستگیها یا شایستگیهای جان ما انسانهاست؟ "
سخن را با نقل این جمله كنایهآمیز و دوپهلوی شوپنهاور كه در مقدمه كتاب ذكر شده و به نظر، هم قابلیت موافقت و هم مخالفت با نظریه مؤلف را دارد به پایان میبریم: "موسیقی چیز خوبی است، ولی متأسفانه به آن اندازه كه باید، ما را از واقعیت دور نمیسازد! "
من موسیقی رو دوست دارم. خودم هم ساز می زنم... چند تا...
من چند روز پیش یه چیزی خوندم مخم اومد تو دهنم. آقا بیاید به این نتیجه برسیم که موسیقی حلاله یا حرامه... تو این چیزی که من خوندم هیچ تمیزی بین نوع موسیقی قائل نشده. این صحبت ها، حاصل تحقیقات علامه جعفری هست. علامه جعفری شخصی بود که خارجی ها در موردش مقاله ها نوشتن و چه مدح ها که از ایشون گفته نشده...
یکی به دادم برسه... آقا موسیقی بده یا خوبه... من هنگ کردم
علامه ی جعفری در مورد منفی بودن موسیقی می نویسد :
" اگر موسیقی آنچنان که عاشقان دلباخته اش می گویند حقیقتا روح انسان را تصفیه می کند ، چرا با شیوع موسیقی در شرق و غرب بیماری های روانی و فساد اخلاقی به حدی است که گفت و گو درباره ی آن شرمساری است . ما نمی دانیم که اگر انسان ها به این اندازه به موسیقی اشتغال نمی ورزیدند و با خود واقعیت روبرو می گشتند ، چه اندازه راه ترقی و اعتلا را می پیمودند ."
ایشان در ادامه ضررهای موسیقی را بر جسم و روح را که از نظر پزشکی به اثبات رسیده ، اینگونه بر می شمارد :
1- ایجاد عدم تعادل و توازن بین اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک
2- مرض مانی
3- مرض سیکلوتیمی
4- کوتاهی عمر
5- مرض پارانویا
6- ضعف اعصاب
7- اختلال های دماغی ( اغتشاش های مغزی ، هیجان های روحی ، جنون )
8- تاثیرات قلبی
9- واسطه ی انتحار و خود کشی
10- بیماری فشار خون
11- عامل فحشاء
12- تضعیف و تضییع حس شنوایی
13- تضعیف و تضییع حس شنوایی
14- هیجان
15- سلب اراده و شکست شخصیت
16- سلب غیرت
17- عامل جنایت
18- جلب توجه غیر طبیعی
19- از دست دادن نیروی فکری
20- تضییع نیروی قضاوت
21- افسردگی و خمودگی
22- تهییج عشق
23- شکست عمر و جوان مرگی و ...
كتاب "موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی " تألیفی متفاوت در میان آثار علامه جعفری است. بدیهی است دین و مذهب، تخصص اصلی علامه جعفری است، اما بررسی ماهیت موسیقی در این كتاب عمدتاً فقط از دو دیدگاه فلسفی و روانی صورت پذیرفته و نگارنده خود بر این گزینش آگاهانه تصریح دارد.
ورود به مبحث در این مقاله با 4مقدمه صورت میگیرد. در مقدمه نخست، ایده فلسفی خاص علامه جعفری یعنی حیات معقول مورد اشاره قرار گرفته و درباره روش تألیف متفاوت این كتاب چنین توضیح داده شده است: "برخلاف رسم معمول در تألیفات تحقیقی كه مؤلفان به طرح قضایا و اظهارنظر و استدلال در اثبات و نفیهای مطلوب در آن قضایا میپردازند، اغلب مباحث مورد تحقیق در این كتاب اگرچه به صورت قضایای خبری و علمیمطرح میشوند، ولی از مطالعهكنندگان و دانشپژوهان تقاضا میشود آن مباحث را به عنوان سوالات رویاروی خود قرار دهند، درباره آنها بیندیشند و نتیجهگیری نمایند ".
از همینجا میتوانیم مطمئن شویم كه با یك قضاوت قطعی و لازمالاجرا مواجه نیستیم، بلكه چنانچه ولقاریس گفته علامه جعفری قاضی نیست، معلم است. توجه به این اشاره مهم اولیه برای مواجهه با مباحث این كتاب ضروری است، چراكه با قرار گرفتن در سیر مباحث مطرح شده پی میبریم كه مؤلف نه تنها موسیقی را عاملی در جهت كمال نفس و لطافت روح نمیداند، بلكه معتقد است اشتغال به آن منافی حیات معقول انسانی است.
مشخص است كه این نظر مخالفان بسیاری حتی در میان فلاسفه و حكمای اسلامی دارد، اما آنچه مهم است نخست، صداقت و شهامت نگارنده در بیان عقیدهاش است و اینكه آنچه را حقیقت پنداشته به بهانه عدم پذیرش عمومی كتمان نكرده است و دیگر اینكه چنانچه پیشتر اشاره شد مؤلف، نه همچون قاضی كه چون معلمی خود تشنه و دوستدار شناخت حقیقت، به بحث و بررسی موضوع میپردازد: "امید آنكه این طرز تحقیق (پرسش مدار) بر تلاشها و دقت كاریهای ما بیفزاید و نگذارد حیات پر معنای خود را دستخوش احساسات زودگذر كرده و با دلایل بی اساس درباره مدعاهایی از پیش پذیرفته شده آن را تفسیر و توجیه نماییم. "
مسأله موسیقی یك مسأله نظری و مورد اختلاف است كه هر عالم و صاحب معرفت و كمالی از آن استنباط مخصوص و معینی دارد. البته همانگونه كه در شناخت دیگر مسائل نظری و حتی بدیهی، اخلاص و صفا [و دوری از هوی و هوس و خودكامگی[ شرط اساسی است، در حل مساله موسیقی نیز كه هم از نظر موضوعی و هم از نظر حكمی و ارزشی یك امر نظری است، اساسیترین شرط، به دست آوردن آگاهیها و اطلاعات لازم همراه با اخلاص و صفای قلبی میباشد.
در مقدمه دوم، نگارنده روش تحقیقی كتاب را اینگونه توضیح میدهد: "مباحث این كتاب را میتوان به عنوان مقدمهای برای بررسیها و تحقیقات كاملتر در نظر گرفت، بخصوص از دیدگاه علمالنفس به معنای آن كه از جهتی عمیقتر و گستردهتر از اكثر روانشناسیهای معاصر به مسائل روانی مینگرد، زیرا بیشتر روانشناسیهای دوران معاصر، عمدتاً روش تجزیهای و تحلیلی (آنالیتیك) را پیش میگیرند و روش تركیبی و كلنگری (سنتتیك) را مورد اهمیت قرار نمیدهند، در صورتی كه علمالنفس در شناخت مسائل روانی، هم از روش تجزیهای و تحلیلی و هم از روش تركیبی استفاده میكند. "
فتنی است روش تجزیهای و تحلیلی روانشناسی معاصر، امروزه از سوی روانشناسان پستمدرن مورد چالش قرار گرفته است. اگرچه آنها هم راه حل عملی بهتری نسبت به روش قبل ارائه نكردهاند و موضعشان فقط موضع انتقاد نظری است. شاید این مشكل در نبود نگرشی جامع به مسائل مرتبط با روان انسان باشد و دنبالهای بر همان رویكرد تخصص مدار انسان مدرن.
امروزه دیگر ثابت شده است كه فلسفه و روانشناسی امتزاجی عمیق با یكدیگر دارند و بررسی موسیقی از این هر دو نگاه در كتاب مورد بحث، نشان از هوشمندی نگارنده و آگاهی او از این مهم دارد.
مقدمه سوم و چهارم اختصاص دارد به مباحثی در ارتباط با مشكلات موجود بر سر راه تعریف موسیقی و همچنین معرفی اجمالی انواع و اشكال موسیقی و معنای اصطلاحاتی همچون مقام، دستگاه، گوشه، سنفونی، موومان، سونات، سوئیت، اپرا، اپرت و فولكور.
در بخشهای بعدی مقایسههایی میان موسیقی با گل، عموم مناظر طبیعی، شعر، نقاشی و خوشنویسی صورت میگیرد تا روش شناختی اجمالی از ماهیت موسیقی به دست آید.
عبارت كلیدی كتاب كه به نوعی تمام مباحث، حول این نظریه میگردد این پاراگراف نخست بخش چهارم است: "موسیقی آن تأثرات و عواطف را بر میانگیزد كه مربوط به آن سطح نفس آدمی است كه مجاور برونذات است و اكثریت قریب به اتفاق این پدیدهها محصول محیط فرهنگ [به معنای عام آن] در اقوام و ملل دنیاست و ذاتاً جنبه ماورای طبیعی ندارد. "
مؤلف با اشاره به موافقت ابوحامد غزالی با سماع، در اینجا این سخن او را در تأیید مدعای خود شاهد میآورد: "بدانید كه دلها و درون آدمیان خزینههای اسرار و معادن جواهر است. جواهر اسرار در دلها همانگونه پیچیده است كه آتش در میان آهن و سنگ و آب در زیر خاك و گل و هیچ راهی برای برانگیختن پنهانیهای دلها نیست مگر به وسیله سماع.
پس نغمههای موزون كه لذتآور است آنچه را كه در دلها وجود دارد بیرون میآورد و نیكیها یا بدیهای آنها را آشكار میسازد. پس آشكار نمیشود از دل در موقع تحریك آن مگر آنچه را كه دل در خود دارد. چنان كه (از كوزه همان برون تراود كه در اوست) پس سماع محك راستین و معیار گویا برای دل است، در نتیجه خود سماع به قلب نمیرسد مگر آنچه در دل غلبه دارد، در آن تحریك شود. "
در ادامه، جنبه ماورای طبیعی موسیقی توسط نگارنده اینگونه مورد سوال قرار میگیرد:
"كسانی كه میخواهند برای نغمههای موسیقی جنبه ملكوتی و ماورای طبیعی در نظر بگیریم، باید این مسأله را حل كنند كه با توجه به اینكه جنبه ملكوتی و ماورای طبیعی در همه نفوس انسانی یكی است، این همه اختلاف در نغمهها و نواهای موسیقی اقوام و ملل دنیا چیست؟ اختلاف مزبور به حدی است كه گاهی بعضی موسیقی های یك جامعه، برای دیگری نفرتانگیز و موجب ناراحتی اعصاب آنان میگردد.
این اختلاف در نغمهها و نواها از بهترین دلایل این مدعاست كه تأثرات و عواطف و هیجاناتی كه به وسیله موسیقیها برانگیخته میشود مربوط به آن سطح نفس آدمی است كه مجاور برونذات (طبیعت به معنای عام آن) است. "
این نقل قولها هم در ادامه به عنوان مؤیدات مستقیم نظر مؤلف مطرح میشوند: ابوسلیمان دارابی: "هر دل كه به آواز خوش از جای در آید، آن دل ضعیف بود، به مداواش حاجت بود تا قوی گردد... آواز خوش هیچ چیز در دل زیادت نكند، بلی اگر در دل چیزی بود آن را بجنباند ".
علی هجویری غزنوی: "گروهی گفتند سماع آلت غیبت است، و دلیل آوردند كه اندر مشاهدت، سماع محال باشد كه دوست اندر محل وصل دوست، اندر حال نظر بدو مستغنی بود از سماع، از آنچه [زیرا] سماع خبر بود و خبر اندر محل عیان دوری و حجاب و مشغولی باشد ". عبد الكریم قشیری به نقل از جنید: "چون مرید را بینی كه سماع دوست دارد، بدان كه از بطالت بقیتی با وی مانده است. "
در پاسخ به سوال مفروض در خصوص موسیقیهای روحانی هم چنین پاسخ داده شده است: "عمده جذابیت و لذت موسیقی و انبساط آوردن آن، معلول سلب هشیاری به واقعیتهای درون ذات و برون ذات و همچنین سلب اختیار به معنای سلطه و نظارت شخصیت به دو قطب مثبت و منفی كار یا هر موقعیتی است كه شخصیت آدمی در آن قرار میگیرد و باید با روشنایی و احساس بایستگی یا شایستگی آن موقعیت را برگزار نماید، در حالی كه موسیقیها حتی روحانیترین آنها با دو حقیقت مزبور (هشیاری و اختیار) سازگار نیست و این اصل را همه ما میدانیم كه هیچ حركت ناهشیارانه و جبری نمیتواند تكاملی باشد، اگرچه با نظر به عوامل گوناگون دارای لذت و جذابیت بوده باشد ".
مستملی بخاری به این قضیه اعتراف نموده و گفته است: "گروهی از این طایفه، سماع را بر آن وجه روا داشتهاند كه بیاختیار باشد، اما چون اختیار پدید آید، آن سماع را معلول (مضر) داشتهاند [یا دانستهاند[. "
ه طور كلی چنانچه پیداست تعقل و خردورزی برای فهم و درك مسائل در نظر علامه محمدتقی جعفری ارزشی قطعی دارد و وی در جایی از این كتاب هم تصریح كرده است كه دریافتهای ذوقی را قابل اعتنا برای اثبات مدعاها نمیداند. از اینرو تردیدی نیست در اینكه استدلالات علامه در این كتاب تنها برای آنهایی معتبر و پذیرفتنی خواهد بود كه همچون او برای دریافتهای ذوقی ارزش اثباتی قائل نباشند.
در بخش چهاردهم كتاب استناد به لذت بار و نشاط آور بودن موسیقی برای اثبات ضرورت آن در زندگی اینگونه رد میشود: "اگر علت عظمت و شایستگی موسیقی را برای ارواح آدمیان، لذت تلقی كنیم، قطعی است كه به جهت متهم ساختن انسان به حیوان لذت پرست (هدونیست) او را تا حد جانواران پست، پایین آوردهایم. "
این مدعا در كتاب، آراسته شده به این عبارت جاودانی ویكتور هوگو: "زندگی انسانی بیش از آن كه به نان بسته باشد، به ایجاب بسته است. دیدن و نشان دادن كافی نیست، فلسفه باید به منزله یك انرژی باشد. باید عملش و اثرش به كار بهبود جان بشر آید. سقراط باید در آدم وارد شود و مارك اورل به وجود بیاورد، به عبارت دیگر از مرد سعادت، مرد عقل حاصل دارد... تلذذ؟ چه هدف ناچیز و چه جاهطلبی بی مقداری است! تلذذ كار جانوران است. "
مؤلف، این بخش از كتاب را اینگونه به پایان میبرد: "مطلبی كه بسیار اهمیت دارد، این است كه آیا موسیقی آنچنان كه برای ما در حال طبیعی خوشایند بوده و به احتمال بعضی صاحبنظران در حالات غیرطبیعی از نظر روانپزشكی به عنوان مسكن ضروری به نظر میرسد، در واقع هم چنین است؟ یعنی واقعاً موسیقی یكی از بایستگیها یا شایستگیهای جان ما انسانهاست؟ "
سخن را با نقل این جمله كنایهآمیز و دوپهلوی شوپنهاور كه در مقدمه كتاب ذكر شده و به نظر، هم قابلیت موافقت و هم مخالفت با نظریه مؤلف را دارد به پایان میبریم: "موسیقی چیز خوبی است، ولی متأسفانه به آن اندازه كه باید، ما را از واقعیت دور نمیسازد! "
*******************************
من واقعا نمی فهمم... یکی به دادم برسه