سلاممممممممممم
از اونجایی که رضوانه جون خیلی غیرمستقیم گفتند که منم توی مسابقه شرکت کنم و بی من صفا نداره
منم میخوام شرکت کنم هرچند که همگروهیام تو مسابقه قبلی میخوان سر از تنم جدا کنند
1- نام کاربری: خدا همراهمونه
2- معرفی: منم که مثل خنده نزدیک 30 بهار از زندگیم میگذره. چقدر رمانتیکه این کلمه بهار که خنده استفاده کرد ازش
. خیلی دوست دارم پیشرفت کنم اینو میتونید از بچه های تاپیک برنامه ریزی بپرسید چون پدرشون رو درآوردم ولی پیشرفت نکردم
البته از حق نگذریم خیلی بهتر شدم و بیشتر از قبل تلاش میکنم و امیدوارم که موفق بشم. از خیلی سال پیش درگیر این موضوع لعنتی بووووووووق هستم. چندین بار ترک و دوباره شکستم ولی انشالله این بار آخر بود و دیگه شکستی ندارم.
متاهل هستم. دانشگامم که تموم شد. دلم میخواد در بازم برم دانشگاه ولی نمیدونم تصمیمم به کجا برسه. الان 3تا هدف بزرگ برای خودم تعیین کردم که کارهام رو در راستای رسیدن به اینها تنظیم میکنم.انشالله که به اهدافم برسم.دعا کنید برام. و همینا دیگه
3- ارزیابی: الان خداروشکر در رابطه با پاکی روبه راهم. بعد از چندین شکست سریالی نقطه ضعف و علت شکستم رو فهمیدم و الان اون رو از بین بردم. عامل شکستم تصور ذهنی و دیدن فیلم های ناجور بود که خداروشکر مدتیه به محض اینکه میخواام فکری بکنم یا برم سراغ فیلم و این چیزا سریع به خودم گوش زد میکنم و اصلا فرصت جولان دادن رو به نفسم نمیدم. و از این بابت خدارو بسیار شاکرم که اگر کمک اون نبود قطعا نمیتونستم موفق بشم.
4- برنامه:همه کارهام رو در جهت اهداف اصلی تعیین شده م قرار میدم . و چون نمیشه اینجا برنامه هامو بگم فقط اعلام میکنم که تونستم خوب پیش برم یا ن.
سلام شاگرد تنبل کلاسسس خوبی؟
افرین دخمل خوب که توام اومدی مسابقه میدی
بچه ها بچه ها خبررررررر
یه جا رفتم فضولی دو نفر گل گلی بهم گفته بودن هر کی تو مسابقه شرکت کنه همه این سرپرست خوبا بهشون اعتبار میدن
حالا کار ندارم جریان چی بوده خوووو چیه دلم میخواد اون حرفاشونو اینطوری برداشت کنم
سایررررین سرپرستاااااا زود باشید اعتباراتونو رو کنید من منتظرمااااا یادتون نره باید دو اعتباری باشه
ممنون از ختم صلواتی ک گرفتین یجورایی خجالت زده شدم همه عالم و ادم و خواجه حافظ اوضاعمو میدونه تو چرا نمیدونی ای دخمله ی کم کانون اومده
ختم صلوات باعث شد یکم در مورد بیماریم خجالت زده بشم و کاش مطرحش نمیکردم ناراحتتون کنه، بببخشید عمدی نبود
دوست جووونا چند روز خوابای اشفته میبینم نگرانم همه اش منتظر یه اتفاقم دعا کنید هرچی پیش بیاد بخیر بگذره و خدا هوامو داشته باشه
دیگه دیگه
نطقی برای گفتن ندارم از اتاق فرمان خبر دادن از منبر بیام پایین قراره خدا همراهمونه ی همون شاگرد تنبل خودم برنامه بعدی بره بالا منبر
جا داره از کارگردان رضوانه و خاله شادن تهیه کننده و سایر دوستان الخصوص خانواده رجبی
تشکر کنم
مگه من کبریتم؟
شایعه نیس کانون زیرنویس کرد
حالا روت نمیشه بگی ایرادی نداره چندروز نیا همه تبریکهارو بگم بعد یهو بیا
رضوانه میخاد شیرینی نده این پسته رو گذاشت پست من بره زیر
ای خسییییس الحق که خواهر خنده ای
اقا من اول دفاع کنم از خودم من شیرینی و کیک دادم خودتون نتونستین بخورینش ب منچه
دوما حرف ی بزرگترو گوش کنید وقتی میگم همه اتون مشکوکید
سوما زینبی تو بیشتر ابجیه رضوانه ایی تا من تنش به تنه خودت خورده شده خسیسسسس
هنوز قسط طراحی ایی ک برات کردمو ندادیاااااا ای زینبی خسیسسسسس
بچه ها کسی راه حلی داره ترس رو از خودم دور کنم؟
از چندروز پیش که زلزله اومد من بدجوری ترسیدم
شاخکهام فعال شده پشه به در میخوره میترسم،هواپیما رد میشه میترسم، صدای ماشین میاد میترسم
حس میکنم قلبم تو فشاره
چجوری ترس رو از وجودم بیرون کنم
زینبی جون چند وقت پیش که مشهد زلزله داشت و پس لرزه های زیاد، این حسی که میگی رو من داشتم.
از چی میترسی؟ مگه خدا رو قبول نداری؟ مگه نمیدونی که خدا بد نخواسته و همیشه هر انچه به صلاحمونه انجام میشه؟ مگه نمیدونی اگر پیمونه یکی سر بیاد چ زلزله چه بی زلزله چه سر کار و چه در گردش خدا میبرتش؟ مگه نمیدونی هر چقدر بیشتر بخوایم از حکمت خدا فرار کنیم بیشتر خودمون عذاب میکشیم؟ مگه نمیدونی اگر اتفاقی بیوفته یا داریرامتخان میشی یا داری توان و پذیرش و تحملت و ظرفیتت افزایش پیدا میکنه
میدونم که میدونی هنه ی اینا رو پس بسپر دست خودش با خدا حرف بزن و باهاش درد ودل کن و بگو نگرانی وتراستو بهش و از خودش بخواه ارامش بهت بده. مطمئن باش میده
اون ترسم دارم،ترس از عاقبت
ولی این ترسه از اون ترسها نیس
حساس شدم ،میخام حساسیته رو بیارم پایین که به هرچیزی فکر نکنم زلزله اس واکنش نشون بدم
این حساسیته هم دست خودم ،برم دکتری جایی؟
بچه ها هم که زیاد تو خواب میترسن ،نوزادا،ی دعایی حرزی به شونه اش سنجاق میکنن
اون کدوم دعاست؟