(1392 آذر 14، 23:25)Ma Sa نوشته است: [ -> ]سلام جیگرای کانون.gif "Khansariha (8)")
نقل قول: مااااااااااااااااااااااااااساااااااااااااااااااااااااااااا ما منتظریم
هستم در خدمت
سلام
همین ماسا؟؟؟
قرار بود از خودت بیشتر بگی ها
چرا جدیدا همه ناز میکنن ؟!!!
(1392 آذر 14، 23:38)n92 نوشته است: [ -> ]سلام به همگی
من تقریبا 10سالی میشه این کارو میکنم وقتی شروع کردم بچه بودم اصلا نمیدونستم این کارو و این حس چی هس!!! کم کم بهش عادت کردم و دیگه نتونستم بذارمش کنار بعد چند سال تازه فهمیدم خود ار.... چی هست ولی باور نمیکردم کاری که من میکردم هم همون باشه بعداز این که باور کردم منم دچار این مشکلم چندبار خواستم ترک کنم ولی دوباره انجامش میدادم
دیگه واقعا ازش خسته شدم برا آیندم خیلی نگرانم از کارم خجالت میکشم اکثر مواقع بداخلاق و عصبی هستم خیلی از اعتقاداتمو از دست دادم دوس ندارم اینجوری ادامه بدم واقعا امیدوارم با کمک شما بچه ها بتونم واسه همیشه بذارمش کنار:5:
به امید روزی که همه پاک شده باشیم.gif "Khansariha (48)")
سلام عزیززززززززززم
خوش اومــــــــــــــــــــــــــــدی به کانون
همچنین خوش اومدی به گروه نسیم حیات
اکثر ماها از بچگی گرفتار بودیم بانو
هیچ نگران نباش
کافیه اراده کنی و قدم در راه ترک بذاری
همه ی این علائمی که گفتی خود به خود از بین میرن و عادت های خوب به جاشون میان
اینجا میتونی با خ.ا و مضراتش بیشتر آشنا بشی
تو
تالار تجربیات موفق ترک هم میتونی با تجربیات دوستامون که تو این راه موفق بودن آشنا بشی
نسیم حیات رو هم مثل خونه ی خودت بدون و همیشه سر بزن و تو بحث ها شرکت کن بانو
همینطور اگه مشکلی داشتی حتما بگو دوستات کمکت میکنن
برات آرزوی موفقیت دارم
سلام بچه ها چرا يه سري نيستن؟
ترك و نازي و زارا و مريم و ركسانا و ..
كسي ازشون خبري نداره ؟
جاشون خاليه
(1392 آذر 15، 0:47)soozan نوشته است: [ -> ]سلام بچه ها چرا يه سري نيستن؟
ترك و نازي و زارا و ركسانا و ..
كسي ازشون خبري نداره ؟
جاشون خاليه
سلام سوزان جون
ترک خانم که رفتن خونه بخت
نازی ارشد قبول شده و مشغول تحصیله
زارا یه دفعه گذاشت رفت .نمی دونیم چرا
رکسانا هم کم و بیش میاد
خودت خوبی؟چه خبرا؟
نقل قول: سلام
همین ماسا؟؟؟ ![[تصویر: 22.gif]](http://www.ktark.com/images/yahoo/22.gif)
قرار بود از خودت بیشتر بگی ها
چرا جدیدا همه ناز میکنن ؟!!!
دعوام نکن خو
گفتم در خدمتم بچه ها سوالی داشتن بپرسن..آخه من چی بگم دیگه..
هرچی به ذهنم رسید گفتم..
چیزایی که واسه خودم مهمن و تاحالا کمکم کردن ...گفتم.
خانومی بگو مواقع تحریک چی کمک میکرد تسلیم نشی
Sent from my LG-P768 using Tapatalk
شده یه موقع مثلا یه هفته خیلی تحت فشار باشی و حتی با خ ا هم از بار فشارت کم نشه؟
چ باید کرد این مواقع ؟
نقل قول: خانومی بگو مواقع تحریک چی کمک میکرد تسلیم نشی
اولن به خودم قبولوندم که قرار نیس تکرارش کنم..باهمه وجودم باورش کردم که قرار نیس تکرار بشه
و هربار وسوسه میشم..به آخرش فکر میکنم..به وقتی که همه زحماتم از بین رفته و به خودم باختم..آدم وقتی حس بده اون موقع رو به یاد میاره پشیمون میشه....اینا در مرحله ی اول بهم انگیزه میده..
ولی بضی وقتا تحریک انقد قویه که کار از انگیزه میگذره..من فهمیدم تو این موقعیت ها به هیچ عنوان نباید تنها بمونم..
تو موقعیت های اینطوری هرجور تنها موندنی مساویه با رسوایی و شکست..
ولی تا وقتی که تو جمع هستی..حتی بدنت خودشو بکشه هم عکس العملی نمی تونی نشون بدی..چون همه دارن می بیننت!
نقل قول: شده یه موقع مثلا یه هفته خیلی تحت فشار باشی و حتی با خ ا هم از بار فشارت کم نشه؟
چ باید کرد این مواقع ؟
شده و اینا معمولا مقطعین..
در دوره ی عادت ماهانه و یکم قبل و بعدش..
اگه بهش رو ندی و پاک بمونی..کم میشه و می گذره..
ولی تجربه به من یکی ثابت کرده که بعد هربار شکست بدتر میشه..
پس دوست خوبم اینو گوشه ذهنت داشته باش که با خ.ا این بار فشار کم نخواهد شد..فقط باید بهش اهمیت ندی تا وقتش بگذره..خودش خوب میشه.
ویکی دیگه اینکه عوامل تحریک رو حذف کن..یعنی ریشه رو بکن!
تا وقتی عوامل هستن این تحریکات خواهند بود..ولی اگه عوامل کم بشن..فشارهاهم کم میشن
ماسا جون چجوری خودتو راضی کردی که نباید این اتفاق بیفته؟
دخترا کس دیگه ای سوال نداره؟
Sent from my LG-P768 using Tapatalk
ُسلام
ماسا جون من خیلی وقتا پیش اومده که وسوسه میشدم اما اراده ی رفتن تو جمع رو نداشتم!
یعنی اون لحظه همه چیز یادم میرفت!!
برا تو پیش نیومده؟
سارا جون سلام
ما خوبیم
تو خوبی گل دختر؟
چه خبر؟
ماسا جون
حالا اون ی هفته میگی اگر تلی نشی میگذره اره خوب درست میگی
ولی پیشنهادت واسه اینکه ادم انگیزه هاشو حفظ کنه چیه؟ به قول سنا جون گاهی ادم میدونه چ کار باید کنه ولی نمی کنه حالا ی وقتایی هم مغز من قفل میشه کامل! حالا واسه این موقعیت اتریال به من گفتن که ی دفترچه اگه دارم اخرش بنویسم کارای لازمو ولی اون دفترچه رو نمیدونم کجا گذاشتم
هیچ موقع بعداز خود... اسیب جسمی دیدی؟مثلا خون ریزی نه برای پرده و اینا ها خون ریزیه دیگه ای
(1392 آذر 15، 10:50)لئا نوشته است: [ -> ]سلام بروبچ
حال احوال؟
آقا من یه مشکل دارم برا اومدن به کانون
من وقتی فهمیدم محسن72 برگشته ذوق زده شدم بلند گفتم :وای محسن
بماند که چه جوری جمع وجورش کردم
از اون روز هم اتاقیام گیر میدن بهم
دیروز یکیشون نشسته بالا سرم میگه میخوام ببینم کدوم سایت میری
من الان چه کنم؟
سل عزیزم
بگو ی سایت مذهبیه ک درمورد قرآن و این چیزاست
این محسنم مدیرشه
چن وقتی نبود و سایت خیلی ساکت بود کسی دیگه آپ نمیکرد بخاطر همین خوشحال شدم ک 2باره سایت آپدیت میشه
اگه خواست ببینه تاپیکای مذهبیه کانونو بهش نشون بده
نقل قول: ماسا جون چجوری خودتو راضی کردی که نباید این اتفاق بیفته؟
گفتم بیشتر به خاطر حس بد بعد از اون کار...به اون حس فکر میکنم..به آخرش که همه زحماتم هدر میره...
و به همه دلایلی که الان هممونو اینجا جمع کرده..
ضررِ روحیِ این کار ، گناه بودنش ، اینکه سوقمون مبده به سمت گناه ها و اتفاقای بدتر..
همین قدر که از این اتفاقا بدم میاد راضیم کرده.
و اینکه منطقی به این مسله نگاه کردم..
من یه آدمم..نیاز جنسی دارم
نیاز عاطفی هم دارم
اینش یه چیز عادیه..
من اگر نیاز جنسیمو فقط ارضا کنم..از لحاظ عاطفی کم خواهم آورد. به روح و جسمم ضرر خواهم زد.
پس بهش فکر نمیکنم..تا وقتی که با راهش هر دو نیازو با هم ارضا کنم.
نقل قول: ماسا جون من خیلی وقتا پیش اومده که وسوسه میشدم اما اراده ی رفتن تو جمع رو نداشتم!![[تصویر: l.gif]](http://www.ktark.com/images/smilies/l.gif)
یعنی اون لحظه همه چیز یادم میرفت!!
برا تو پیش نیومده؟
پیش اومد و همون پیش اومدن باعث شکست شد.
گفتم هیچی نمیشه برم بخوابم، بیخیال شدم..
ولی نخوابیدم و..
درصورتی که اون لحظه اصن خواب صلاح نبود..
شاید اگه پیش خواهرم میموندم و خودمو به بیخیالی نمیزدم 9ماه پاکی سال قبلم هدر نمی رفت.
یک بار هم که بخاطر درس خوندن تنها بودم خیلی نزدیک بود..ولی به خودم اومدم و برگشتم کنار خونواده و قید درس خوندنو زدم.
و نجات پیدا کردم.
عزیزم راستش باید مواظب شرایط باشیم..شرایطو به یه حدی نرسونیم که ارادمونو از دست بدیم..
تا وقتی به وسیله ی فکر کردن..دیدن تصویر..یا تنها موندن شرایط رو نساختیم کارمون راحته ولی اگه شرایط رو بسازیم..بیرون اومدن ازش سخت تره
با این وجود من مطمعنم که هممون میتونیم..میتونیم که اون لحظه همه ی اینارو به خاطر بیاریم..فقط باید عمل کنیم.
همه چی دست خود ماست..
دستِ دستِ ما!
نقل قول: ماسا جون
حالا اون ی هفته میگی اگر تلی نشی میگذره اره خوب درست میگی
ولی پیشنهادت واسه اینکه ادم انگیزه هاشو حفظ کنه چیه؟ به قول سنا جون گاهی ادم میدونه چ کار باید کنه ولی نمی کنه حالا ی وقتایی هم مغز من قفل میشه کامل! حالا واسه این موقعیت اتریال به من گفتن که ی دفترچه اگه دارم اخرش بنویسم کارای لازمو ولی اون دفترچه رو نمیدونم کجا گذاشتم
ادم میدونه چ کار باید کنه ولی نمی کنه
اینو تجربه کردم...تهش شکسته و عاملش بیخیالی
ظاهرن تنها راهش اینه که به همه ی چیزی که می دونی عمل کنی.
ببین یه قانون کلی هس..مواظب دستت باش.
ببخشین که خیلی رک میگم..ولی تا وقتی دستمون کاری انجام نده اتفاقی نمیفته.
ولی اگه یه دست ورزی کوچک شروع بشه..اوضاع وخیم میشه..
اون موقعست که ممکنه اهدافمون یادمون بره..
یا حتی یادمون باشه و داعم مرورش کنیم.ولی تا وقتی درحال دست ورزی هستیم کار به جایی نمیریم.
من اخرین شکستام همینطوری بود..حواسم بود فکرم بود..ولی در عمل شکستم.
ممکنه اختیار زمان و تحریک ،دست ما نباشه ولی اختیار دست و بدن و در واقع نصف شرایط دست ماست.
نقل قول: هیچ موقع بعداز خود... اسیب جسمی دیدی؟مثلا خون ریزی نه برای پرده و اینا ها خون ریزیه دیگه ای
نه هیچی ندیدم..یادمه قبلا ها کوچک بودم چند بار شکمم درد گرفت
خدا ببره و نیاره اون روزا رو