نمی دونم شکستم یا نه.....شک دارم ولی فک کنم شکستم......یعنی ترجیح میدم اگر! قراره شروع کنم،تاریخم از فردا باشه.....
دیگه باور کردم که من آدم این کار نیستم....شاید نمی خوام که نمیشه....همه میگن اگه بخوای میشه،پس نتیجتا من نمی خوام دیگه!!! خیلی پیچیده نیست فک کنم.....
......
سلام مریم جون
منم داغونم
اما لطفا ارامشت رو حفظ کن
نفیسه و مونا رو پیدا کن باهشون چت کن
اقدر حرفای خوب بهت می زنن
مونا امروز بهم یه عالمه حرفای خوب زد
اگر چ من قدر ندونستم
اما دلم هنوز ارومه حی گم منم شاید بلاخره بتونم
( با توجه به اینکه خیلی وقته مطمئن شدم نمی تونم خیلی حس خوبی بوده )
نقل قول: میتوانم گلم که خلی خوش سلیقه و دوست داشتنیه....
مرسی بارونی جون
دیدم منم نیستی
و تو این فرست رفتم تالارتم خوندم
با حال بود
اما می دونی
از بچه های قدیم
داشتان های سعدی رو با اسمای بچه های کانون میاوردن می نوشتن
خیلی جیگر از اب در می اومد
می گم تو چرا امتحان نمی کنی؟
من قصه ی خاله سوسکه رو برای اقا ارمان در اوردم خودم خیلی دوست داشتم
مریم تو رو که باهات صوبت کردم.....سعی کن حالت خوب شه؟!وگرنه میدونی که خشم بارونی چقد خونه خراب کنه
میتوانم جونم دیگه سرم خلوت شد و اصولا الان رسما بیکارم....چشم .....حتما روش فکر میکنم
وقتی آدمی باشی که چند سال گرفتار این عادتی. حتی یه روز هم معجزه س.
تلاشتو بکن مریمی. سخته میدونم. سخته با نفس درگیر شدن. سخته خیلی.
من از خودم میگم. تحریک میشدم. طوری که دیگه فکرم کار نمی کرد.
این کارو میکردم. و بعد پشیمونی. گریه. افسردگی . مرگ تدریجی من.
چقد برای مبارزه تلاش می کردم. هیچی . فقط به انجامش فکر میکردم. تا راحت بشم.
وقتی به کانون اومدم تصمیمو گرفته بودم برای ترک.
کانون روزایه اولش بود. یه فروم ساده با چند تا کاربری که مثل خودم بودن.
شروع کردم با 10 روزه......
یاد گرفتم چطور مبارزه کنم. وقتی تحریک میشدم از اون حالت و جایی که داشتم در میومدم. حتی از جام بلند شدن هم برام سخت بود.
فقط اراده می خواست یه کلام قرآن. نماز. یا حتی تلویزیون.
برای ترکت مبارزه کن و خودت رو از اون فضا بکش بیرون.
نمیتونم ،کار من نیس، حرفایه ما نیس .حرفای شیطونه
ازت به عنوان یه دوست خواهش میکنم تلاشتو بکن عزیزم.
مریم مشکل تو اینه که تا الان باور داشتی که ادم اینکار نیستی الان باور کن که هستی
دیدی میتوانم چی کا رکرد؟
تو هم همین کارو بکن
بنویس میتونی
تکرار کن میتونی
و
باور کن میتونی
***************
بارونی جونم خیلی خوشحالم که برگشتی
دلم برات یه ذره شده بود خودم میام برات یه جشن حسابی میگیرم ***************
میتوانم پستای صفحه ی قبلو که درمورد کنترل فکربود خوندی؟
نظرت چیه؟
تو کی انرژی منفی دادی اخه؟
میام میزنمتا و میدونی که این وصله ها به مامان سها نمیچسبه سرش شلوغه مامانی ***************
راستی گلی جونم یادم رفت بگم من هر پیشنهادی رو با اغوش باز میپذیرم
و اما
بریم سراغ جشن فارغ التحصیلی بارونی
بـــــــــــــــــــــارونی عزیزم
بهت تبریــــــــــــــــــــک میگم ایشالله قبولی ارشد و پیدا کردن یه کارخوب بفرمایید کیک فارغ التحصیلی هم با من
و این هم کادو قابلت رو نداره
میگم حالا که نقاش شدی دیوارای نسیم رو هم یه رنگ میزنی
می توانم جون
من هرچی به خودم کمک کرده رو مینویسم... امیدوارم از توشون ایده ی به درد بخوری پیدا کنی.
من وقتی فکرم میره جایی که نباید بره، وحشت زده نمیشم. سعی نمیکنم یه واکنش فوری نشون بدم. که مثلاً یه دفعه پاشم برم بدوم یا بپر بپر و از این چیزا... چون میدونم در اون صورت تمام سلول های بدنم متحد میشن برای شکوندن من! اول میشینم به خودم میگم "خب، قانعم کن که بشکنم" اون لحظه خیلی چیزا تو فکرم میگذره. نصف وجودم میشه میل به شکستن و نصفش میل به پاک موندن. اون موقع من خیلی سوالای پایه ای از خودم می پرسم. در نهایت آرامش. به خاطر این که به خودم گفتم "باشه.اگه قانعم کنی اجازه میدم بشکنی. پس عجله ای برای این کار ندارم." مثلاً از خودم میپرسم "حالا اگه ترک نکنم چی میشه؟"
شاید من هفته ای هفت بار همه چیز رو از اول واسه خودم توضیح داده باشم... این که چرا دلم میخواد ترک کنم؟ اصلاً می ارزه به سختیش؟
ولی میدونی چی مهمّه؟ این که من هیـــــــــــــچ وقت خلاف میل خودم عمل نکردم. تو تمام این سال ها تو تمام این هزاران باری که شکستم، نمیتونم ادعا کنم خواستم نشکنم و شکستم. فکر میکنم تو هم نتونی...
وقتی میری اورژانس یا وقتی از کسی کمک میخوای، بیشتر رودروایسی با اون فرده که باعث نشکستن میشه... اما وقتی این خودتی که داری از خودت میخوای که نشکنی، حتی اگه با شکستن 1ثانیه فاصله داشته باشی امکان نداره که بشکنی. نه این که "نشکن چون نباید!" اگه آدم منطقی ای هستی با خودت هم منطقی باش.
اگه فکر میکنی حوصله نداری انقدر با خودت حرف بزنی، یکی از کارایی که من میکنم تصوّر انجام یه کار سنگینه.
بلافاصله دویدن رو تصور میکنم. تو یه جایی که دوست دارم. یه دویدن لذت بخش. مثلاً دویدن با پای برهنه رو چمنای خیس. انقدر میدوم که خسته بشم... یه بارم که با دوچرخه از کوهستان رفتم بالا
یا مثلاً یه بار که نصفه شب بود و ن حوصله ی هیچ گونه تغییر فکری نداشتم، یه آهنگ راک خیلی سنگین واسه خودم گذاشتم که خود به خود فکرم رو عوض کرد. نمیگم راک سنگین گوش بدیا. خودت طبع خودت رو بشناس. ببین چی میتونه انرژی ت رو بگیره تو دستش و دیگه بهت پس نده.
گاهی وقتای دیگه هم هست که اصلاً حوصله ی حرف زدن با خودم رو ندارم. فقط خودم رو مجبور میکنم که چیزایی که واسه خودم قبلاً نوشتم رو بخونم. اونم فکرم رو عوض میکنه...
اما همون طور که خودت گفتی، کلید ترکت دست خودته. باید شیرجه بزنی به همون جای وحشتناکی که خودت گفتی. شاید خیلی اذیت شی، شاید یه شبت رو داغون کنه، اما باید ازش بگذری. باید ریشه رو خشک کنی... بعدش میبینی چقدر همون جای به ظاهر وحشتناک، برات امن میشه...
بارونی جوووون خوش اومدی!!
بابا یه دستی رو سر ما جوجه ها بکش که هنوز کمِ کمش 7سال داریم
من فال میخوام حالا که این طوره
آهنگ هم در حال آپلود شدنه
مونا جونی من نفهمیدم گزارش کامل یعنی چی. میشه یه ذره بیشتر توضیح بدی؟
---
چی دارم میشنوم؟!
بارونی نقاشی خونده؟
یعنی میشه؟!
من عاااااشق نقاشی و نقاشا و نقش و نقشه و ...
سلام گل دخمراااا
بااارونی جون مباااارکه
انشالله عروسیت
یعنی عروسی همممتون
و خوشبختی همممتون
و دخترااااا
یه بحثی اون پشت مشتا گیر کرده هاا
یادتون رفته فکر کنم
قرار بود درباره این صحبت کنیم که چه راهکارهایی برای ترک مناسبه
هرکی در 1جمله تجربه خودشا بگه
دخمرونه ها
اخه میدونین که از نظر هرمونی خانوما در ماه 2بار تحریک بدنی دارن
منتظره حرفاتونم
بارونی جون مبارکت باشه
ایشاله ارشد،دکترا
(روی دیگر سکه) بارونی جونم به جمع بیکارای کانون خوش اومدی
خدا صبرت بده
******************
و اینجا جا داره از زحمات بی دریغه مونای عزیز و نفیسهجون تشکر کنم
خسته نباشین
من این روزا خیلی سرگرمم سرم شلوغه همش مهمونی و بیرونم
اما خوب گاهی تحریک میشم
فک کنم باهم کنار اومدیم
اهمیت نمیدم
البته گاهی شیطون گولم میزنه فکرهای بد میاد تو سرم،حتی بهش پر و بال میدم
اما سعی میکنم خطرناکنشه
روش خاصی ندارم ،شاید خوبه 1 روش انتخاب کنم
ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام عصر همگی بخیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر
من دوباره اومــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
ببخشید که چند وقت بود نمیومدم آخه امتحان داشتم