سها حرفات رو خیلی دوست داشتم
همیشه منطقی و قشنگ به همه چیز نگاه میکنی و لذت میبریم از زاویه ی نگاهت
شادبانو جان منم از نسیم شروع کردم و کسی نبود انچنان کمکم کنه ولی خوب یادمه یه بار توی بیست روزه نوشته بودم که نزدیک بود کار دست خودم بدم و دیدم میتوانم سریع اومد برام پیام گذاشت که هم گروهی خوبی ؟ مراقبی ؟ کمکی بر میاد از دستم ؟
توی همین مایه ها برام نوشته بود و همگروه بودنش رو در حقم کامل کرد , هرچند من خطر از سرم رفع شده بود , ولی همین پیامش برای من خیلی خوب بود و نشونم داد بچه های گروهم حواسشون هست ...
حالا هم باید بگم هیچ حرکت گروهی ای صد در صد باب میل ما نیست , و خصوصا توی این دنیایی که مشکلات فقط مال خودمونه و هیچ کسی حال و حوصله ی درد و دل با مارو نداره و اگرهم گوش میده دو برابرش رو با ما میگه و پر از حس های عجیب میشیم ...
بر همین اساس من خودم یادم نمیاد هیچ وقت توی کانون خصوصا توی اورژانس کمک گرفته باشم , چون خیلی وقته خوش خیال نیستم که بقیه کمکم کنن من موفق بشم , فهمیدم خودمم که میتونم کمک باشم یا خراب کنم تمام این روزهارو و اگر هم خراب شد حق ندارم خودم رو بیچاره کنم و انرژی منفی بدم جون تنهایی دارم میجنگم
من به عنوان یک مدیر توی نسیم یا دوستان کمکی یا حتی بچه های گروهت یا بچه های اورژانس توی تنهایی تو نیستیم , وقتی حالت بده و چاره میخوای اخرش بتونیم یک ساعت انلاین باشیم باهات مکاتبه داشته باشیم و بهت انرژی مثبت بدیم
باور کن بارها دیدم همین اتفاق افتاده و بعد طرف اومده گفته خراب شد !
این یعنی تمام اون وقت گذاشتن های اثرش هیچ بوده و من خودم نتیجه گیریم اینه ما مسئول ترک خودمونیم نه شخص دیگه ای
کمک فقط در همین حد هست , من حتی اگر تو رو هم میشناختم و شماره ات رو هم داشتم یا بیرون میدیدمت هم نهایتا همین حرف های مثبت رو بازم بهت میگفتم و این خودت هستی که باید خودت رو نجات بدی
مثال میزنم , من یک دوستی دارم که افسردگی داشته , هرچی بهش راه کار میدادم که بره درمان کنه خودش رو و حتی براش دکتر خوب هم پیدا کردم نمیرفت , میترسید
و بعد هم راهکار های معنوی رو پیش پاش گذاشتم بازم اثر نکرد چون اعتقادی نداره
و باز هم راهکار های علمی و ورزشی رو پیش پاش گذاشتم و گفتم یوگا کار کنه و نکرد ! چون تنبل شده بود و افسردگی کلا نمیذاره بیخیال خوابیدنش بشی
در اخر هم به خانواده اش گفتم اونام نتونستن کاری بیشتر از من کنن
بعدش چی شد ؟
یه روزی پا شد دید دیگه بریده و خواست خودکشی کنه یا یه حرفم افتاد که گفته بودم مسئول زندگیت خودتی , نهایت تلاشت رو که نمیکنی حداقل انتظار نداشته باش من نجاتت بدم , زندگی خودته تو مسئولشی ...
مسئول شد و خودکشی نکرد و شروع کرد به ورزش و مدام قدم زدن و پیاده روی
کلی حالش بهتر شد که بعدا تونست توصیه های دیگه ام رو هم عملی کنه
الانم حالش خوبه
میدونی چرا ؟!
چون از تجربیات من استفاده کرد که من خودم یک روزی مثل اون بودم و مسئول زندگی خودش شد و تمام و خلاص ....
حالا با خودت هست , خودت خوب در درونت میدونی هیچ کسی برات کاری نمیکنه چون نمیخوای شکل پذیر تر بشی و تغییر کنی
من سین سین ! خودم با تالار تجربیات به اینجا رسیدم
اینقدر خوندم شون تا ملکه ی ذهنم شد , اون نوشته ها کمکن نه حرف های ما برای دلداری
دیگر خودت میدونی ...
موفق باشی