کانون

سلام
دوستون دارم
مراقب خودتون باشید

(1391 آبان 23، 19:17)دریا جون نوشته است: [ -> ]
سلاااااااااااااااااااام سلااااااااااااااام
میتوانم جونم دست دردددد نکنه چه قشنگه والا به خداااااا
مونا جون ما چاکریم بذار بده کنکور میایمم همههههه
خوبییییییییییییییییییییییییییییییییییییید؟
دلم برا نسیم یه ذره میشه اما درسا نمیذاره بیاام
بچه ها دعا کنید سال دیگه مهرم محرم از رو تولد من بره تا یکی بتونه تبریک بگه پارسال عاشورا بود امسال تاسوعا
دووووووووووووووستون دارم هوارتاااا بای بای

ببین کی اینجاست
دریا جون خودم م م م :tanks:
آجی دلم برات تنگ شده لود هزار هزار هزارتا
امان از این درسا که آجیه منو دور کرده از من :smiley-yell:
آجی امیدوارم هر جا هستی و هر کاری که میکنی موفق باشی و البته بهترین باشی!

---

---

(1391 آبان 23، 21:11)mahsa20 نوشته است: [ -> ]
سلام بچه ها
خوبید؟
منم برگشتم از کربلا
وایییییییییییییی بچه ها جاتون خالی
برا همتون دعا کردم
قربانتون برم،خیلی دلم براتنون تنگ شده بود
ماسا جونم مرسی که معاونم بودی
هرچند ماسا جون رییس من تاج سر

زبارت قبول کربلایی مهسا


خوش برگشتی به کانون پاکی ها

سلاااااااااااااااااااام
مهسا بانو زیارتت قبول
دختراااااااا کجاااایین؟؟؟

(1391 آبان 24، 21:27)chakavak نوشته است: [ -> ]

دختراااااااا کجاااایین؟؟؟

مبینا حاضره ه ه ه ه:tanks:

سلام

ابجیا خوبین؟ من که خوبم و پاک.

کربلایی مهسا زیارت قبول. ایشالا زیارت بعدیت مکه باشه ابجی.

هپی گرل عزیز راست میگی نصفه پستامون فقط شده احوال پرسی

راستی ابجیا من دیگه سرکار نمی رم. تعجب کردین مگه نه همش سه روز رفتم سرکار. دلیلش محیط بده کار بود.. هرچی خواست خدا باشه ولی تا همین جا هم تجربه خیلی خوبی بود.

اگه مثل قبلنا هنوزم الوده بودم الان میگفتم اینم از شانس من بود و بعد از هفت سال رفتم سرکار و اینم اینجوری شدو ...... یعنی حسابی غر می زدم ها.

ولی تو همین یک ماهی که پاک بودم .......... نمی دونم چجوری احساسمو بنویسم یه جورایی احساس ارامش می کنم تحمل سختیا برام خیلی راحتتر شده. قبلن هم می شد دو سه ماه پاک بودم ولی نمی دونم چرا اینبار اینقد بهم چسبیده که خیلی حس خوبی دارم.

خدا کنه این حس همیشگی بشه برای هممون

سلاااااااااااااام به همه ی آبجیا

خوبین؟؟

همگروهی های عزیزم چطورن؟ اگه هستین از وضعیت خودتون یه خبر بدین
این پ.خ هم که فعال نیست، خیلی وقته حالتونو نپرسیدما،شرمندتون

بچه ها بیاین یه همفکری کنیم نسیم فعال تر و هدفمند تر بشه انشالله

---

(1391 آبان 24، 22:40)ursula نوشته است: [ -> ]سلام
راستی ابجیا من دیگه سرکار نمی رم. تعجب کردین مگه نه همش سه روز رفتم سرکار. دلیلش محیط بده کار بود.. هرچی خواست خدا باشه ولی تا همین جا هم تجربه خیلی خوبی بود.

اگه مثل قبلنا هنوزم الوده بودم الان میگفتم اینم از شانس من بود و بعد از هفت سال رفتم سرکار و اینم اینجوری شدو ...... یعنی حسابی غر می زدم ها.

ولی تو همین یک ماهی که پاک بودم .......... نمی دونم چجوری احساسمو بنویسم یه جورایی احساس ارامش می کنم تحمل سختیا برام خیلی راحتتر شده. قبلن هم می شد دو سه ماه پاک بودم ولی نمی دونم چرا اینبار اینقد بهم چسبیده که خیلی حس خوبی دارم.

خدا کنه این حس همیشگی بشه برای هممون

سلام اورسالای عزیز

راستی معنی اسمت چیه و چه زبونیه؟؟

میتونی تو تاپیک اندر حکایت نام کاربری توضیح بدی؟

آفرین آجی که اینقدر منطقی فکر میکنی

ولی از چه نظر محیطش خوب نبود؟

راستش منم سه روزه مشغول به کار شدم
ولی از محیط کاریم راضی نیستم و بعضی وقتا اشکم درمیاد
اما باز ناشکری نمیکنم
با اینکه بیمارستانای بهتری هم برای کارم بود

اما انگار همه چی دست تو دست هم داد تا من اینجایی برم که الان هستم

میگم حتما حکمتی توش بوده

بازم خدارو شکر
دارم کم کم سعی میکنم باهاش سازگار بشم.

موفق باشی

سلام آجیا
خوشحالم که اینجام و پستای بانشاط تون رو میخونم
خوشحالم که پاکم
اما دلم هوار تا گرفته است
راستی چطور میشه از دست تنهایی ها گریخت رها شاد شاد
خیلی تنهام این روزها ، من دانشگاه، خوابگاه و تنهایی و د تنگی برای خانواده
خه دانشگاه قبول شدم و اومدم یه شهر جدید یه جای جدید

سلام

ابجیا خوبین؟

ابجی سناجون اون شرکتی که من رفتم محیطش خیلی بسته بود یه خونه قدیمی بود توی یکی از بدترین محله های شهرمون که البته این کمترین مشکل بود چون من با بابام می رفتم و میومدم. ولی در شرکت همیشه بسته بود و ادمای کمی اونجا بودن . روز اول موقعی که می خواستم برگردم خونه همکارمو دیدم که داش سرکوچه سیگار می کشید گفتم خوب اشکال نداره حالا خودش شعورش میرسه اومده بیرون تو محیط شرکت که نیست ولی چشمت روز بد نبینه خواهر دوشنبه موندیم اضافه کار یهو یه بوی تریاکی اومد که حالم داشت بهم می خورد نگو مدیرعامل خودش معتاد بود خفن که نمی تونست تا رفتن ما صبر کنه بد بکشه. اخلاقشم که نگو اولن که زود پسرخاله می شد و فک می کرد خیلی بانمکه که همین اول کار شوخیای نابجا میکنه. سطح سوادشم پایین بود یعنی ببین چی میگم توی این شرکت که کارمندا همه باید حداقل لیسانس یه رشته فنی مهندسی داشته باشن خیلی ضایعه که مدیرعامل دیپلمه باشه. حالا بعضیا لااقل کارو تجربی بلدن ولی کاملا از رفتار این اقا مشخص بود که از کار چیز زیادی نمی دونست بجز یه مشت اطلاعات پایه ای که فک کنم خواهرزاده ش یادش داده بود چون وقتی من یه سوالی ازش پرسیدم نتونست جواب بده. و البته خیلی موارد دیگه که همش نمره منفیایی بود که من به این شرکت دادم بخوام همرو بنویسم خیلی میشه.

ببین ابجی جون هرکاری سختیای خودشو داره هیچ جایی هم نیست که بگی محیط ایده اله و همه ادما خوبن ولی من اصلن اینجا احساس امنیت نمی کردم. حقوق خوبی هم می داد ولی من از ابروم می ترسیدم . مدیرعامل همچین میومد نزدیکت وای میساد که نفست بند میومد

خواهرم توی شرکتی کار میکرد مدیرعاملشون تقریبا همچین خصوصیاتی داشت اونم معتاد بود خدارو شکر خواهر من متاهل بود ولی یه منشی داشتن بنده خدا مجرد بود این مرده یه جوری با این رفتار کرده بود که کلی حرف پشت سر این بیچاره در اومده بود اخرشم مجبور شد با مرده ازدواج کنه.

منم ترسیدم با اخلاقی که این مرده داشت فردا ابروریزی بشه دیدم ارزش نداره منم بی خیالش شدم.

وای چقد حرف زدم خوب شد سه روز بیشتر نرفتم سرکار وگرنه چی می شد

ســــــــــــــــــــــــــــلام دخملیا
خوفید همگی؟
دلم ی دنیا جوجو شده بود براتون
غول میان ترم اول رو شکستم، میریم برا غول مرحله بعدی ک 2 هفته دیگست!!!
ی امتحانی دادم کیف کردما!! کل امتحان مشورتی بود....:smile girl:
چ خبریا؟ کی رفته؟ کی اومده؟
یکم بیایند باهام بحرفید خو.....
کاش میشد برگردیم ب روزایی ک کلی حرف میزدیم دورهم:16:
دلم برا دوست جونیام تنگ شده
وااااااااااااااااای دیدی چی شد؟؟؟
یادم رفت مونایی خودم تاجدار شده.........

سلام

بچه ها هنوز منو یادتونه؟!

خییییییییییییلی وقته اینجا پست نذاشتم=((

بچه ها از ترنم خبر مبر ندارین؟!!!

دلم واقعا براش تنگ شده=((همونطور که برای همتون

همین دیگه...عرضی نبود...

چاکر نسیم حیاتیا

دوست عزیز اینجا مخصوصا دخترا هست

و هیچ پسری حق اومدن به اینجا رو نداره(طبق پروفایل کاربریتون که زدید male)

در صورت تکرار اخطار میگیرید

از خانوم های این بخش هم معذرت میخوام

سلام بچه ها
صبح به خير

من شكستم
الانم يه جا دعوتم وليمه براي كسي يه كه از مكه اومده
هيچ وقت با يه دفعه اينم با سرعت زير چشمم تيره نمي شد
چي كار كنم؟

(1391 آبان 26، 9:41)soozan نوشته است: [ -> ]سلام بچه ها
صبح به خير

من شكستم
الانم يه جا دعوتم وليمه براي كسي يه كه از مكه اومده
هيچ وقت با يه دفعه اينم با سرعت زير چشمم تيره نمي شد
چي كار كنم؟

سلام سوزان جون

برای رفع تیرگی دور چشمت ،با آب سرد بشورش

یا با یکم کرم پوشاننده می تونی مخفیش کنی

سلااام دخترااااااا
خوبید خوشیـــــد
همگی مشغول درسو کارشدیم دیگه نسیم سوت و کور شده...
انشالا هرجایی هستید سالم و موفق و پاک باشید انشالاااا
.
بچه ها بوی محرم میاد....
ماهی که میتونیم توش خیلی با قدرت تر پیش بریم...
اگه فکر مزخرف سراغمون اومد...زودی به امام حسین دخیل ببندیمو...
یه یا حسین بگیم و نذاریم اون فکر ادامه پیدا کنه...
بچه ها این ماه باید حسیـــــــنی شیم...
نه اینکه فقط عزاداری کنیم...بلکه بریم بخونیم که چطور شد کربلا کربل شد...
و عاشورا ماندگارترین روز تاریخ..
ما هم از هم مذهب وهم پیمان همون آدماییم پس میتونیم جهاد کنیم..
جهاد با نفس
.
پس بسم الله
.
راستی بحثی که قرار بود بیام بگم که در موردش بحرفیم...
چطور با افکار منفی(منفیروس) مبارزه کنیم...
دوس دارم حرفای قشنگتون رو بشنوم
یاعلی