بیشتر اوقات به خاطر همه ی چیز هایی که می دانم اما نیستم از خودم متنفرم. و اگر با تمام وجود به زعم
خودم بخواهم که کسی را به آن آب حیات راه بنمایم و قتی که می بیند روی سیاهم با این نور هیچ سنخیتی
ندارد اگر از هرچه که شنیده است متنفر نشود دیگر نمی خواهد بشنود.
می دانم خوب کدام است اما پای اختیارم از رفتن به سوی آن ناتوان است و زود درمانده می شود آخر نفسی
برایش نمانده است و این به بزرگی حسرت از دست دادن همه چیز و همه کسم است. دوست دارم بتوانم کاری
کنم اما زیاد که فکر می کنم دیوانگی به سراغم می آید.
چقدر آرامش می یابم وقتی به این فکر می کنم که خداوند بی نهایت عشق دارد نسبت به ما و قادر مطلق هم هست و هر کاری می تواند برایمان بکند اگر لیاقتش را داشته باشیم ومقدمات رسیدن بهش را فراهم کنیم.
سلام من تازه عضو شدم 2 ماه ترك كردم . خيلي چاكريم به خاطر سايتتون
سلام شبنم خانم گل
خیلی خوش اومدی عزیزم.
انشا الله که برای همیشه همه ی زشتی ها مونو کنار می ذاریم
بازم خوش اومدی
.
دوستت داریم
سلام
شبنم جون ورودتو خوش آمد میگم و مطمئنم و مطمئن باش تا ترک بی نهایت نکنی از اینجا نمیری
یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک اسکناس هزار تومانی را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت.
سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. و سپس در برابر نگا ه های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ و باز هم دست های حاضرین بالا رفت.
این بارمرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت.
سخنران گفت: دوستان ، با این بلاهایی که من سر اسکناس در آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید. و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همین طور است، ما در بسیاری موارد با تصمیمــاتی که میگیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم، خم می شویم، مچالــه می شویم، خاک آلود میشویم و احساس میکنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم، ولی این گونه نیست و صرف نظر از این که چه بلایی سرمان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمیدهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم با ارزشی هستیم.
سلام بچه ها چطورین؟
زشت جان وقتی میای اینجا غوغا به پا میکنیا(ای شیطون
)
صبح همگی بخیر
سلام دوستان عزیز.
با کتاب جامعه شناسی خودمانی اقای حسن نراقی آشنا شدم.
کتاب خیلی خوبیه..هم به بعضی از دردای فردی ما ایرانیان وهم به بعضی از مشکلات اجتماعیمون.
خیلی جالب میشه اگه هر روز قسمتی کمیشو اینجا بذارم تا بخونیم و هم اگاه بشیم با دردامون هم راهکار بدیم.
میشه لطفا نظراتتونو بگین؟
منم خوشحال می شم دوست زیبای من که در خوندنش سهیم باشم
پیشاپیش هم ممنونم ازت