خب اگه قضیه بچه داشتن باشه
من دوست دارم یه پسر داشته باشم ولی همه ش دوره نوجوانیش تو ذهنمه نه بچگیش
براش پلور ببافم
مراقبش باشم
هی براش خوراکی ببرم اتاقش
تو درساش کمکش کنم
هی تعریفشو پیش باباش کنم یا تعریف باباشو پیش اون کنم
...
ولی نمی دونم دقت کردیئ بچه پی پی می کنه! شب گریه می کنه! گریه می کنه! اصلا باید به دنیا بیاد! و ...
خلاصه کههههههههه اصلا فاز نمی ده
در ادامه بگم دوستان گلم من خیلی دوست دارم طراحی یاد بگیرم
بر روی چشمانم
بریم تو خط هنر اموزی
به درد شب یلدا خیلی می خواره مخصوصا اونا که تازه عروسن خیلی به دردشون می خوره
(1394 آذر 6، 20:20)باد صبا نوشته است: [ -> ]شیدایی راس میگی اینم از همون تنبلیای منه
میگم آموزشت هفته ای یک روز باشه خوبه؟
عزیزم برا من فرقی نداره میتونیم هفته ای یه روز آموزش داشته باشیم
چون من تمرین میدم بهتون و شما باید خودتون خونه از روش تمرین کنید هر چی بیشتر بهتر
از فردا شروع میکنیم اونجا خودتون تصمیم بگیرید که آموزشتون چه وقتایی باشه
راستی باد صبا جون تا حالا تذهیب کار نکردی؟
صبر کنین همین باباهای نی نی هامون بیان یک کتک مفصلی بابت دیرکرد بخورن والا
من یه دخملیشو دوس دارم ، خودشوملوس کنه ، آآآآآآآآآآآغاااااا بگه ، حرف بزنه ، همین خرابیاشو همین بعضی وقتا انتظارشو بکشم
براش نقاشی کنم ، قصه بگم ، شعر بخونه برام ، با هم بازی کنیم ،قایم بشیم ، دو بزنیم ، بپر بپر کنیم و الی ماشاءالله....
و انگار تعداد کسانی که اتاق نداشتن و ندارن هم کم نیس ، فکر می کردم که کم باشه ، الان آرومم دیگه
واااااااااااااای بچه ها منم عاشق نی نی هستمممم..من شوی نمیخوامممممممممممممممممممممم...اما نی نی چرررااا
چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
واااای الون منم مثل توام فقط نی نی میخوام
نه شیدایی،البته یه کوچولو معلم راهنماییمون طرح میداد بهمون ولی نه جدی
ولی استعدادم خوبه در این موارد!شاگرد خوبی ام
هیچ کاری ازت ساخته نیس
لازمه شوووووووووووووویی سوار بر اسب تندرو زودتری بیاید
فکر بچه از پروشگاه هم برداریم از سرت بیرون میکنیم
خودم بهش فکر کردم، و مجددا به همان اسب سوار رسیدم
خــــــب نمیشه کهههههه باید هردوشونو باهم بخواید
عاقا منم عاشق نی نی ام
از این موفرفریا..
لپ گلیا..چال دارا
بخندن سرخ میشن
چش آبیا
موجودات عشقی هستن..
فقط نمیدونم مامانشون این شکلیه یا باباشون؟
...
گلبرگی من که امسال کنکور دارم اتاقم با داداشم یکیه چی بگم
مصبیتی بیش نیست..تازه باید ساعت خوابمم با این بچه تنظیم کنم یه وقت اذیت نشه
خواهرم به حول قوه ی الهی بفرسم بره اتاقش میشه واسه منننن
...
راستی خدا همراهمونه مهمونیه فکنم.. به من دیشب این شکلی گف
بیاد منم موهاش و میکشم
منم کارش داشتم
(1394 آذر 6، 20:36)باد صبا نوشته است: [ -> ]واااای الون منم مثل توام فقط نی نی میخوام
نه شیدایی،البته یه کوچولو معلم راهنماییمون طرح میداد بهمون ولی نه جدی
ولی استعدادم خوبه در این موارد!شاگرد خوبی ام
آفریییین
البته منم یه شاگردم که میخوام به همکلاسیم یه چیزاییو یاد بدم مثلا
[quote='گلبرگ' pid='328707' dateline='1448643602']
صبر کنین همین باباهای نی نی هامون بیان یک کتک مفصلی بابت دیرکرد بخورن والا
کتک که میخوان اساسی
ولی بذار بیان
عوض کتک باید اینقدر ناز و نوازششون کنیم که نگو
بس که لوسن
وااااااااااااااای چه قشنگ گفتی موجود زمینی
من وقتی کنکور داشتم هم آواره بودم ولی رتبم شد 7000 آنزمان ( الان من فسیل شده ام )
آواره از این اتاق با کلی برگه و کتاب و تست و آرزو که البته به این آرزوی قبولی در دانشگاه در همان سال اول رسیدم از بس که شاگرد زرنگی بودم من
ما در همین آوارگی بود که شکفتیم بانو ، نتیجه>>> محرومیت و سختی از برخی چیزها = شکوفایی استعدادهای نهفته
شیدایی پس یه کاری می کنیم قرارمون فقط یادمونمی مونه
یه چند دقیقه قبل از اومدن بابای محترم ، ایشون رو به من بسپر تا هدیمو تقدیمشون کنم
من عاشق این محرومیتام اگه اونی که بخوام برسم
حالا خوبه میشه مدرسمون موند ، اوایل فقط فرار میکردم میرفتم کتابخونه الان میبینم حوصلش و ندارم میشینم تو خونه عین بچه خوب درسم و میخونم
اون اوایلم منم کتابام و میبردم از این اتاق به اون اتاق ، چه بسا یه چن بار نشستم تو راه پلمون درس خوندم
همین طوری پیش برم باید بشینم کف کوچه درس بخونم
(1394 آذر 6، 20:56)گلبرگ نوشته است: [ -> ]شیدایی پس یه کاری می کنیم قرارمون فقط یادمونمی مونه
یه چند دقیقه قبل از اومدن بابای محترم ، ایشون رو به من بسپر تا هدیمو تقدیمشون کنم
باشه خبرت میکنم
فقط یه جوری بزن که دیگه بی شوور نشم