(1395 شهريور 21، 23:20)زینبی نوشته است: [ -> ]نیست که فقط سوال پرسیدم
دیدی سلام منم بهش برسون
بچه های امام صادقی رو میشناسین؟
من فک کردم تو چنته داری چندتا از اینا کح ای باو
من یه خاستگار از بچه های امام صادق داشتم دو سال پیش .. خیلی خوشم اومده بود ازش
ی سوالایی میپرسید کف میکردم اینقدر بحث و صحبت شد ک نگو همه چی خوب بود تااااااااااااا اینکه مامی شون فرمودن منو نپسندیدن
ایشونم فرمودن چون فرزند ارشد خانواده هستن دلشون نمیخواد رو حرف مادرشون حرف بزنن ولی دنبال راهی برای راضی کردنشون هستن
هنووووووووز بعد دو سال خبرش به گوشم میرسه ک از اینور اونور آمار بنده رو در میارن
اینقد بدم میاد از پسرای این مدلی ک فاقد استقلالن و بیشتر بدم میاد از مادرایی ک بعد ان جلسه صحبت تازه یادشون میفته چهره شما بدلشون نمیشینه
موندم من قرار بود با پسره زندگی کنم یا مادره؟ یحتمل مادره میخاست شوهرم بشه
................................................
سلام عید همگی مبارک
ابجی از امام صادقی چه انتظاری داری خب مشخصه رو حرف مادر پدرش حرفی نمیزنه
شقایق جان من زیاد تو قید لباس نیستم چون عروسیا برام اهمیتی ندارن وفقط چون رو حرف مامانمینا حرف نزده باشم میرم وگرنه چند ساعت تلف کردن اونم با عروسی رو دوست ندارم
لباس ولی به نظرم بستگی داره چجور عروسی باشه
زینبی/اسم گروه مشخص نیست/سبز
عیدتتتتون مبارک اجیا
فدات زینی جون آبجی بزرگه منم سبز سبزم
اسممون نشد دختران مامان سها؟!مطهره سها جونم خوب بود.بینه من معنیشا نمیدونم
(1395 شهريور 22، 19:55)smwarrior نوشته است: [ -> ]سلام ابجیا خوبین¿
شما تو عروسیاتون چطور لباس میپوشین¿
من آبجی یکم بی اهمیتم به پوشش چون ما مخطلطه .میخاستم آدم شم تو حجابا اما نمیشه
خدا ببخشه مرا
سلام ابجیا
من پوشیده لباس میپوشم مثه این ترکیه ای ها منظورم مدل اونا میپوشم
راحتم دیگه نمیخواد هی حواست به حجابت باشه..البته عروسیای ما مختلط نیست
(1395 شهريور 22، 22:23)دریا جون نوشته است: [ -> ] (1395 شهريور 22، 19:55)smwarrior نوشته است: [ -> ]سلام ابجیا خوبین¿
شما تو عروسیاتون چطور لباس میپوشین¿
من آبجی یکم بی اهمیتم به پوشش چون ما مخطلطه .میخاستم آدم شم تو حجابا اما نمیشه خدا ببخشه مرا
دریاجونم ابجی کوچیکه
میدونی شیطون همیشه به ادم میگه فرصت برای تغییر هست و هی بهتر شدن رو به تاخیر میندازه ولی ما نمیدونیم کی عمرمون تموم میشه
شما دلت پاکه خیلی هم پاک پس ابجی اگر دوست داری تغییر کنی اراده کن بعدش میبینی ک چطور خدا بهت کمک میکنه
................................................
شقایق جون منم قدم بلند نیست یعنی متوسطم بنظرم ابجی به شیوه خودت زندگی کن به شیوه ای ک با همه وجودت راضی باشی از خودت
خانواده پدری من از هفت دولت آزادن حجاب معنایی نداره بینشون فامیلای مادریم بهترن ولی من راه خودمو انتخاب کردم همیشه پوشیده ام لباس بلند میپوشم
اگر کوتاه باشه روش چادر میپوشم اینطوری بعد جشن دیگه به خودم تف و لعنت نمیفرستم
یکی دوباری پیش اومد ک حجابم به نسبت قبل خوب نبود و دیدم بعدش چقد عذاب وجدان گرفتم و نگاههای مردها ک یادم میفتاد میخاستم زمین دهن وا کنه برم توش
فهمیدم تو این قضیه ضعف دارم و منم مثه بقیه تمایل به خودنمایی دارم بنابراین برای ادب کردن خودم ی قید برا خودم گذاشتم اونم اینکه تو عروسی همیشه پوشیده باشم و چادر رنگی همرام باشه و جوگیر نشم
اینطوری بعد هر مراسم خیلی حس خوبی دارم ک مردای مجلس ننشتن وراندازم کنن و سایز فلان قسمت رو بررسی کنن
من ادم خییییییییلی مذهبی ای نیستم ولی جدیدا فهمیدم ک خدا بد برا بنده هاش نمیخواد اگر یه چیزی میگه حتما ی چیزی میدونه ک منه بنده نمیدونم
خب زینبم شرایط پسرخاله چطوره؟
قبل شرایط اصن بدلت میشینه این حاجی یا نح؟
از این پسرای فامیل هستنقبلا بدم می اومد الان از بس خواستگار ضایع داشتم فهمیدم بیچاره انقدرام بد نبوده
یک بار برای همیشه جدی بهش فکر کن
(1395 شهريور 23، 12:23)زینبی نوشته است: [ -> ]نمیدونم گیجم
اصلا دلم رضا نمیده
ی مشکل دیگه ام هست
اونم اینه که
ایشون خواستگار خواهرمم هست وچون قبول نمیکنه اومدن سراغ من،انقدر احمقه
اینجوری که هر دفعه خواهرتو ببینه تو دلت شک داری. ما یه اشنا داشتیم همینجوری ازدواج کرد.اول رفت هواستگاری خواهر کوچیکه گفتن نه بعد رفت بزرگه رو گرفت. انگار فقط میخواست یه زنی گرفته باشه
ارسال شده از LG-E988s با استفاده از kanoon
اره دقیقا
این خیلی احمقانه اس
انگار اومدن مغازه هر کدوم شد این نشد خوب اون یکی چطوره؟