1389 آذر 26، 14:49
سلام سلام ....
حالتون احوالتون ؟!!!! منو نمی بینید خوشید ....
دلم واسه همتون یه ذره شده بود ... ، اما چه کنم که این کانون با من لج کرده بود و نمی ذاشت بیام تو ...
----
این ایام رو به همتون تسلیت می گم ... و می گم اماممون مظلوم بود ...
من توی این شبها ی عزیز واسه تک تکتون دعا کردم.. خیلیا اسماشون به ذهنم میومد ...
بعضی ها دعاهایی داشتن ... و من ازخواسته ی دل مهربونش تا حدی خبر داشتم ... براشون دعا کردم و از خدا خواستم که اگر صلاحشونه خواستشونو اجابت کنه ...
-----------------------
حالا گذشته از همه جا و همه کس .. من اومدم .. با یه دنیا انرژی ...
اول از همه به همه ی تازه واردا تبریک می گم و می گم خوش اومدین ... خوب جایی اومدین
توی راهتون به خودتون و خداتون اعتماد کنین و قرآنش رو سرلوحه ی راحتون قرار بدین ...
راستش اونقدر تعداد پستها زیاد بود که من نمی تونم به همه جواب بدم ...
اما توی چند وقت بعضی ها شکستن .. بعضی ها پیروز بودن و بعضی ها دلسرد ...
برای اونایی که شکستن .. ناراحتم ... و فقط می تونم بگم یادتون باشه که شکستاتون تکراری نباشه .. و هرگز دلسرد و مایوس نشید که یاس برادر شیطانه ...
اونایی که پیروز بودن .. بهتون می گم خدا قوت ... خیلی خوشحالم که پر از اراده و انرژی می رید جلو ... و هیچ چیزی جلودارتون نیست .... اما گلای من و مهربونای من یادتون باشه که هرگز به خودتون مغرور نشید .. غرور باعث شکست می شه ..
پس همیشه فروتنانه برید جلو ... و بدونید که بدون کمک خدای خودتون نمی تونستید پاک بمونید ... حتی 1 روز ... و البته شکر گذارش باشید ...
و اون دسته که دلسرد شدن ... ناراحتی و غصه رو کنار بریزید ... اینو بدونید که با تاسف و ناراحتی نمی شه به اوج رسید .. برای به اوج رفتن "همت" و "نشاط" و "تلاش" لازمه ...
هر روز خدا رو شکر کنید .. از انیکه سالمید .. از اینکه می تونید راه برید .. از اینکه می تونید بیاید کانون و از اینکه دارید نفس می کشید ...
از قدرت "تلقین" استفاده کنید ... به خودتون بگید که شادید ... و اونوقت شادی در شما به وجود میاد ... به خودتون بگید که من می تونم و اونوقت " قدرت انجام کارها " در شما به وجود میاد ...
و بعد از قدرت تلقین .. از خودتون " بخواید " .. خودتون رو مجبور به انجام کارها بکنید .. و به خودتون ایمان داشته باشید ...
--------------
متن زیر خیلی قشنگه .. این چند وقت که نمی شد بیام کانون ، یه قسمتهاییش رو برای بعضی از بچه ها می فرستادم .. البته برای اونایی که فقط id شونو داشتم ....
و الان حیفم اومد که متن کاملشو اینجا نذارم ...
بخونید و لذت ببرید ... می دونم طولانیه .. اما واقعا ارزش یکبار خوندن رو داره .. خود من 2 الی 3 بار خوندمش و هر بار بیشتر لذت بردم ...
بخوان ما را
منم پروردگارت
خالقت از ذره ای نا چیز
صدایم كن مرا
آموزگار قادر خود را
قلم را، علم را، من هدیه ات كردم
بخوان ما را
منم معشوق زیبایت
منم نزدیك تر از تو، به تو
اینك صدایم كن
رها كن غیر ما را، سوی ما بازآ
منم پرو دگار پاك بی همتا
منم زیبا، كه زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل
پروردگارت با تو می گوید:
تو را در بیكران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم كرد
بساط روزی خود را به من بسپار
رها كن غصه یك لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی كن
عزیزا، من خدایی خوب می دانم
تو دعوت كن مرا بر خود
به اشكی یا صدایی، میهمانم كن
كه من چشمان اشك آلوده ات را دوست میدارم
طلب كن خالق خود را
بجو ما را
تو خواهی یافت
كه عاشق میشوی بر ما
و عاشق می شوم بر تو
كه وصل عاشق و معشوق هم
آهسته می گویم ، خدایی عالمی دارد
قسم بر عاشقان پاك باایمان
قسم بر اسب های خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن
تكیه كن بر من
قسم بر روز، هنگامی كه عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن، اما دور
رهایت من نخواهم كرد
بخوان ما را
كه می گوید كه تو خواندن نمی دانی؟
تو بگشا لب
تو غیر از ما، خدای دیگری داری؟
رها كن غیر ما را
آشتی كن با خدای خود
تو غیر از ما چه می جویی؟
تو با هر كس به جز با ما، چه می گویی؟
و تو بی من چه داری؟هیچ!
بگو با من چه كم داری عزیزم، هیچ!!
هزاران كهكشان و كوه و دریا را
و خورشید و گیاه و نور و هستی را
برای جلوه خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
بر خودم احسنت می گفتم
تویی ز یباتر از خورشید زیبایم
تویی والاترین مهمان دنیایم
كه دنیا، چیزی چون تو را، كم داشت
تو ای محبوب تر مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا ما را؟؟
مگر آیِا كسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشكستی
ببینم، من تو را از در گهم راندم؟
اگر در روزگار سختیت خواندی مرا
اما به روز شادیت، یك لحظه هم یادم نمیكردی
به رویت بنده من، هیچ آوردم؟؟
كه می ترساندت از من؟
رها كن آن خدای دور
آن نامهربان معبود
آن مخلوق خود را
این منم پرور دگار مهربانت، خالقت
اینك صدایم كن مرا،با قطره اشكی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات كاری ندارم
لیك غوغای دل بشكسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاكیم
آیا عزیزم، حاجتی داری؟
تو ای از ما
كنون برگشته ای، اما
كلام آشتی را تو نمیدانی؟
ببینم، چشم های خیست آیا ،گفته ای دارند؟
بخوان ما را
بگردان قبله ات را سوی ما
اینك وضویی كن
خجالت میكشی از من
بگو، جز من، كس دیگر نمی فهمد
به نجوایی صدایم كن
بدان آغوش من باز است
برای درك آغوشم
شروع كن
یک قدم با تو
تمام گام های مانده اش با من
حالتون احوالتون ؟!!!! منو نمی بینید خوشید ....
دلم واسه همتون یه ذره شده بود ... ، اما چه کنم که این کانون با من لج کرده بود و نمی ذاشت بیام تو ...
----
این ایام رو به همتون تسلیت می گم ... و می گم اماممون مظلوم بود ...
من توی این شبها ی عزیز واسه تک تکتون دعا کردم.. خیلیا اسماشون به ذهنم میومد ...
بعضی ها دعاهایی داشتن ... و من ازخواسته ی دل مهربونش تا حدی خبر داشتم ... براشون دعا کردم و از خدا خواستم که اگر صلاحشونه خواستشونو اجابت کنه ...
-----------------------
حالا گذشته از همه جا و همه کس .. من اومدم .. با یه دنیا انرژی ...
اول از همه به همه ی تازه واردا تبریک می گم و می گم خوش اومدین ... خوب جایی اومدین
توی راهتون به خودتون و خداتون اعتماد کنین و قرآنش رو سرلوحه ی راحتون قرار بدین ...
راستش اونقدر تعداد پستها زیاد بود که من نمی تونم به همه جواب بدم ...
اما توی چند وقت بعضی ها شکستن .. بعضی ها پیروز بودن و بعضی ها دلسرد ...
برای اونایی که شکستن .. ناراحتم ... و فقط می تونم بگم یادتون باشه که شکستاتون تکراری نباشه .. و هرگز دلسرد و مایوس نشید که یاس برادر شیطانه ...
اونایی که پیروز بودن .. بهتون می گم خدا قوت ... خیلی خوشحالم که پر از اراده و انرژی می رید جلو ... و هیچ چیزی جلودارتون نیست .... اما گلای من و مهربونای من یادتون باشه که هرگز به خودتون مغرور نشید .. غرور باعث شکست می شه ..
پس همیشه فروتنانه برید جلو ... و بدونید که بدون کمک خدای خودتون نمی تونستید پاک بمونید ... حتی 1 روز ... و البته شکر گذارش باشید ...
و اون دسته که دلسرد شدن ... ناراحتی و غصه رو کنار بریزید ... اینو بدونید که با تاسف و ناراحتی نمی شه به اوج رسید .. برای به اوج رفتن "همت" و "نشاط" و "تلاش" لازمه ...
هر روز خدا رو شکر کنید .. از انیکه سالمید .. از اینکه می تونید راه برید .. از اینکه می تونید بیاید کانون و از اینکه دارید نفس می کشید ...
از قدرت "تلقین" استفاده کنید ... به خودتون بگید که شادید ... و اونوقت شادی در شما به وجود میاد ... به خودتون بگید که من می تونم و اونوقت " قدرت انجام کارها " در شما به وجود میاد ...
و بعد از قدرت تلقین .. از خودتون " بخواید " .. خودتون رو مجبور به انجام کارها بکنید .. و به خودتون ایمان داشته باشید ...
--------------
متن زیر خیلی قشنگه .. این چند وقت که نمی شد بیام کانون ، یه قسمتهاییش رو برای بعضی از بچه ها می فرستادم .. البته برای اونایی که فقط id شونو داشتم ....
و الان حیفم اومد که متن کاملشو اینجا نذارم ...
بخونید و لذت ببرید ... می دونم طولانیه .. اما واقعا ارزش یکبار خوندن رو داره .. خود من 2 الی 3 بار خوندمش و هر بار بیشتر لذت بردم ...
بخوان ما را
منم پروردگارت
خالقت از ذره ای نا چیز
صدایم كن مرا
آموزگار قادر خود را
قلم را، علم را، من هدیه ات كردم
بخوان ما را
منم معشوق زیبایت
منم نزدیك تر از تو، به تو
اینك صدایم كن
رها كن غیر ما را، سوی ما بازآ
منم پرو دگار پاك بی همتا
منم زیبا، كه زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل
پروردگارت با تو می گوید:
تو را در بیكران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم كرد
بساط روزی خود را به من بسپار
رها كن غصه یك لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی كن
عزیزا، من خدایی خوب می دانم
تو دعوت كن مرا بر خود
به اشكی یا صدایی، میهمانم كن
كه من چشمان اشك آلوده ات را دوست میدارم
طلب كن خالق خود را
بجو ما را
تو خواهی یافت
كه عاشق میشوی بر ما
و عاشق می شوم بر تو
كه وصل عاشق و معشوق هم
آهسته می گویم ، خدایی عالمی دارد
قسم بر عاشقان پاك باایمان
قسم بر اسب های خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن
تكیه كن بر من
قسم بر روز، هنگامی كه عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن، اما دور
رهایت من نخواهم كرد
بخوان ما را
كه می گوید كه تو خواندن نمی دانی؟
تو بگشا لب
تو غیر از ما، خدای دیگری داری؟
رها كن غیر ما را
آشتی كن با خدای خود
تو غیر از ما چه می جویی؟
تو با هر كس به جز با ما، چه می گویی؟
و تو بی من چه داری؟هیچ!
بگو با من چه كم داری عزیزم، هیچ!!
هزاران كهكشان و كوه و دریا را
و خورشید و گیاه و نور و هستی را
برای جلوه خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
بر خودم احسنت می گفتم
تویی ز یباتر از خورشید زیبایم
تویی والاترین مهمان دنیایم
كه دنیا، چیزی چون تو را، كم داشت
تو ای محبوب تر مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا ما را؟؟
مگر آیِا كسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشكستی
ببینم، من تو را از در گهم راندم؟
اگر در روزگار سختیت خواندی مرا
اما به روز شادیت، یك لحظه هم یادم نمیكردی
به رویت بنده من، هیچ آوردم؟؟
كه می ترساندت از من؟
رها كن آن خدای دور
آن نامهربان معبود
آن مخلوق خود را
این منم پرور دگار مهربانت، خالقت
اینك صدایم كن مرا،با قطره اشكی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات كاری ندارم
لیك غوغای دل بشكسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاكیم
آیا عزیزم، حاجتی داری؟
تو ای از ما
كنون برگشته ای، اما
كلام آشتی را تو نمیدانی؟
ببینم، چشم های خیست آیا ،گفته ای دارند؟
بخوان ما را
بگردان قبله ات را سوی ما
اینك وضویی كن
خجالت میكشی از من
بگو، جز من، كس دیگر نمی فهمد
به نجوایی صدایم كن
بدان آغوش من باز است
برای درك آغوشم
شروع كن
یک قدم با تو
تمام گام های مانده اش با من