مرسی تنها جونم
همه می گن نا امید نشو اما من دیگه نمی دونم چطوری نا امید نشم
می دونی رکی جون من یه چی می گم ناراحت نشو
اما دو سه سال بعد بازم خواستگارای الانت جلو چشمت میان به این فکر می کنی که فلانی رو رد کردم! کاش چنین اشتباهی نیم کردم
اما می خوام بهت بگم که اون موقع یه سری ملاکات مثل الانته اما یه سریاش تغییر می کنه
فرضا الان اگر کسی رو بخوان معرفی کنن 7 سال اختلاف سنی داشته باشه شاید تو حتی حاضر نشی ببینیش
اما اون زمان راه بدیش بیاد حتی جدی روش فکر کنی
ازت می خوام بشینی و ملاک های واقعیتو پیدا کنی
ببین چیا از زندگی دوست داری
چیا واقعا لازمه
مثلا همین رفیق بازی تا یه جاهایی خوبه اگر با همسرای دوستاش بتونی دوست بشی اما از بعد از یه حد و مرزی ازش اذیت می شی
بشین دقیق فکر کن و الان با ملاک های واقعیت که تغییری درشون نخواهد بود خواستگارا رو بررسی کن
یه چیزی هم می گم بازم می خوام بدون ناراحتی در نظرش بگیری
اینکه به هر حال دختر هم یه سنی داره که توش واقعا زیباست و از همه لحاظ شکفتگی داره مثل یک گل
سعی قبل از اینکه پژمرده بشی و تا وقتی خواستگارات زیاده ازدواج کنی
حسنش هم تو زندگی اینده ته هم اینه که یه موقع بی خواستگار نمی مونی
امیدوارم ازم نرنجی اما خوب این واقعیته دیگه
به هر حال باید گفته بشه
در ضمن مادر منم همین طوره
منی که چهره م کامل پخته و رسیده شده حتی خیلیا فکر می کنن متاهلم مادرم هنوز برام خواستگاری و ازدواج رو مناسب نیم دونه
یکی هم که خیر سرم راه می خواست بده اصلا ویژگی های طرف رو بهم نگفته بود حتی!!! مثلا من بعدا فهمیدم خواهرش عقب مونده ذهنیه
در حالی که مادرم می دونست و بهم نگفت
مادرن دیگه هزار جور فکر دارن که متاسفانه به خاطر تغییرات سریع زمان بیشترش با عرض معذرت اشتباهه
بدون درگیری و اعصاب خوردی نظر خودت رو داشته باش
ببخشید من خیلی حرف زدم
موفق باشید