کانون

نسخه‌ی کامل: من و دلتنگی و این بغض مدام ...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
کدام گوشه ی دنیا نهفته روی چو ماهت
اله من ز که پرسم نشان یوسف چاهت


چقدر ناز غزل را کشیده ام که سراید
تمام سوز دلم را ز دوردست نگاهت


به کوچه های عبورت چقدر اب بپاشیم
یواشکی من و این چشم های مانده به راهت


هنوز می رسد از لا به لای این همه تقویم
صدای ندبه و زاری ز جمعه های پگاهت


چه قصه ها که شنیدم ز کودکی ز ظهورت
نیامدی و شدم خود چه قصه گوی پر اهت


چقدر هلهله دارد طنین سبز طلوعت
چقدر همهمه دارد گدای این همه جاهت


چگونه جان بسپارم به پای سرخ ظهورت
به وقت گفتن این شعر و یا رکاب سپاهت


شکسته بال عروجم ز تیرهای معاصی
خدا کند که نیفتم ز دیدگان سیاهت


تمام شهر و محل را سپرده ام که بگویند
به هر کجا که تو هستی خدا به پشت و پناهت


دعاترین دعاها همین دعای نگار است
امان بده که بمیرم به پای بقیت الاهت


منبع: ایستگاه خنده
زندگییه من شده مثل امضام که واستون با قرمز نوشتم
شما چی؟Tears
پست حذف شد

اولین اصل توی کانون احترامه...
از همه و همین طور از شما عذر خواهی میکنم
(1388 خرداد 11، 19:45)tanha نوشته است: [ -> ]سلام
این مطلب به درخواست دوستان دوباره یادآوری می شه
نوشتن مطالب حتما با ارائه منبع باشد
این قانون بوده و هست

لطفا به دوستان دیگه هم تذکر بدید


از این قانون استبال میکنیم 41

سعی میکنم پست قبلی ها هم اگه دیدم از جایی نوشتم منبعش رو بذارم
من اگه هنوز میخونم
واسه خاطره دل توست
شعر من (امضای من!!) صدای غم نیست
هم صدای حسرت توست
عزیزم اگه خزونم
واست از بهار میخونم
تورو تنها نمیزارم
گرچه تنها جا میمونم
(1388 خرداد 13، 13:48)khaste az javoni نوشته است: [ -> ]از همه و همین طور از شما عذر خواهی میکنم

ببین عزیز لازم نیست اینقدر کتابی و عصا قورت داده صحبت کنی!
ما همه با هم صمیمی هستیم و غریبه هم توجمعمون نیست !
اگه بنا به کتابی حرف زدن و شعر گفتن باشه حاجیت پروفسور ادبیاته!
(1388 خرداد 13، 23:46)khaste az javoni نوشته است: [ -> ]...

ناراحت نباش، Khansariha (8)
من از مدارک تحصیلیت خبر ندارم فایر برد عزیز!!
ولی لحن صحبت هرکس متفاوته
البته با دادن فاز منفی منم مخالفم
ولی هر کی معنی شکستو درست فهمیده باشه میفهمه من چی میگم.
بچه ها نمیگم فاز منفی بدین اما..

پست اول میگه..شاید دلی لرزید ، اشکی جاری شد و رحمتی از سوی او به سوی ما روانه شد!

پس هر چه میخواهد دل تنگت بگو..

در پناه خدا شاد باشین
(1388 خرداد 14، 16:55)khaste az javoni نوشته است: [ -> ]من از مدارک تحصیلیت خبر ندارم فایر برد عزیز!!
ولی لحن صحبت هرکس متفاوته
البته با دادن فاز منفی منم مخالفم
ولی هر کی معنی شکستو درست فهمیده باشه میفهمه من چی میگم.

خوب این جا یه موضوعاتی هست
اولا که اون پست یه شوخی محض بود (حالا نمیگم خیلی خنده دار بود، ولی هیچ بی احترامی هم به کسی نشده بود)

البته اگه حمل به بی احترامی نمی کنین لحن صحبت کردن اون طرف تو کارتون گالیور هم اونجوری بود که همش می گفت من میدونم ما موفق نمیشیم من می دونم ما شکست می خوریم من میدونم این کار بی فایده است.

دوما اینجا شکست معنی نداره ، تا وقتی تسلیم نشدی شکستی وجود نداره!

(ضمنا من واقعا مشتاقم که یکی بیاد اون بی احترامی که من به دیگرون کردم رو توضیح بده!!:smiley-yell1
داداش firebird
سلام،خوبی؟
میگما نمیشه یکم با بچه ها مهربون تر باشی؟
خب اینجا همه دلشون نازکه،زود ناراحت میشن،
میدونم قصد کمک کردن رو داری،ولی بهتره با ملایمت و مهربونی برخورد کنی،
اینطوری هم تاثیرش بیشتره هم دوستان بیشتری خواهی داشت،
امیدوارم گوجه پرت نکنی.4fvfcja
دلم را سپردم به بنگاه دنیا

و هی آگهی دادم اینجا و آنجا

و هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت

و هی این و آن

سرسری آمد و رفت

ولی هیچکس واقعاً

اتاق دلم را تماشا نکرد

دلم قفل بود

کسی قفل قلب مرا وا نکرد.

یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است

یکی گفت چه دیوارهایش سیاه است

یکی گفت چرا نور اینجا کم است

و آن دیگری گفت : و انگار هر آجرش

فقط از غم و غصه و ماتم است !

و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری

و من تازه آن وقت گفتم :

خدایا، تو قلب مرا می خری ؟؟؟؟؟

و فردای آن روز

خدا آمد و توی قلبم نشست

و در را به روی همه

پشت خود بست

و من روی آن در نوشتم

ببخشید، دیگر

"برای شما جا نداریم از این پس به جز او کسی را نداریم"

[تصویر:  ppp.jpg]

cheshmak

منبع
ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم / تو کعبه ای هر جا روم قصد مقامت می کنم

هرجا که هستی حاضری از دور در ما ناظری / شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم

گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم / گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم

گر غایبی هر دم چرا آسیب بر جان می زنی / ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم

دوری بتن لیک از دلم اندر دل تو روز نیست / زان روزن دزدیده ی من چون مه پیامت می کنم
خطاب ما به بعضی از دوستان:

عاشق نشدی زاهد،
دیوانه چه میدانی؟

در شعله نرقصیدی،
پروانه چه میدانی؟

لبریز می غمها،
شد ساغر جان من

خندیدی و بگذشتی،
پیمانه چه میدانی؟

یک سلسله دیوانه،
افسون نگاه او

ای غافل از ان جادو،
افسانه چه میدانی؟

من مست می عشقم،
بس توبه که بشکستم

راهم مزن ای عابد،
میخانه چه میدانی؟

عاشق شو مستی کن،
ترک همه هستی کن

ای بت نپرستیده،
بت خانه چه میدانی؟!

تو سنگ سیه بوسی ،
من چشم سیاهی را

مقصود یکی باشد،
بیگانه چه میدانی؟!

ضایع چه کنی شبرا،
لب ذاکر و دل غافل !

تو ره به خدا بردن،
مستانه چه میدانی؟!