کانون

نسخه‌ی کامل: من و دلتنگی و این بغض مدام ...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
میـدونی بن بسـتــــــ| زنـدگی کـجـاست ؟؟؟


جــایــی کـه ...


نـه حـــق خــواسـتن داری


نـه تــوانــایـی فـــرامــوش کـــردن
زندگی به من آموخت؛ بودن با كسانی كه دوستشان دارم،

از همه چیز با ارزش تر است

Khansariha (8)Khansariha (8)Khansariha (8)Khansariha (8)
کلماتم را 
در جوی سحر می‌شویم 
لحظه‌هایم را 
در روشنی باران ها


تا برای تو شعری بسرایم، روشن 
تا که بی‌دغدغه بی‌ابهام 
سخنانم را 
در حضور باد 
این سالک دشت و هامون 
با تو بی‌پرده بگویم 
که تو را 
دوست می‌دارم تا مرز جنون 
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم



منبع:برای با هم بودن
تنهایی یعنی ...
از میان این همه بود، من در آرزوی یکی ام که نبود !
اشتباه می کنند بعضی ها

که اشتباه نمی کنند!

باید راه افتاد،

مثل رودها

که بعضی به دریا می رسند،

بعضی هم به دریا نمی رسند...

رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد!
53258zu2qvp1d9vدلگیرم از مرغ هایی که دانه خوردنشان پیش ما بود ؛

و حالا برای دیگران تخم می گذارند؛

ولی می دانم روزی؛

بوی کباب شدنشان به مشامم می رسد!
خدایا ....
خیلی ها دلمو شکستن،
دیگه تحمل ندارم !
شب بیا باهم بریم سراغشون ....
من نشونت میدم،
تو ببخششون ... !!!46
تنها مسابقه ای است که هیچگاه برنده ای نداشته است ...

فرار از مشکلات را می گویم.
خاصیت اشک است ؛

اینکه هم چشم را پاک میکند و ] بعد از آن ، [ هم دل را ...

در این کویر خشک ، بارانم آرزوست ......
سلام




گاهی گر از ملال محبت بخوانمت
دوری چنان مکن که به شیون برانمت

چون آه من به راه کدورت مرو که اشک
پیک شفاعتی است که از پی دوانمت

تو گوهر سرشکی و دردانه صفا
مژگان فشانمت که به دامن نشانمت

سرو بلند من که به دادم نمی رسی
دستم اگر رسد به خدا می رسانمت

پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من
تن نیستی که جان دهم و وارهانمت

ماتم سرای عشق به آتش چه می کشی
فردا به خاک سوختگان می کشانمت

تو ترک آبخورد محبت نمی کنی
اینقدر بی حقوق هم ای دل ندانمت

ای غنچه گلی که لب از خنده بسته ای
بازآ که چون صبا به دمی بشکفانمت

یک شب به رغم صبح به زندان من بتاب
تا من به رغم شمع سر و جان فشانمت

چوپان دشت عشقم و نای غزل به لب
دارم غزال چشم سیه می چرانمت

لبخند کن معاوضه با جان شهریار
تا من به شوق این دهم و آن ستانمت



در پناه خدا..
یاعلی.53

نمیدونم اما بیت اول رو من اینطوری پسندیدم!


گاهی گر از ملال محبت برانمت
دوری چنان مکن که به شیون بخوانمت


یاعلی.


بین اینهمه ضمیر ؛

فقط " او " کافیست ...
 
 
هی ، هو ؛ او

این تشابه، تصادفی نیست .

 
اینبار تاکید  جمله را عوض میکنم
بین اینهمه ضمیر ؛
فقط او " کافی " ست ...
تسلیم میشوم و لبخند میزنم ...


جملات زیبای گیله مرد
به باران دل نبند که هر چهار فصل دیوانه‌ ات خواهد کرد !

اگر ببارد ، از شوق و اگر نبارد ، از دلتنگی …
به آنهایی که دوستشان دارید بی بهانه بگویید دوستت دارم

بگویید در این دنیای شلوغ، سنجاقشان کرده اید به دلتان

بگویید گاهی فرصت با هم بودنمان کوتاه تر از عمر شکوفه هاست

شما بگویید حتی اگر نشنوند ......
بعضي آدمها ناخواسته هميشـــه متهمند !!!
.
بخاطر سکوتشان ،
مهربانيشان ،
گذشتشان ،
بي کينه بودنشان
و دوست داشتنشان!
.
گويي جـــــان ميدهند
براي اتهامـــــ بستن !
و از همه بدتر اينکه

خوبي هايـــشان زود فراموش مي شود . .

مثه الون