کانون

نسخه‌ی کامل: من و دلتنگی و این بغض مدام ...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
مهدی آروم باش..
پارمیدا...
سیل کانون و برداشت

یک خودتون و کنترل کنین
(1388 ارديبهشت 30، 22:40)mahdi نوشته است: [ -> ]آقا یکی به داد من برسه،
پارمیدا خانوم با من چیکار کردی؟
TearsTearsTears
ای خدا،
منم دلم تنگ شده،Tears
منم دلم تنگ شده،Tears

بیخیال مهدی جان من اومدم باشما درد و دل کنم حال خودم بهتر بشه نتیجه ی عکس داد
عذاب وجدان میگیرما !
چشم،ببخشین،
دست خودم نبود،معذرت میخوام
بینام جان مرسی،
پارمیدا خانوم ببخشین،دیگه نتونستم تحمل کنم،
اینجا همیشه میتونی درددل کنی،هیچ وقت هیچیرو تو خودت نریز،
مي دونست دلم اسيره ولي رفت... مي دونست گريم مي گيره ولي رفت... مي دونست تنهايي سخته مي دونست
مي تونست باهام بمونه نتونست... مي دونست دلم شكسته ولي رفت... غم اون تو دل نشسته ولي رفت...


[تصویر:  6kacmq0.jpg]
مهربانم , ای خوب !

یاد قلبت باشد , یک نفر هست که اینجا

بین آدم هایی , که همه سرد و غریبند با تو

تک و تنها , به تو می اندیشد

و کمی ,

دلش از دوری تو دلگیر است...
من غريبي دردمندم بي تو اي آرام جانم!
چارهاي کو بر غم و بر ماتم و درد نهانم؟

[تصویر:  nqo4cw.gif]
رفته از دل صبر و تابم دور از رخسار ماهت
مينشينم تا هميشه اي اميد من به راهت!

[تصویر:  2dtvnd4.gif]
بي قرار درد غربت، گوشه اي تنها نشستم
اي تمام باور من! از غم رويت شکستم
سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و

گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه عشق چیه؟

معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم

لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید

و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین عهدی عمل کنه. گریه های شبانه و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...

من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای عشنگی بود sms بازی های شبانه صحبت های یواشکی ما باهم خیلی خوب بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت خیلی گرم بودن عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو بهخاطرش از دست بدی عشق یعنی از هر چیزو هز کسی به خاطرش بگذری اون زمان خانواده های ما زیاد باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست عشق یعنی حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راححتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع غشق من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم اون رفت و ازون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش

دوستدار تو (ب.ش)

لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم گمان می کنم جوابم واضح بود..

معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی

لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی از بستگان

لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟

ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان

دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشد...

آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...

لنا همیشه این شعرو تکرار می کرد:

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ آغاز کسی باش که پایان تو باشد


[تصویر:  !!!!!!!!129.jpg]
[تصویر:  missyou.jpg]
(1388 خرداد 3، 13:35)parmida نوشته است: [ -> ]سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟
.
.
[تصویر:  fucs9f.gif]
دختر اشک ما رو هم دراوردی
[تصویر:  cry2.gif]

خیلی داستان قشنگی بود
مرسی
پارميدا جووون عزيز دلم اشك مارو در آوردي كه.
تو كه ميدوني اين كانون پره از بچه هاي عاشق
همين جوري ميخوندم و اشكام سرازير ميشدTearsTearsTears
دلم گرفت..... كجايييييي.....Tears

يه شب زير بارون كه چشمم به راهه
ميبينم كه كوچه پره نوره ماهه
تو ماه مني كه توو بارون رسيدي
اميد مني توو شب نا اميدي
قربون دل نازکتون برم ........
ببخشید بازم باعث درومدن اشکتون شدم یه جورایی داستان زندگی خودمم بود ولی خوشبختانه من الان زندم!
راستی دیدید عکس خودمم انداخته بودم زیرش داشتم بهتون نگا میکردم!(عکس اولی)
ان شالله صد و بیست سال زنده باشی مهربون[تصویر:  2iglkp2.gif]
به به اين جا چه خبره ؟ ((همه عاشقن))

حالا نوبت خودمه :

لحظه نبودن نيستن ها ، اگر منت مي نهي بر كلام من ، با حترام سلامت مي گويم

و هزار گلپونه بوسه به چشمانت هديه مي دهم. قابل ناز چشمانت را ندارد.

ديرروز يادگاري هايت همدم من شدند و به حرفهاي نگفته من گوش دادند.

و برايم دلسوزي كردند. البته به روش خودشان كه همان سكوت تكراري بود و

يادآوري خاطرات با تو بودن.

دست نوشته ات را مي بوسيدم و گريه مي كردم. زيبا ، به بزرگي مهرباني ات ببخش

كه اشكهايم دست خطت را بوسيدند. باز هم ستاره به ستاره جستجويت كردم.

ولي نيافتمت.

از كهكشان دلسپردگي من خسته شدي كه تاب ماندن نياوردي و بي خبر رفتي ؟

مهتاب كهكشان نيافتني من ، آنقدر بي تاب ديدنت شده ام كه دلتنگي ام را به قاصدك سپردم

و به هزار شعر و ترانه رقصان به سوي تو فرستادم.

روزها و شبها به دنبالت آمدند و تو را نديدند. قاصدك هم برنگشت.

شايد او هم شيفته نگاه مهربانت شد. باشد،

اشكالي ندارد. تو عزيزي ، اگه يه قاصدك هم از من قبول كني ، خودش دنيايي است.

كاش ياسهايي كه برايت پرپر شدند و به سويت آمدند، دوست داشتنم را برايت آواز

كنند.كاش باران بعد از ظهرهايت، تو را به ياد اشكهاي من بيندازد.

نازنين ، هر پرنده سفر كرده اي از تو مي خواند و هر غنچه اي كه مي شكفد،

نام تو را بر زبان مي آورد. نيم نگاهي به روزهاي تنهايي ام كن و

لحظه هاي زرد و بي صداي مرا تو آبي و ترانه باران كن.

بگذار باز هم قاصدك ترانه هاي من در هواي دلتنگي تو پرواز كند.

همين حوالي بي قراري ها باز هم گلهاي بي تابي شكفته.

زيبا ، امشب ، شام غريبان عاشقانه من و تو است. به

يادت مثل شمع مي سوزم و ذره ذره وجودم آب مي شود.

تو هم به ياد بي تابي هايم شمعي روشن كن و بگذار مثل من بسوزد.

مهرباني باران ، يادم كن در هر شبي كه بي ستاره شد.

[تصویر:  15f3g4i.jpg]

cheshmak
اگر يار مرا ديدي به خلوت
بگو اي بي وفا اي بي مروت
گريبانم ز دستت چاك چاك است
نخواهم دوخت تا روز قيامت

[تصویر:  kocholo0038.jpg]
خیلی عالی بود رز زرد جان ممنوووووووووووووووووووووووووووووو ن
کلی زور زدم که اشکم درنیاد،موفق شدم
ولی به جاش سرم درد اومد،
وای آبجی پارمیدا کشتی منو
TearsTearsTears