کانون

نسخه‌ی کامل: من و دلتنگی و این بغض مدام ...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
اگر کسی را یافتید که 
لبخند بر لبانتان می نشاند ،
مکرر جویای حالتان می شود،
و بهترین ها را برایتان می خواهد،
رهایش نکنید و او را دست کم نگیرید،
افرادی مثل او سخت پیدا مشوند.
هیچگاه دل کسانی که بیصدا گریه میکنند را نشکنید
آنها کسی را برای پاک کردن اشکهایشان ندارند 53258zu2qvp1d9v
زندگی مثل دوربین عکاسی است
روی هرچیز تمرکز کنی
آنرا می گیری
شک نکن 53258zu2qvp1d9v 302
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺷﯿﺪ!
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﻫﻤﯿﻦ “ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ” ﻫﺎ
“ﻋﺰﯾﺰﻡ” ﻫﺎ
“ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻢ” ﻫﺎ
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺷﯿﺪ!
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ !
ﻫﻤﯿﻨﻬﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯﺟﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ!
ﻫﻤﯿﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ “ﺁﺷﻖ” ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﺩﺍﯼ”ﻋﺎﺷﻖ” ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻭﺭﻧﺪ!
ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻋﺸﻖ!
ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺳﺮﺵ ﮐﻼﻩ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ،
ﻧﻪ ﻻﯾﻖ ﻋﺸﻘﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ !
زندگی تفسیر سه کلمه است....
خندیدن.... بخشیدن....
وفراموش کردن....
پس....... بخند...
ببخش...
و فراموش کن..............
روزتون شاااااد
باران
برای دیدن تو
تمام شهر را باریدم
اما تو...
برای دیدن من
باران را بهانه کردی.
مرغ خونین ترانه را مانم
                        صید بی آب و دانه را مانم

آتشینم ولیک بی اثرم
             ناله عاشقانه را مانم

نه سرانجامی و نه آرامی
             مرغ بی آشیانه را مانم

هدف تیر فتنه ام همه عمر
             پای بر جا نشانه را مانم

با کسم در زمانه الفت نیست
             که نه اهل زمانه را مانم

خکساری بلند قدرم کرد
             خاک آن آستانه را مانم

بگذرم زین کبود خیمه رهی
             تیر آه شبانه را مانم


رهی معیری
مهربان باش 
و به هر کسی میرسی لبخند بزن
تو نمیدانی به آدمها چه میگذرد
شاید لبخندت برایشان 
       مانند گنجی ارزشمند باشد 
انسان های خندان و شاد به خداوند شبیه ترند 
خوب بودن سخت نیست
دنیای مجازی 53258zu2qvp1d9v 

در دنیای واقعی چه چیزهائی را گم کرده ایم که اینجا در پی جبران آن هستیم. 
محبت ؟!... عشق؟!...غرور؟! و یا شاید تنهائی و .......ما بدنبال چه میگردیم ...
شاید هم از دنیای واقعی زخم خورده ایم که به اینجا پناه آورده ایم ... 
حرف ها پشت دیوارشیشه ای گوشی موبایل چه زیبا و دلنشینند ... 
این حرفهای قشنگ و عاشقانه و بامحبت و بدور از کوچکترین نشانه ای از بی احترامی و تنفر، نشان از گوهر پاک و والای انسانیست که خداوند در وجود تک تک ما به ودیعه گذاشته است. 
گویا هیچ کس دوست ندارد به اندازهء زره ای کسی از او دلگیر شود و این یعنی اینکه قلب همه ما پاک و نورانی است ..ولی چرا فقط در دنیای مجازی و پشت دیوار شیشه ای ؟؟؟
دوست مجازی من ..دوست بمان .
من از دنیای واقعی آدمها زخم دیده ام.
به اینجا بناه آورده ام ..هرچند مجازی اما تکیه گاهم شو.
در دنیای آدمهای واقعی مرا بر معیار چهره و اندامم تیک میزنند ...
تو خودم را بشناس ...روحم را...
دوست مجازی من فقط یک دوست بمان.....
همین.
می ترسم از آدم ها …
آدم هایی که دست می گذارند روی تنهایی ات …
مجوزِ ورود می گیرند …
و تنهاترت می کنند …
آدم هایی که سایه می اندازند روی سرت …
و بی تفاوت، سایه سنگین می کنند …
آدم هایی که ساده می گیری بودنشان را …
و سخت می کنند گذرِ لحظه هایت را …
آدم هایی که کوهِ معرفت می شوی برایشان …
و آنها مدام می لرزانندت با آتشفشانِ بی معرفتی هاشان …
آدم هایی که به هزار و یک خاطره، دلبستۀ شان می شوی…
و انها بی تفاوت میگذرندو میروند …
مراقب باش...!
وقتی سوار بر تاب زندگی شدی ،
دست روزگار هل میدهد تو را...
ولی قرار نیست که تو بیفتی...
اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی ،
اوج می گیری...
به همين سادگي
بعضی‌ها را هرچه قدر بخوانی… 
خسته نمی‌شوی!
بعضی‌ها را هرچه قدر گوش دهی… 
عادت نمی‌شوند!
بعضی‌ها هرچه تکرار شوند… 
باز بکرند و دست نخورده!
دیده‌ای؟!
شنیده‌ای؟!
بعضی‌ها بی‌نهایتند!
مثل مادر…
دلــــــــــم می خواهد از دید بعضی آدمــــــــــها پنهان بمانم...
آدمــــــــــهایی که مــــــــــدام توی زندگیت ســــــــــرک میکشند !
و با ژست صمیمیت...
داشته هایت را می شــــــــــمارند!
احساساتت را خط کشی میــــــــــکنند!
اشتباهاتتان را سر زنش میــــــــــکنند!
به چیزهایی که خود ندارند حســــــــــادت میکنند!
دست می گذارند روی نقطه ضعف هایت و آنها را بزرگــــــــــتر میکنند !
هر کاری که لازم باشد می کنند تا تو را کوچک و بی رنگ و کــــــــــدر نشــــــــــان دهند...
 این آدمها آینه نیستند....
"خورده شیشه اند .. 53258zu2qvp1d9v
خدایاااا Hanghead
چه گویمت ؟! که تو خود با خبر ز حال منی !
                      چو جان ، ‌نهان شده در جسم پر ملال منی ...

چنین که می‌گذری تلخ بر من ، از سر قهر
                      گمان برم که غم‌انگیز ماه و سال منی ...

خموش و گوشه نشینم ، مگر نگاه توام ؟!
                      لطیف و دور گریزی ، مگر خیال منی ؟!

ز چند و چون شبِ دوریت چه می‌پرسم ؟
                      سیاه‌چشمی و خود ، پاسخ سؤال منی ...

چو آرزو به دلم خفته‌ای همیشه و حیف !
                      که آرزوی فریبنده‌ی محال منی ...

هوای سرکشی‌ طبع من ، ‌مکن ! که دگر
                      اسیر عشقی و مرغِ شکسته‌بال منی

ازین غمی که چنین سینه‌سوز " سیمین " است
                      چه گویمت ؟! که تو خود باخبر ز حال منی ...

سیمین بهبهانی