کانون

نسخه‌ی کامل: من و دلتنگی و این بغض مدام ...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.

pedram

چه لاک خوش رنگی چه آرایشی داری

چه دوست پسر خوبی

چه آرمشی داری

وقتی دیگه من نیستم بهت فکر کنم

روزی صد بار زنگ بزنم تو رو چک کنم

راستی شنیدم تو دیگه از من خسته شدی

به یکی دیگه وابسته شدی

به دوست پسر جدیدت

مبارک باشه

اصلا مگه میشه سلیقه شما بد باشه

میگن خیلی با هم خوشید

خب خدا رو شکر

یکی هم پیدا شد و دل شما رو برد

منم که واسه رسیدن به تو بی امیدم

تا جایی که یادمه هی دنبالت میدویدم

بزار بگم حالا که داری میری راحت

بی لیاقت

گفتی تا تهش باهاتم

ولی دیدی طاقت نیوردی و یکی دیگه رو جایگزینه من آوردی

خیلی راحت تو آبروی من رو بردی

یه روزی فقط دستای تو بود تو دستم

ولی حالا حسابی وا نمی کنم روت اصلا

خدایی تو وجود تو احساسی بود اصلا

دیگه برو فکر من نباش و راحت

با هرکی هستی باش منم هواش رو دارم

هرکی که با تو یا یه جورایی آشناس با تو

با اینکه بد بودی ولی باز شانس با توست

چون من حالیمه هنوز حرمت نون و نمک

با اینکه همه ی حرفای تو دروغ بود و کلک

ما که از همه خوردیم خوب میگیم تو هم روش

میتونی این موزیک رو بدی با صدای بلند گوش

میدونی امثال تو درو وبرم زیادن

اون که باب میل منه و من بی تابشم

اون که به چشم نیاد بزرگترین ایرادشم

حتی به بدترین شکل بزنن زیرآبشم

بازم دونسته با دوروغاش سیاه بشم

اون که به یادش من زیر بارون پیاده شب

قدم میزنم و اما نیست عین خیالشم

من تو فکرشم و اون بی استرس میخوابه شب

شاید طبق معمول با یه شیشه مارتینی مستی

یا با دوست پسرت داری تو پارتی میرقصی

یا شاید اونو مثل من آزارش میدی

یا میری روی تخت ماساژش میدی

مثل من حرصت میده که دیوونه بشی

سرش داد بزنی بگی تو خونه بشین

بگه جایی نرو دوره همه رو خط بکش

ولی خودت جلوی آینه بکشی خط چشم

که به قرارت برسی و تو با این باشی

میگن شیفتش شدی تابع قانوناشی

آخه مگه یه آدم تا این حد میشه بی رحم

نبودی ببینی تو نبودت چی کشیدم

آواره کوچه خیابونا شدم

عین بی خونه ها

درست عین دیوونه ها

با خودم حرف میزدم

میگفتم برمیگرده میاد میمونه پیشم

فکر میکردم میدونه نباشی دیوونه میشم!


یه روزی فقط دستای تو بود تو دستم

ولی حالا حسابی وا نمی کنم روت اصلا

خدایی تو وجود تو احساسی بود اصلا

خب تنها خانوم منبع شعر من آرمین 2AFm هست شما میشناسینش؟؟؟
اینم یه شعر بسیار زیبا از فریدون مشیری

كــوچـــه



بي تو، مهتاب‌شبي، باز از آن كوچه گذشتم،

همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم،

شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق ديوانه كه بودم.



در نهانخانه ی جانم، گل ياد تو، درخشيد

باغ صد خاطره خنديد،

عطر صد خاطره پيچيد:



يادم آمد كه شبي باهم از آن كوچه گذشتيم

پر گشوديم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتيم

ساعتي بر لب آن جوي نشستيم.



تو، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت.

من همه، محو تماشاي نگاهت.



آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ی ماه فروريخته در آب

شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ



يادم آيد، تو به من گفتي:

- ” از اين عشق حذر كن!

لحظه‌اي چند بر اين آب نظر كن،

آب، آيينه ی عشق گذران است،

تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است،

باش فردا، كه دلت با دگران است!

تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!



با تو گفتم:‌” حذر از عشق!؟ - ندانم

سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم،

نتوانم!



روز اول، كه دل من به تمناي تو پر زد،

چون كبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدي، من نه رميدم، نه گسستم ...“



باز گفتم كه : ” تو صيادي و من آهوي دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم! “



اشكي از شاخه فرو ريخت

مرغ شب، ناله ی تلخي زد و بگريخت ...



اشك در چشم تو لرزيد،

ماه بر عشق تو خنديد!



يادم آيد كه : دگر از تو جوابي نشنيدم

پاي در دامن اندوه كشيدم.

نگسستم، نرميدم.



رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌هاي دگر هم،

نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم ...



بي تو، اما، به چه حالي من از آن كوچه گذشتمTears
دله من راضي نبود به اين جدايي نازنين

عزيزم منو ببخش اگه يه وقت آزوردمت

گفتم به تو غصه نخور مي رم و بر مي گردم

هم سفره پرستو ها مي شم و بر مي گردم :13:

وقتي تو هم مثل خودم غمگيني از جدايي

گفتم تا چشم برهم بزني مي رم و بر مي گردم

:13:
وقتی از قتل قناری گفتی
دل پر ریخته ام وحشت کرد
وقتی آواز درختان تبر خورده باغ
در فضا می پیچید
از تو می پرسیدم :
به کجا باید رفت؟

غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از غربت تنهایی هاست
برگ بید است که با زمزمه جاری باد
تن به وارستن از ورطه هستی می داد


یک نفر دارد فریاد زنان می گوید :
در قفس طوطی مرد
و زبان سرخش
سر سبزش را بر باد سپرد.

من که روزی فریادم بی تشویش
می توانست جهانی را آتش بزند
در شب گیسوی تو
گم شد از وحشت خویش
امروز بعد چندین روز پاکی دوباره تنها شدم و شروع کردم به چرخیدن تو سایتای..........

یهو نمیدونم چی شد که یاد یه آهنگ قدیمی از سراج افتادم.

آهنگو گذاشتم و گفتم برم تو ویکی پدیا شعرشم پیدا کنم بخونم

به بیت آخرش که رسیدم تمام سایتای ....... رو بستم و سجده کردمTears

این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است این..............خضر است و الیاس این مگر یا آب حیوانی است این
این باغ روحانی است این یا بزم یزدانی است این.........................سرمه سپاهانی است این یا نور سبحانی است این
این جان جان افزاست این یا جنت المأواست این..........................ساقی خوب ماست این یا باده جانی است این
تنگ شکر را ماند این سودای سر را ماند این...............................این سیم و زر را ماند این شادی و آسانی است این
امروز مستیم ای پدر توبه شکستیم ای پدر.................................از قحط رستیم ای پدر امسال ارزانی است این
ای مطرب داووددم آتش بزن در رخت غم.....................................بردار بانگ زیر و بم هنگام سرخوانی است این
مست و پریشان توام موقوف فرمان توام.....................................اسحاق قربان توام کاین عید قربانی است این
رستم من از خوف و رجا عشق از کجا خوف از کجا.......................ای خاک بر شرم و حیا هنگام پیشانی است این
گل‌های سرخ و زرد بین آشوب ورداورد بین..................................در قعر دریا گرد بین موسی عمرانی است این
هر جسم را جان می کند جان را خدادان می کند........................داد سلیمان می کند یا حکم دیوانی است این
ای عشق قلماشیت گو از عیش و خوش باشیت گو.....................کس می نداند حرف تو گویی که سریانی است این
خورشید رخشان می رسد مست و خرامان می رسد ................با گوی و چوگان می رسد سلطان میدانی است این
هر جا یکی گویی بود در حکم چوگان می دود ............................چون گوی شو بی‌دست و پا هنگام وحدانی است این
گویی شوی بی‌دست و پا چوگان او پایت شود............................در پیش سلطان می دوی کاین سیر ربانی است این
آن آب بازآمد به جو بر سنگ زن اکنون سبو................................سجده کن و چیزی مگو کاین سر ربانی است این
(مولوی)
از خدا پرسیدم دوست دارید بندگانتان چه بیاموزند؟

گفت: بیاموزند که انها نمی توانند کسی را وادار کنند عاشقشان باشد.
بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند.

بیاموزند که چند ثانیه طول می کشد تا زخمی عمیق در قلب آنها که دوستشان داریم ایجاد کنیم و سال ها طول می کشد تا ان زخم التیام یابد

بیاموزند که ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد کسی است که به کمترین ها قانع است

بیاموزند که انسانهایی هستند که انها را دوست دارند اما نمی دانند چگونه عشقشان را ابراز کنند

بیاموزند دو نفر می توانند به یک نقطه نگاه کنند اما متفاوت ببینند

به خدا گفتم ایا دیگر چیزی هست که باید دانست ؟؟

گفت: این که بدانند من همیشه و همه جا هستم.

53258zu2qvp1d9v
دلم براي کسي تنگ است

دلم براي کسي تنگ است که دل تنگ است

دلم براي کسي تنگ است که

طلوع عشق را به قلب من هديه مي دهد

دلم براي کسي تنگ است که با زيبايي کلا مش

مرا در عشقش غرق مي کند


دلم براي کسي تنگ است که تنم اغوشش را مي طلبد

دلم براي کسي تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را مي طلبد

دلم براي کسي تنگ است که سرم شانه هايش را آرزو دارد

دلم براي کسي تنگ است که گوشهايم

شنيدن صدايش را حسرت مي کشد

دلم براي کسي تنگ است که چشمانم ، چشمانش را مي طلبد

دلم براي کسي تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست

دلم براي کسي تنگ است که اشکهايم را ديده

دلم براي کسي تنگ است که تنهاييم را چشيده

دلم تنگ است
من وضوبا نفس خیال تو میگیرم
و تو را میخوانم
و به شوق فردا که تورا خواهم دید
چشم به راه می مانم.....
خواهم زخدا که بی وفایم نکند / غرق گنهم ولی رهایم نکند

یک خواسته دارم ز خدای متعال در هر دو جهان از تو جدایم نکند.

cheshmak
سر مشق های آب بابا يادمان رفت

رسم نوشتن با قلم يادمان رفت

شعر خدای مهربان را حفظ كرديم

اما خدای مهربان يادمان رفت . . .. Tears
اول سلام من تازه واردم
پس از من زیاد توقع نداشته باشین
سعی میکنم منم مثل همه کانونیا با حال باشم
(باز هم رنج تنهایی)
مردم اغلب بی انصاف ٬بی منطق و خود محورند٬ولی آنان را ببخش

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند

ولی مهربان باش .

اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی

یافت٬ولی موفق باش .

اگر شریف ودرستکار باشی فریبت می دهند ٬ولی شریف و درستکار

باش .

آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند

ولی سازنده باش .

اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند ٬ولی

شادمان باش

نیکی های درونت را فراموش می کنند ٬ولی نیکوکار باش .

بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.

ودر نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان تو وخداوند است نه

میان تو و مردم...


دکتر علی شریعتی
فعلن یا علی
اون پائین یه دکمه هست تا چند وقت پیش خراب بود اما الان مدتیه خدارو شکر درست درست شده وقتی آنرا بچلانید معنی و مفهوم آن این است که عالی بود،خیلی ممنون،دست دردنکنه،ایشلا جبران کنیم،چه عجب از این وراو سایر معانی مد نظر!
بچه ها ابزار احساسات كنين نه زياد حالا هم زياد نبوده پس موردي نداره317

اين دكمه تشكر هم برا پوسته هاي ديگه كانون فعال نيست فقط براي پوسته پيشفرضه !! Khansariha (48)

نميشه به بچه ها سخت گرفت 53258zu2qvp1d9v بچه ها راحت باشين بقيه اش با من Smiley-face-cool-2

cheshmak


----------------------

عشق یعنی رفتن از شهر بهار / با دو چشم تر به سوی روزگار / عشق یعنی بی وفایی های یار / عشق یعنی سالها در انتظار .
رنجوری تو را
باور نمی کنم
ای پیش مرگ تو همه رخشنده اختران،
تو مرگ آفتاب درخشان و پاک را،
باور مکن،
-که ابر ملالی اگر تراست،
چونان غروب سرد غم انگیز بگذرد
دردی اگر به جان بنشست،
این نیز بگذرد

تهمت به تو؟!
تهمت زدن چگونه توانم به آفتاب؟

لعنت به آن کنم که دو رو بود
نفرین به او کنم که عدو بود
سلام



"نامه عشق"

نشود فاش کسی آن چه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش , ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفتگویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من وتوست
سایه! ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست

نشود فاش کسی آن چه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش , ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفتگویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من وتوست
سایه! ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست

53258zu2qvp1d9v
یاعلی.