کانون

نسخه‌ی کامل: من و دلتنگی و این بغض مدام ...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
ز غم های دگر غیر از غم عشقت رها کن
***
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن

خدایا بی پناهم ز تو جز تو نخواهم
اگر عشقت گناه است ببین غرق گناهم
***
دو دست دعا فرا برده ام بسوی آسمان ها
که تا پر کشم به بال غمت رها در کهکشان ها

چو نیلوفر عاشقانه چنان می پیچم به پای تو
که سر تا پا بشکفد گل ز هر بندم در هوای تو
***
بدست یاری اگر که نگیری تو دست دلم را دگر که بگیرد
به آه و زاری اگر نپذیری شکسته دلم را دگر که پذیرد

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
ز غم های دگر غیر از غم عشقت رها کن
***
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن

خدایا بی پناهم ز تو جز تو نخواهم
اگر عشقت گناه است ببین غرق گناهم
***
دو دست دعا فرا برده ام بسوی آسمان ها
که تا پر کشم به بال غمت رها در کهکشان ها

بسوی آسمان هاااااااااااا......
پرنده ، همقفس ، همخونهء من
زمستون رفت و شد فصل پریدن
همین دیروز تو از این خونه رفتی
ولی از اومدن چیزی نگفتی
تو را در حنجره یک دشت آواز
تو را در سر هوای خوب پرواز
من اینجا خسته و غمگین و تنهام
نمیدونم که می مونم تا فردا
چی میشد اون هوای برفی و سرد
تو رو راهی به این خونه نمیکرد
بهار کاغذین خونهء من
تو رو راضی نکرد آخر به موندن

من عادت میکنم با درد تازه
جدایی شاید از من من بسازه
دلم تنگه دلم تنگه برایت
نگاهم با نگاهت داشت عادت
تو اونجا با گلای رنگارنگی
من اینجا پشت دیوارای سنگی
تو با جنگل تو با دریا تو با کوه
منو اندازه ی یه فصله اندوه
من عادت میکنم با درد تازه
جدایی شاید از من من بسازه
دلم تنگه دلم تنگه برایت
نگاهم با نگاهت داشت عادت
من اگر عاشق نباشم از خودم سیرم
من اگر عاشق نباشم زود میمیرم
من اگر عاشق نباشم از خودم سیرم ، زود میمیرم
سینه سردش پیش ماست لبریز دردش پیش ماست
همسفر آتش کجاست همسفر آتش کجاست
سفره دل خالی و پیروزی است
سینه ام محتاج آتش سوزی است
نازنین تو همرهی با راز داران میکنی
آتشی را زیر خاکستر تو پنهان میکنی
من که خود در معبد دلدادگان آینه ام
تل خاکستر نمی خواهم درون سینه ام

چی شد که عاشقت شدم




يادت مياد چي شد كه من عاشقت شدم

بدون اينكه بذاري٬ سوار قايقت شدم

يادت مياد وقتي بهت گفتم:چقدر دوستت دارم

گفتي:ببين ٬من فرصت اين قصه ها رو ندارم

يادت مياد كه پرسيدم برام تبسم ميكني

جواب دادي٬معلومه نه٬ چون خودتو گم مي كني

يادت مياد گفتم: يه روز مجنون مثل فرشته بود

گفتي:رها كن قصه رو ٬اينا مال گذشته بود

يادت مياد تو رفتي و به ارزو هات رسيدي

به سادگي روي روياهام يه خط قرمز كشيدي

اگر چه يادت نمياد ٬اما مي خوام دعا كنم

برنميگردي ولي من بازم مي خوام صدات كنم.

تو را از شيشه می‌سازد، مرا از چوب می‌سازد
خدا کارش درست است‌، اين و آن را خوب می‌سازد
تو را از سنگ می‌آرد برون‌، از قلب کوهستان‌
مرا از بيدِ خشکی در کنار جوب می‌سازد
در آتش می‌گدازد، تا تو را رنگی دگر بخشد
به سوهان می‌تراشد تا مرا مطلوب می‌سازد
تو را جامی که از شير و عسل پُر کرده‌اش دهقان
‌ مرا بر روی خرمن برده خرمن‌کوب می‌سازد
تو را گلدان رنگينی که با يک لمس می‌افتد
مرا گرد سرت می‌چرخم و جاروب می‌سازد
تو از من می‌گريزی باز هم تا مصر رؤياها
مرا گرگی کنار خانه‌ی يعقوب می‌سازد
مرا سر می‌دهد تا دشت‌های آتش و آهن
‌ و آخر در مصاف غمزه‌ای مغلوب می‌سازد
خدا در کار و بارش حکمتی دارد که پی در پی‌
يکی را شيشه می‌سازد، يکی را چوب می‌سازد


شاعر افغان
قدر خانواده ات را بدان ....
با مردی كه در حال عبور بود برخورد کردم
اوو!! معذرت میخوام
من هم معذرت میخوام ,دقت نکردم

ما خیلی مؤدب بودیم ، من و این غریبه ,خداحافظی كردیم و به راهمان ادامه دادیم
اما در خانه با آنهایی كه دوستشان داریم چطور رفتار می كنیم
كمی بعد ازآنروز، در حال پختن شام بودم.دخترم خیلی آرام كنارم ایستاد همینكه برگشتم به اوخوردم وتقریبا" انداختمش با اخم گفتم: ”اه !! ازسرراه برو كنار“
قلب کوچکش شکست و رفت
نفهمیدم كه چقدر تند حرف زدم
وقتی توی رختخوابم بیدار بودم صدای آرام خدا در درونم گفت: وقتی با یك غریبه برخورد میكنی ، آداب معمول را رعایت میكنی
اما با بچه ای كه دوستش داری بد رفتار میكنی

برو به كف آشپزخانه نگاه كن. آنجا نزدیك در، چند گل پیدا میكنی .آنها گلهایی هستند كه او برایت آورده است.خودش آنها را چیده. صورتی و زرد و آبی
آرام ایستاده بود كه سورپرا یزت بكنه
هرگز اشكهایی كه چشمهای كوچیكشو پر كرده بود ندیدی
در این لحظه احساس حقارت كردم
اشكهایم سرازیرشدند.آرام رفتم و كنار تختش زانو زدم
بیدار شو كوچولو ، بیدار شو. اینا رو برای من چیدی؟
گفتم دخترم واقعاً متاسفم از رفتاری كه امروز داشتم
نمیبایست اون طور سرت
داد بکشم
گفت :اشکالی نداره من به هر حال دوستت دارم مامان
من هم دوستت دارم دخترم
و گلها رو هم دوست دارم
مخصوصا آبیه رو

گفت : اونا رو كنار درخت پیدا کرد م ورشون داشتم چون مثل تو خوشگلن
میدونستم دوستشون داری ، مخصوصا آبیه رو

آیا میدانید كه اگر فردا بمیرید شركتی كه در آن كار میكنید به آسانی در ظرف یك روز برای شما جانشینی می آورد؟

اما خانواده ای كه به جا میگذارید تا آخر عمر فقدان شما را احساس خواهد كرد.
و به این فكر كنید كه ما خود را وقف كارمیكنیم و نه خانواده مان
چه سرمایه گذاری
ناعاقلانه ای !!
اینطور فكر نمیكنید؟!!
به راستی كلمه
“خانواده“ یعنی چه ؟؟



خدا را شکر کنیم


I am thankful for the alarm that goes off in the early morning house, because it means that I am alive خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم، این یعنی من هنوز زنده ام



I am thankful for being sick once in a while, because it reminds me that I am healthy most of the time خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار میشوم، این یعنی بیاد آورم که اغلب اوقات سالم هستم



I am thankful for my teenage daughter who is complaining about doing dishes, because that means she is at home not on the street خدا را شکر که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاکی است این یعنی او در خانه است و در خیابانها پرسه نمی زند



I am thankful for the taxes that I pay, because it means that I am employed خدا را شکر که مالیات می پردازم، این یعنی شغل و درآمدی دارم و بیکار نیستم




I am thankful for the clothes that a fit a little too snag, because it means I have enough to eat خدا را شکر که لباسهایم کمی برایم تنگ شده اند، این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم



I am thankful for weariness and aching muscles at the end of the day, because it means I have been capable of working hard خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم، این یعنی توان سخت کار کردن را دارم



I am thankful for a floor that needs mopping and windows that need cleaning, because it means I have a home خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم، این یعنی من خانه ای دارم



I am thankful for the parking spot I find at the farend of the parking lot, because it means I am capable of walking and that I have been blessed with transportation خدا را شکر که در جائی دور جای پارک پیدا کردم این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن





I am thankful for the noise I have to bear from neighbors, because it means that I can hear خدا را شکر که سرو صدای همسایه ها را می شنوم، این یعنی من توانائی شنیدن دارم
I am thankful for the pile of laundry and ironing, because it means I have clothes to wear خدا را شکر که این همه شستنی و اتو کردنی دارم، این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم


I am thankful for the becoming broke on shopping for new year, because it means I have beloved ones to buy gifts for them خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم




Thanks God... Thanks God... Thanks God
خدا را شکر... خدا را شکر...
زندگی خالی نیست
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.
آری ؛ تا شقایق هست، زندگی باید کرد.
در دلم چیزی هست
مثل یک بیشه نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم
که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه
دورها آوایی ست که مرا میخواند…
خانه ی دوست کجاست ؟ در فلق بود که پرسید سوار

آسمان مکثی کرد

رهگذر شاخه ی
نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید

و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت


"نرسیده به درخت


کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است


و در آن عشق به اندازه
ی پرهای صداقت آبی است

می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر بدر می آرد


پس به سمت گل تنهایی می پیچی


دو قدم مانده به گل


پای فواره ی
جاوید اساطیر زمین می مانی

و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد


در صمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی


کودکی می بینی


رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه
ی نور

و از او می پرسی


خانه ی
دوست کجاست"

"سهراب سپهری
"
من و خداوند هر روز فراموش ميكنيم

"او "خطاهاي من را

"من" لطف او را


Tears
بی خودی پرسه زدیم

صبحمان شب بشود ...

بی خودی حرص زدیم

سهم مان کم نشود ...

ما خدارا با خود سر دعوا بردیم

وقسم ها خوردیم

ما به هم بد کردیم

ما به هم بد گفتیم

ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم

وچقدر حظ بردیم

که زرنگی کردیم

روی هر حادثه ای حرفی از پول زدیم

از شما می پرسم

ما که را گول زدیم؟؟؟؟؟
53258zu2qvp1d9v53258zu2qvp1d9v53258zu2qvp1d9v53258zu2qvp1d9v53258zu2qvp1d9v53258zu2qvp1d9v53258zu2qvp1d9v
چقدر خنده دار است دنیا

آنقدر که نمیتونم باور کرد . اما چقدر ترسناک میشود گاهی . که حتی بزرگترین مردان را نیز از پای درآورده است

چقدر مزحک است دنیا . انگار تمام ما دیوانگانی بیش نیستیم که به گرد خود میچرخیم و سپس زیر چند متر خاک میخوابیم تا زمان جزای ما فرا رسد.

دنیا

دنیا

دنیا

.
.


مرا از چه میترسانی ؟؟!! میخوایی مرا به کدام سوی و مقصد ببری ؟!؟!؟

ای کاش از ابتدا میگفتی که چه حیله ای را در سر داری

من هم اکنون دامان گرم یار را حس میکنم . دست نوازشش را حس میکنم . احساس میکنم تمام دنیا مال من است و برای من است . درختان . باد . باران . برف . کویر . دریا . آتش . زمین . آسمان ...... همه و همه برای من است

برای دیدگانم

برای سر انگشتانم

یار من یار نیست . یار من تکیه گاه من است . مادر من است . پدر من است . دوست و غمخوار و رازدار من است

یار من رفیق بی کسی است . یار من هم نفس تنگی است . یار من اوج به قله رسیدن است.

یار من همیشه با من است.

یار من مالک تمام مخلوقات است

یار من از همه چیز خبر دارد و از همه غیب میداند .

یار من عاشق وصال با من است

یار من دوست دار خوبی های من است

یار من ابرو ندارد . اما با ابرهای آسمان برایش ابرو میسازم

خال هندو ندارد و من با ماه برایش خال میگذارم

یار من موی ندارد و من موج دریا را موی سرش میگذارم

یار من صورت ندارد

یار من در همه جاست

در همه احوال و همه زمان

یار من در کل جعان لنگه ندارد

یار من یار است . رفیق نمیه راه نیست

یار من غمخوار است . سنگ صبور است . گوش کننده تمام درد و رنجهای من در همه جا و همه زمان است

یار من مال کل جهان است

[تصویر:  2.jpg]
من چقد خوشبختم که به او دل دادم
بی هراس و تردید ، باورش می دارم
چه دلی داشت ز من ، نتوان باور کرد
گله هایی می کرد که توانم کم کرد
دوری چند روزه ، چقدر آزارش داد
که غریب و آشنا ، نام مجنونش داد
آن همه شادابی ، از وجودش دست شست
نا امیدی و درد ، روح او را آشفت
سایت سرگرمی و تفریحی فانی ها دات کام
گفت که من چون آبم ، او وجودش تشنگی
حس و حال عشق او ، آخر آشفتگی
یعنی او تا این حد به دل من دل بست
که به روی هر کس راه عشقش را بست
حاصل این دوری ، باور قلبم بود
قلب پر دردی که ، در برش سخت آسود
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو دایما بر در دل حاضر است


رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش

دیدهٔ جان روی او تا بنبیند عیان


در طلب روی او روی به دیوار باش

ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس


پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش

نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال


لیک تو باری به نقد ساختهٔ کار باش

در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن


تو به یکی زنده‌ای از همه بیزار باش

گر دل و جان تو را در بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش
(عطار نيشابوري)
دلم گرفت اي هم نفس

دلم گرفت اي هم نفس
پرم شکست تو اين قفس
تو اين غبار . تو اين سکوت
چه بي صدا . نفس نفس
از اين نامهربوني ها
دارم از غصه مي ميرم
رفيق روز تنهايي .
يه روز دستاتو مي گيرم
تو اين شب گريه مي توني
پناه هق هقم باشي
تو اي همزاد همخونه
چي ميشه عاشقم باشي؟
دوباره من دوباره تو
دوباره عشق . دوباره ما
دو هم نفس . دو هم زبون
دو همسفر . دو همصدا
تو اي پايان تنهايي
پناه آخر من باش
تو اين شب مرگي پاييز .
بهار باور من باش
بذار با مشرق چشمات .
شبم روشنترين باشه
ميخوام آيينه خونه
با چشمات همنشين باشه
دلم گرفت اي هم نفس
پرم شکست تو اين قفس
تو اين غبار . تو اين سکوت
چه بي صدا . نفس نفس


ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همینجاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بی صورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برایید
آن خانه لطیفست نشانهاش بگفتید
از خواجه ی آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته ی گل کو اگر آن باغ بدیدیت
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس گه بر گنج شما پرده شمایید