کانون

نسخه‌ی کامل: من و دلتنگی و این بغض مدام ...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم---- دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دیده سیرست مرا جان دلیرست مرا----زهره شیرست مرا زهره تابنده شدم
گفت که دیوانه نه ای لایق این خانه نه ای----رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت که سرمست نه ای رو که ازین دست نه ای----رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت که تو کشته نه ای در طرب آغشته نه ای----پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم
گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی----گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم
گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی----جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم
گفت که شیخی و سری پیش رو و راه بری----شیخ نیم پیش نیم امر ترا بنده شدم
گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم----در هوس بال و پرش بی پر و پرکنده شدم
گفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشو----ز آنک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم
گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن----گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم
چشمه خورشید تویی سایه گه بید منم----چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم
تابش جان یافت دلم واشد و بشکافت دلم----اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم
صورت جان وقت سحر لاف همی زد ز بطر----بنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدم
شکر کند کاغذ تو از شکر بی حد تو----کامد او در بر من با وی ماننده شدم
شکر کند خاک دژم از فلک و چرخ بخم----کز نظر و گردش او نور پذیرنده شدم
شکر کند چرخ فلک از ملک و ملک و ملک----کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم
شکر کند عارف حق کز همه بردیم سبق----بر زبر هفت طبق اختر رخشنده شدم
زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم----یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم
از توام ای شهره قمر در من و در خود بنگر----کز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم
باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان----کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم

دیوان شمس

این شده وضع من:

واعظان کاين جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار ديگر می‌کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمايان چرا خود توبه کمتر می‌کنند
گوييا باور نمی‌دارند روز داوری
کاين همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند
يا رب اين نودولتان را با خر خودشان نشان
کاين همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند
ای گدای خانقه برجه که در دير مغان
می‌دهند آبی که دل‌ها را توانگر می‌کنند
حسن بی‌پايان او چندان که عاشق می‌کشد
زمره ديگر به عشق از غيب سر بر می‌کنند
بر در ميخانه عشق ای ملک تسبيح گوی
کاندر آن جا طينت آدم مخمر می‌کنند
صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت
قدسيان گويی که شعر حافظ از بر می‌کنند
به خدا قسم هیچ غرضی از این شعر ها نداشتم!
اگه فکر می کنید من منظورم از این شعر ها کَس خاصی هست خودم پاکشون می کنم!

نه از اشنایان وفا دیده ام
نه در باده نوشان صفا دیده ام

زنامردمیها نرنجد دلم
که از چشم خود هم بلا دیده ام!!

بخاکستر دل نگیرد شرار
من برق چشمی بلا دیده ام

وفای ترا نازم ای اشک غم
که در دیده عمری ترا دیده ام

دگر مسجدم خانه ی توبه نیست
که در اشک زاهد ریا دیده ام!

نه سودای نام و نه پروای ننگ
از این خرقه پوشان چها دیده ام

طبیبا مکن منعم از جام می
که درد درون را دوا دیده ام!

حریم خدا شد چه شبها دلم
که خود را زعالم جدا دیده ام

از ان رو نریزد سرشکم زچشم
که در قطره هایش خدا دیده ام

برو صاف شو تا خدا بین شوی
ببین من خدا را کجا دیده ام!
صدای خنده های تو مدام همش تو گوشمه
حرفای عاشقونتم امید تنهایی منه
چه زودتموم شدوگذشت اون لحظه های عاشقی
اون روزهای قشنگ و خوب اون شبهای مهتابی
چند روزه بیچاره دلم بهونه كرده واسه تو
تویی كه یادت نمی یاد یه روزی بودم عشق تو
بی وفایی حدی داره دل تو رحمی نداره
قلبت دیگه از سنگ شده چشمات محبت نداره
كاشكی می شد می فهمیدم كی توی قلبت اومده
كی اومده به جای من یه ارزو برات شده


منبع : كتاب نوشته هاي عاشقانه

cheshmak
منبع من : گلپونه ها (اثر هما میر افشار)cheshmak
عهد کردم اگر بوسه دهی توبه کنم، که دگر باره از این گونه گناهان نکنم
چون که برخاست لبانم ز لبانت توبه کردم که دگر توبه ی بیجا نکنم
حالا اي يار سلام // دوباره اي يار سلام Tears

حالا اي شاخ گل ميان گلزار سلام // حالا عهدي بستم اگر سلامت نكنم

حالا يكبار ديگر بروي هر بار سلام // حالا عاشق به ميان كوچه سر گردونه

حالا مردم كه گويند عاشقي آسونه // ولي والله به الله كه درد بي درمونه Tears
پدر عاشقي بسوزه . . . . . Tears
نقل قول: پدر عاشقي بسوزه . . . . .
عاشقی گریه نداره خنده داره!
به قل شاعر:بخند به روی دنیا دنیا به روت بخنده!
اینم عارفانه ی من!4fvfcja

mahdi_69

نه همونی که رز گفت پدر عاشقی بسوزهTears
مخصوصا وقتی بدونی به خاطر مسایلی به عشقت نمیرسیTears
آی گریه دارهTears
وقتي دلت ميگيرد ،

وقتي اشک از چشمانت ميريزد ،

تمام غم و غصه هاي دنيا در قلبم مينشيند!
سلام بچه ها

مهدي_69 عزيز داداش خودم راست مي گه !!!
چون من اين شعر رو خيلي خيلي دوست دارم دوباره گذاشتمش !!!


حالا اي يار سلام // دوباره اي يار سلام

حالا اي شاخ گل ميان گلزار سلام // حالا عهدي بستم اگر سلامت نكنم

حالا يكبار ديگر بروي هر بار سلام // حالا عاشق به ميان كوچه سر گردونه

حالا مردم كه گويند عاشقي آسونه // ولي والله به الله كه درد بي درمونه


Tears
با سلام

اي بابا شماها چقدر غمناكيد ....

عشق يعني خدا ... خود خدا ... اون كه ميگه من از رگ گردن بهتون نزديك ترم ... بعد شماها اينطوري ميگيد ...

رسم عاشقي اينه ؟؟؟

يا حق !
(1388 تير 28، 20:34)سايه88 نوشته است: [ -> ]با سلام

اي بابا شماها چقدر غمناكيد ....

عشق يعني خدا ... خود خدا ... اون كه ميگه من از رگ گردن بهتون نزديك ترم ... بعد شماها اينطوري ميگيد ...

رسم عاشقي اينه ؟؟؟

يا حق !
تا تنها جونمو دوباره حرص ندادید این بحثو ببرید تو تایپیک مربوطش مثل میز گرد
عاشقی هر چی هست قشنگه
بیاین تو تایپیک مربوطش تا با هم بحث کنیم
اینجا فقط شعر و داستان و ...Khansariha (48)
این که عاشقی غم ناک باشه یا شاد به تعریف شما از عشق بستگی داره!
اگه بخوای ادای فیل هندی ها رو در بیاری ، خوب غم ناکه ،
اما اگه این عشق الهی است که خوب اون موقع عشق شما غم و درد توش نیست! بیشتر شادیه!
اگه تعریف شما از شادی تو عشق ، بستنی خوردن تو پارک و کافی شاپ رفتن و کوه و این حرفا باشه ، نصف بیشتر عشقا که همش غمه ، اما اگه شما از این شاد باشی که قلبت بی خود و بی هدف نمیزنه و نفس هات بی دلیل نمی رن و نمیان و تمام زندگی برای یه نفر دیگست اون موقع صبح تا شبت شاد میشه!
(1388 تير 30، 11:13)firebird نوشته است: [ -> ]این که عاشقی غم ناک باشه یا شاد به تعریف شما از عشق بستگی داره!
اگه بخوای ادای فیل هندی ها رو در بیاری ، خوب غم ناکه ،
اما اگه این عشق الهی است که خوب اون موقع عشق شما غم و درد توش نیست! بیشتر شادیه!
اگه تعریف شما از شادی تو عشق ، بستنی خوردن تو پارک و کافی شاپ رفتن و کوه و این حرفا باشه ، نصف بیشتر عشقا که همش غمه ، اما اگه شما از این شاد باشی که قلبت بی خود و بی هدف نمیزنه و نفس هات بی دلیل نمی رن و نمیان و تمام زندگی برای یه نفر دیگست اون موقع صبح تا شبت شاد میشه!
ما منظورمن همون دومیه!
عشق واقعی...
عشق چیست ؟
شخصی به همسرش می گوید:
من عاشق تو هستم و بدون تو نمی توانم زندگی کنم .اما این عشق نیست گرسنگی است.
شما نمی توانیددر ان واحد هم کسی رو دوست بداریدو هم بی تابانه نیازمندش باشین.
عاشق واقعی کسی است که مغشوق خود را ازاد می گذاردتا خودش باشد.در عشق اجباری نیست.عشق یعنی امکان انتخاب به معشوق دادن.

برای انکه کسی یا چیزی را بدست اوری رهایش کن!