کانون

نسخه‌ی کامل: من و دلتنگی و این بغض مدام ...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
چه آرام در خود شکستم
چه دل تنگ تنها نشستم
نشستم به هوای تو من
با تو آرام و پس از این به خدا
گریه نکن دل بی تاب از بی خبری
شکوه نکن تن رنجور از در به دری
ای وای
با من و دل
تو بگو
چه گذشت
با دل زار و شکسته ی من
پر بکشد به هوای تو تا کی برسد تن خسته ی من
چه سازد
دلتنگ دیدار
چه گوید …. با عکس دیوار
نشیند به هوای تو دل
تا که باز آیی گل گمشده ام
گریه نکن دل بی تاب از بی خبری
شکوه نکن تن رنجور از در به دری
گریه نکن دل بی تاب از بی خبری
شکوه نکن تن رنجور از در به دری
گریه نکن دل بی تاب از بی خبری
شکوه نکن تن رنجور از در به دری
ای وای
چه آرام….
در خود شکستم
لحظه لحظه های خاطرات من
با تو بود ای چشمه حیات من
گرچه ما افتاده ایم از هم جدا
هر زمان یاد تو ام ای اشنا
دل من بدجور برات دلواپسه
انتظار عزیز من دیگه بسه
بنده گیمو با خدا هر روز تازه میکنم
درد دلو با اون که محرم رازه میکنم
عاشق تو موندن رو کسب اجازه میکنم
عشق تو خیلی برام مقدسه
انتظار عزیز من دیگه بسه
تو ستــاره غریبــــی،
تــو شکـــــوه بـاور مـــــن,
شب عاشقـــــی اســــت یارا،
بنشین برابر من,
تو چه کرده ای که با تو،
شــده عشق تار و پودم,
تو چه کرده ای که عمریسـت،
پی تو در سجودم,
تو چه کرده ای که عمـری
ز پی ات دویده ام من
به خـدا قسـم کـه با تو

به خـدا رسیــــده ام من
آدما با همو تنهان هر کدوم یه جور معمان
بعضی واژه ها یه رازن بعضی واژه ها بی معنا
آدما نقشای رنگی گاهی شادن گاهی غمگین
آخه زندگی بنا نیست که سراسر باشه شیرین
زیر اسمون این شهر چرا دشمنی چرا قهر
وقتی که میشه تهی کرد جام زندگی رو از زهر
جام زندگی رو از زهر

آدما خوابنو بیدار ادما راضیو بیزار
آدما قصه ی جاری قصشون قصه ی تکرار
چی حقیقت چی سرابه چی گناهه چی ثوابه
چهره های اشنایی صورتی پشت نقابه
صورتی پشت نقابه
آدما با همو تنهان هر کدوم یه جور معمان
بعضی واژه ها یه رازن بعضی واژه ها بی معنا
*** هوای دلم زمستونه ****

* وای که دلم چه حیرونه *

*هوای دلم بارونیه *

* توی دلم چه خووونیه *

*هوای دلم غروبه *

*با تو بودن دروغه *

*هوای دلم پاییزه *

* اشک چشام می ریزه *

* هوای دلم هواییه *

* جات تو دلم چه خالییه*

*هوای دلم خداییه *

***نمیدونی دلم چه حالییه ***

53258zu2qvp1d9v53258zu2qvp1d9v53258zu2qvp1d9v53258zu2qvp1d9v
شعر:دریای نگاه

شاعر:فریدون مشیری


[تصویر:  moshiri.jpg]

ll]به چشمان پریرویان این شهر،



یه صد امید می بستم نگاهی ،


مگر یک تن ازین نا آشنایان ،

[font=]مرا بخشد به شهر عشق راهی[/font]

به هر چشمی - به امیدی که این اوست

نگاه بیقرارم خیره می ماند ،
یکی هم ، زین همه ناز آفرینان ،
امیدم را به چشمانم نمی خواند
!
غریبی بودم و گم کرده راهی ،
مرا با خود به هر سویی کشاندند ،
شنیدم بار ها از رهگذاران
که زیر لب مرا دیوانه خواندند
!
ولی من ، چشم امیدم نمی خفت
.

که مرغی آشیان گم کرده بودم
ز هر بام و دری سر می کشیدم

به هر بوم و بری پر می گشودم.
امید خسته ام از پای ننشست ،
نگاه تشنه ام در جستجو بود.

در آن هنگامه دیدار و پرهیز ؛
رسیدم عاقبت آنجا که او بود
!
"
دو تنها و دو سر گردان ، دو بی کس "

ز خود بیگا نه ، از هستی رمیده ،
ازین بیدرد مردم ، رو نهفته ،
شرنگ نا امیدی ها چشیده ،
دل از بی همزبانی ها شکسته ،
تن از نا مهربانی ها فسرده ،
ز حسرت پای در دامن کشیده ،
به خلوت ، سر به زیر بال برده ،
"
دو تنها و دو سر گردان ، دو بی کس

"

،
به خلوتگاه جان ، با هم نشستند ،
زبان بی زبانی را گشودند ،
سکوت جاودانی را شکستند
.
مپرسید ، ای سبکباران ، مپرسید
که این دیوانه از خود بدر کیست ؟
چه گویم ؟ از که گویم ؟ با که گویم؟
که این دیوانه را از خود خبر نیست.
به آن لب تشنه می مانم که - نا آگاه

به دریای در افتد بیکرانه ،
لبی ، از قطره آبی ، تر کرده ،
خورد از موج وحشی تازیانه
!
مپرسید ، ای سبکباران ، مپرسید
مرا با عشق او تنها گذارید
.
غریق لطف آن دریا نگاهم
مرا تنها به این دریا سپارید

!

..........................

.یا مومن

دوره گــــــــرد
[highlight=#ffffff]یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت ازکوچه ما دوره گرد
داد میزد:کهنه قالی میخریم دست دوم جنس عالی میخریم
کاسه ظرف سفالی میخریم گر نداری کوزه خالی میخریم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید بغضش شکست
اول ماه است نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگی ست؟
بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت:آقا سفره خالی میخری؟

[/highlight]
يك لحظه احساس كردم در رو وا كردي

چقدر واضح
چقدر ...


دلم لرزيد

انگار خوشحالي من يك ثانيه ايه
و ديدن تو

ولي افسوس...

افسوس همش خيال بود
يك تصور كوتاه
سراب يك لحظه اي


اي خدااااااااااا

اي كاش

دلها به دلها راه داشت

اي كاش احساس تو زندگي پررنگ مي بود

اي كاش ادما فقط با دلاشون حرف و احساس همو مي فهميدند
اي كاش عشق تو زندگي پررنگ تر بود
اي كاش...

افسوس خداياااااااااا
افسوس ...

از ادمات توقعي نميشه داشت
درگير رنگينيهاي دنيايي ان

دوستت دارم
عشقت رو برام پررنگ تر كن

خدايااااااااا شكرت

سفر هیچ چیز به جز دلتنگی ندارد،
اما زندگی به من آموخت
برای بهتر دیدن عظمت و شکوه هر چیز باید قدری از آن دور شد.

دکتر علی شریعتی
اگر روزی رسد دستم به دامانت
کنم جان را به قربانت
ولی بی لطف و احسانت



چگونه؟
شوم نا خوانده مهمانت چگونه؟

تو معبود منی
بگذار داد از دل



بگيرم
پناهم ده
که بر سقف حرم منزل بگيرم

تو دريايی و من
تنها غريق



مانده در باران
تو فانوس رهم شو
تا ره ساحل بگيرم

در این بازار بی



مهری
به ديدار تو شادم
تو شادم کن
که سوز غم بر آمد از نهادم

تو می



گفتی صدايم کن
زسوز سينه هر شب
صدايت می زنم
اما رسی ايا به



دادم؟

کمک کن
تا ابد تنها به تو عاشق بمانم
به کوی عاشقی
شعر خوش



ماندن بخوانم
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی

کجایید ای سبک روحان عاشق
پرنده‌تر ز مرغان هوایی

کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را درگشایی

کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی

کجایید ای در زندان شکسته
بداده وام داران را رهایی

کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بی‌نوایی

در آن بحرید کاین عالم کف او است
زمانی بیش دارید آشنایی

کف دریاست صورت‌های عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی

دلم کف کرد کاین نقش سخن شد
بهل نقش و به دل رو گر ز مایی

برآ ای شمس تبریزی ز مشرق
که اصل اصل اصل هر ضیایی

(مولوی53)

آنگه كه تنهايي تو را مي آزارد

به خاطر بيار كه خداوند

بهترين هاي دنيا را

تنها آفريده است...



بعد از تمام باران ها

بعد از برف ها

حرف ها...

حرف ها...

توخواهی آمد!

قول داده بودی.

خاطرت هست؟!



فقط يك روز در خيابان لبخند بزن! شايد كسي

در انتظار معجزه اي از جانب خدا باشد!!!



اگر از پايان گرفتن غم هايت نا اميد شده اي

به خاطر بياور زيباترين صبحي

که تا به حال تجربه کرده اي

كه مديون صبرت در برابر سياه ترين شبي هستي

که هيچ دليلي براي تمام شدن نمي ديدي

( دلنوشته های میلاد تهرانی)


سلام 53

دو سه شبه كه چشمام به دره
خدا كنه كه خوابم نبره
تو اين قفس كه زندون منه
دلم گرفته و منتظره
خدا كنه كه خوابم نبره


ميخوام كه دل به دريا بزنم
يك سينه حرفو یكجا بزنم
چرا كسی نميگه به من
عشق و اميدم به كجا رفته


شبها وقتی كه تنها می مونم
با غصه ها تو دنيا می مونم
چرا كسی نمی گه به من
اون كه پشيمونه چرا رفته


دوسه شبه كه چشمام به دره
خدا كنه كه خوابم نبره
تو اين قفس كه زندون منه
دلم گرفته و منتظره
خدا كنه كه خوابم نبره


فردا دوباره پاييز ميشه باز
دلم ز غصه لبريز ميشه باز
ای آسمان بهش بگو پشيمون ميشی
به سوز عاشقی قسم كه دل خون ميشی


دوسه شبه كه چشمام به دره
خدا كنه كه خوابم نبره
تو اين قفس كه زندون منه
دلم گرفته و منتظره
خدا كنه كه خوابم نبره
دارم حس می کنم نور رو که همزاد نفس هامه،
برای من سرآغازی به معنای سرانجام
از این خواب زمستونی شبیه غنچه پا میشم
دلم گرمه که با خورشید دوباره هم صدا میشم


دارم حس میکنم نور رو...

امید، آغاز این راه،
رهایی نقطة آخر،
حقیقت داره، پس عشق و،
باید باور کنم باور کنم باور
منم مثل پرستوها که بر می گردن از صحرا،
دارم ابرا رو می شمرم به شوق دیدن دریا


دارم حس می کنم نور رو که همزاد نفس هام
برای من سرآغازی به معنای سرانجام

من از آیینه می پرسم مسیر روشنی ها رو،
غبار از چهره می گیرم، می خوام زیبا بشم از نو

یه عالم آرزو دارم برای بودن و موندن.
دوباره خوندنی میشه کتاب لحظه های من
تقدیم به آن کس که نمی دانم روزی اوراخواهم دید یانه

حس میکنم روی صورتم دنیا چکه میکند

حس میکنم قطره قطره, نم نمک عاشقم میکنی


باران که میبارد هوا تر میشود تا تو چشمک بزنی


باران که میبارد باز با ترانه یا باز بی ترانه من عاشق تر گریه میکنم


و رو به آسمان فریاد میزنم


دوستت دارم