1390 مرداد 24، 15:06
(1390 مرداد 20، 12:34)تولد40 نوشته است: [ -> ]خدایاحکمتت راشکر،نمی بینی که غمگینمدلم پرگشته از حسرت،نگاهت رانمی بینم
دوچشماننم پرازخون وصدایم بغض تنهاییگره هایم به دست توست چراازآن نمی کاهی؟
صدایم میرسدیانه؟خدایامن زغم سیرمتودستی برسرمن کش،که من ازغصه میمیرم
خدایااشک های من به روی گونه ام جاریستسکوت توبرای من،خدایا،مرگ اجباریست
خداونداغرورمن،برای باردیگرمرددگرتاکی؟دل من هم،دراین زندان غم پزمرد
تمام حرف های من همه تکراری وپوچ استولی رویای این تنها،رهایی ازغم وکوچ است
نمی دانم گناهم را،ولی دلخوش به امیدمصدایت می کنم شاید،بگویی که تورادیدمالهام حسین وند
تولد جان خیلی قشنگ بوووووووووووووووووود