کانون

نسخه‌ی کامل: من و دلتنگی و این بغض مدام ...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
[highlight=#ffffff]
[color=#a040ff]گفتم دلُ دین بر سر کارت کردم

هر چیز که داشتم نثارت کردم

گفتا،تو که باشی که کنی یا نکنی

...


[size=xx-large]آن من بودم که بی قرارت کردم!

آن کس که تو را شناخت،جان را چه کند؟

فرزندُ عیالُ خانمان را چه کند؟

دیوانهکنی،هر دو جهانش بدهی

دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند؟

ای در دل من میلُ تمنا،همه تو!

واندر سر من مایه ی سودا،همه تو!

هر چند به روی کار در مینگرم

امروز همه توییُ فردا همه تو!




خواجه عبدالله انصاری


[align=CENTER]






ببخشید بچه ها من سیستم قاطی کرده فنتای رنگی و اینجوری نشون میده / هر کدم از مدیرا که میتونن لطفا ویرایشش کنن خوشگل شه :d
کسی هست که آهنگ این شعر و داشته باشه؟
اين شعر رو تقديم ميكنم به هما جون و تمام دوستان گلي كه دلشون گرفته
گل آفتابگردون

گل آفتابگردون، هر روز به انتظار دیدن یاره
اما خورشید رو پوشونده، ابری که تاریکه و تاره
چشمای آفتابگردون، باز نگران از ابرا
داد می زنن این تنها، طاقت دوری نداره
تا بشه وقتی خورشید، از دل ابرا پیدا
باز کار آفتابگردون، انتظاره انتظاره

آخرش ابرا رو از رو رخ خورشید بر می دارم
توی آغوش نفس هام عطر لبخند رو می یارم
واسه دیدارت همیشه می زنم تا آسمون پل
بمون همیشه کنارم تویی خورشید، منم اون گل

می خوام اون ابرای تیره که گرفتن رخ خورشید
همه بارون بشن اما ببارن رو گل امّید
که چشمونم همیشه باشه به آسمون تو
تا بمونم من همیشه گل آفتابگردون تو

دونه دونه دونه پاك كنيم اشكاي روي گونه ها رو
دونه دونه دونه دونه پر كنيم از شادي همه خونه ها رو
خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن
گر گذاردمان فلک حالی به حال خویشتن
ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست
عالمی داریم در کنج ملال خویشتن
سایه‌ی دولت همه ارزانی نودولتان
من سری آسوده خواهم زیر بال خویشتن
بر کمال نقص و در نقص کمال خویش بین
گر به نقص دیگران دیدی کمال خویشتن
کاسه گو آب حرامت کن به مخموران سبیل
سفره پنهان می‌کند نان حلال خویشتن
شمع بزم افروز را از خویشتن سوزی چه باک
او جمال جمع جوید در زوال خویشتن
خاطرم از ماجرای عمر بی‌حاصل گرفت
پیش بینی کو کز او پرسم مل خویشتن
آسمان گو از هلال ابرو چه می‌تابی که ما
رخ نتابیم از مه ابر و هلال خویشتن
همچو عمرم بی وفا بگذشت ما هم سالها
عمر گو برچین بساط ماه و سال خویشتن
شاعران مدحت سرای شهریارانند لیک
شهریار ما غزل‌خوان غزال خویشتن
توکه درفکر منی مرگ مرا سر برسان
انتظار همه را نیز به آخر برسان
همه پرورده مهرند ومن آزرده ی قهر
خیر درکار جهان نیست تو هم شر برسان
لاله در باغ رویید وشقایق پژمرد
به جگر سوختگان داغ برابر برسان
مردم از ماتم من شاد و من از غم خشنود
شادمانم کن واندوه مکرربرسان
مرگ یا خواب؟!چقدر این دوبرادر دورند
مزده وصل برادر به برادر برسان

حرفهای ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی...
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود

سلام


"فصل دیدار"
آسمانی آبی
دسته ای مرغابی
وصدا همهمه دریا بود
در شبی مهتابی

وترک بر می داشت سر یک شاخه اناری در باغ
که تو بر طعم گس خواب زمین تابیدی
دست در دست تو ای خواهر باران و نسیم
پیچکی خسته به دیوار دلم می پیچد

می وزد باد
هوا بارانی است
و به نمناکی یک خاطره احساس طراوت دارم
ودر این دشت سکوت
بی تو ای کاشته در دامنه بکر یقین
حجم تنهایی من وسعت دنیا دارد
بی تو هر روز در این فاصله تا تنگ غروب
من به دیدار تو می اندیشم
نه به تنهایی خویش


فصل ها می گذرد
موسم چیدن سیب آمده است
فصل دیدار تو کی خواهد بود؟!


شاعر "سلام رهگذر"
شعر نو


در پناه خدا..53258zu2qvp1d9v
یاعلی.

خوش به حال روزگار



بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
آسمان آبی و ابر سپيد
برگهای سبز بيد
عطر نرگس ، رقص باد
نغمه و بانگ پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک مي رسد اينک بهار
خوش به حالِ روزگار …
خوش به حالِ چشمه ها و دشتها
خوش به حالِ دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نيمه باز
خوش به حال دختر ميخک که مي خندد به ناز
خوش به حالِ جانِ لبريز از شراب
خوش به حالِ آفتاب …
ای دل من ، گرچه در اين روزگار
جامه رنگين نمی‌پوشی به كام
باده رنگين نمی‌نوشی ز جام
نقل و سبزه در ميانِ سفره نيست
جامت از آن می كه می‌بايد تهی است
ای دريغ از «تو» اگر چون گل نرقصی با نسيم
ای دريغ از «من» اگر مستم نسازد آفتاب
ای دريغ از «ما» اگر کامی نگيريم از بهار …
گر نکوبی شيشه غم را به سنگ
هفت رنگش مي شود هفتاد رنگ …
(فریدون مشیری)


بسم الله الرّحمن الرّحیم

همای اوج سعادت به دام ما افتد..................اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
حباب وار براندازم از نشاط کلاه...............اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
شبی که ماه مراد از افق شود طالع................ود که پرتو نوری به بام ما افتد
به بارگاه تو چون باد را نباشد بار.....................کی اتفاق مجال سلام ما افتد
چو جان فدای لبش شد خیال می‌بستم.......که قطره‌ای ز زلالش به کام ما افتد
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز..........کز این شکار فراوان به دام ما افتد
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی....................بود که قرعه دولت به نام ما افتد
ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ............نسیم گلشن جان در مشام ما افتد

53
سلام
نمیتونم یه دونه رو انتخاب کنم.. تفال زدم. این اومد:



ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار...............................ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار
نکته‌ای روح فزا از دهن دوست بگو.............................نامه‌ای خوش خبر از عالم اسرار بیار
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام.......................شمه‌ای از نفحات نفس یار بیار
به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز..........................بی غباری که پدید آید از اغیار بیار
گردی از رهگذر دوست به کوری رقیب...........................بهر آسایش این دیده خونبار بیار
خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست.............................خبری از بر آن دلبر عیار بیار
شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمن..............................به اسیران قفس مژده گلزار بیار
کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست.............................عشوه‌ای زان لب شیرین شکربار بیار
روزگاریست که دل چهره مقصود ندید................................ساقیا آن قدح آینه کردار بیار
دلق حافظ به چه ارزد به می‌اش رنگین کن.............................وان گهش مست و خراب از سر بازار بیار


در پناه خدا..
یاعلی.
بسم الله الرّحمن الرّحیم

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی......دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند....................دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم.....................گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصند................این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد...................کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم...........رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست.......................شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی................................و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم........................لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست.................کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده...........................تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد...........شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
53

بسم الله الرّحمن الرّحیم

سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند........پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا دل‌ها چو بربندند بربندند..............ز زلف عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند...........نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند...................رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
ز چشمم لعل رمانی چو می‌خندند می‌بارند.................ز رویم راز پنهانی چو می‌بینند می‌خوانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد............................ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند............................بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند..................................که با این درد اگر دربند درمانند درمانند

53
[highlight=#fbfbfb]
دو چيز را هميشه فراموش كن:
خوبي كه به كسي مي كني
بدي كه كسي به تو مي كند




هميشه به ياد داشته باش:
در مجلسي وارد شدي زبانت را نگه دار
در سفره اي نشستي شكمت را نگه دار
در خانه اي وارد شدي چشمانت را نگه دار
در نماز ايستادي دلت را نگه دار


دنيا دو روز است:
يكروز با تو و يك روز عليه تو
روزي كه با توست مغرور مشو و روزي كه عليه توست مايوس نشو. چرا كه هر دو پايان پذيرند.



به چشمانت بياموز كه هر كسي ارزش نگاه ندارد
به دستانت بياموز كه هر گلي ارزش چيدن ندارد
به دلت بياموز كه هر عشقي ارزش پرورش ندارد


دو چيز را از هم جدا كن:
عشق و هوس
چون اولي مقدس است و دومي شيطاني، اولي تو را به پاكي مي برد و دومي به پليدي.



در دنيا فقط 3 نفر هستند كه بدون هيچ چشمداشت و منتي و فقط به خاطر خودت خواسته هايت را بر طرف ميكنند، پدر و مادرت و نفر سومي كه خودت پيدايش ميكني، مواظب باش كه از دستش ندهي و بدان كه تو هم براي او نفر سوم خواهي بود.



چشم و زبان ، دو سلاح بزرگ در نزد تواند، چگونه از آنها استفاده ميكني؟ مانند تيري زهرآلود يا آفتابي جهانتاب، زندگي گير يا زندگي بخش؟


بدان كه قلبت كوچك است پس نميتواني تقسيمش كني، هرگاه خواستي آنرا ببخشي با تمام وجودت ببخش كه كوچكيش جبران شود.



هيچگاه عشق را با محبت، دلسوزي، ترحم و دوست داشتن يكي ندان، همه اينها اجزاء كوچكتر عشق هستند نه خود عشق.




هميشه با خدا درد دل كن نه با خلق خدا و فقط به او توكل كن، آنگاه مي بيني كه چگونه قبل از اينكه خودت دست به كار شوي ، كارها به خوبي پيش مي روند.
از خدا خواستن عزت است، اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حكمت است.
از خلق خدا خواستن خفت است، اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است.
پس هر چه مي خواهي از خدا بخواه و در نظر داشته باش كه براي او غير ممكن وجود ندارد و تمام غير ممكن ها فقط براي شماست.
[/highlight]

[highlight=#fbfbfb]این متن بدون شک یکی از بهترین متون موفقیتی است که دریافت کرده ام. امیدوارم که برای شما و من مؤثر واقع شود! حتی اگر خرافاتی نباشید، توصیه های خوب و قدرتمندی لابه لای این خط ها وجود دارد. این متن توسط مؤسسه ی آنتونی رابینز برای موفقیت شما فرستاده شده است و تا بحال 10 بار در سرتاسر جهان فرستاده شده است .

[تصویر:  323.jpg]
1)به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید .
2) با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید. برای اینکه وقتی پیرتر می شوید، مهارت های مکالمه ای مثل دیگر مهارت ها خیلی مهم می شوند .
3) همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه ی آنچه را که دارید خرج نکنید و یا همان قدر که می خواهید نخوابید.
4) وقتی می گویید: دوستت دارم. منظورتان همین باشد .
5) وقتی می گویید :متاسفم. به چشمان شخص مقابل نگاه کنید .
6) قبل از اینکه ازدواج کنید حداقل شش ماه نامزد باشید .
7) به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید .
8) هیچ وقت به رؤیاهای کسی نخندید. مردمی که رؤیا ندارند هیچ چیز ندارند.
9) عمیقاً و با احساس عشق بورزید. ممکن است آسیب ببینید ولی این تنها راهی است که به طور کامل زندگی می کنید .
10) در اختلافات منصفانه بجنگید و از کسی هم نام نبرید .
11)مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید .
12) آرام صحبت کنید ولی سریع فکر کنید .
13) وقتی کسی از شما سوالی می پرسد که نمی خواهید پاسخ دهید، لبخندی بزنید و بگویید :چرا می خواهی این را بدانی؟
14)به خاطر داشته باشید که عشق بزرگ و موفقیت های بزرگ مستلزم ریسک های بزرگ هستند .
15) وقتی کسی عطسه می کند به او بگویید :عافیت باشد .
16) وقتی چیزی را از دست می دهید، درس گرفتن از آن را از دست ندهید .
17)این سه نکته را به یاد داشته باشید: احترام به خود، احترام به دیگران و مسئولیت همه کارهایتان را پذیرفتن.
18) اجازه ندهید یک اختلاف کوچک به دوستی بزرگتان صدمه بزند .
19) وقتی متوجه می شوید که که اشتباهی مرتکب شده اید، فوراً برای اصلاح آن اقدام کنید .
20) وقتی تلفن را بر می دارید لبخند بزنید، کسی که تلفن کرده آن را در صدای شما می شنود .
21) زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید .

یک دوست واقعی کسی است که دست شما را بگیرد و قلب شما را لمس کند
[/highlight]
بسم الله الرّحمن الرّحیم

[تصویر:  21.jpg]
مولانا
53

[تصویر:  37.jpg]
53

کاش بودی تا دلم تنها نبود
تا اسیر غصه فردا نبود

کاش بودی تا برای قلب من
زندگی اینگونه بی معنا نبود

کاش بودی تا لبان سرده من
قصه گوی غصه غم ها نبود

کاش بودی تا دور دست عاشقم
غافل از لمس گل مینا نبود

کاش بودی تا زمستان دلم
این چنین پور سوز و پر سرما نبود

کاش بودی تا فقط باور کنی
بعد تو این زندگی زیبا نبود
دوباره آسمان این دل ابری شده .
دوباره این چشمهای خسته بارانی شده .
دوباره دلم گرفته است و شعر دلتنگی را برای این دل میخوانم.
میخوانم و اشک میریزم ، آنقدر اشک میریزم تا این اشکها تبدیل به گریه شوند.
در گوشه ای ، تنهای تنها و خسته از این دنیا .
دوباره این دل بهانه میگیرد و درد دلتنگی را در دلم بیشتر میکند.
خیلی دلم گرفته است ، مثل همان لحظه ای که آسمان ابری می شود.
خیلی دلم گرفته است ، مثل همان لحظه ای که پرنده در قفس اسیر است و با نگاه معصومانه خود به پرنده هایی که در آسمان آزادانه پرواز میکنند چشم دوخته است.
دلم گرفته است مثل لحظه تلخ غروب ، مثل لحظه سوختن پروانه ،
مثل لحظه شکستن یک قلب تنها .
دوباره خورشید می رود و یک آسمان بی ستاره می آید و دوباره این دل بهانه میگیرد.
به کنار پنجره میروم ، نگاه به آسمان بی ستاره .
آسمانی دلگیرتر از این دل خسته .
یک شب سرد و بی روح ، سردتر از این وجود یخ زده.
خیلی دلم گرفته است ، احساس تنهایی در وجودم بیشتر از همیشه است.
تنهایی مرا می سوزاند ، دلم هوای تو را کرده است.
دوباره این دل مثل چشمانم در حسرت طلوعی دیگر است.
آسمان چشمانم پر از ابرهای سیاه سرگردان است ، قناری پر بسته در گوشه ای از قفس این دل نشسته و بی آواز است.
هوا ، هوای ابریست ، هوای دلگیریست.
میخواهم گریه کنم ، میخواهم ببارم .
دلم میخواهد از این غم تلخ و نفسگیر رها شوم .
اما نمی توانم…
دوباره دلم گرفته است ، خیلی دلم گرفته است،
سلام


تنهایی ام را با تو قسمت می كنم سهم كمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست
غم آنقدر دارم كه می خواهم تمام فصلها را
بر سفره ی رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست


حوای من بر من مگیر این خودستانی را كه بی شك
تنهاتر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست
آیینه ام را بر دهان تك تك یاران گرفتم
تا روشنم شد : در میان مردگانم همدمی نیست

همواره چون من نه : فقط یك لحظه خوب من بیندیش
لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست

من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم
شاید به زخم من كه می پوشم ز چشم شهر آن را
دردستهای بی نهایت مهربانش مرهمی نیست

شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر اگرچه
اینك به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست

محمد علی بهمنی

در پناه خدا..53258zu2qvp1d9v
یاعلی.