کانون

نسخه‌ی کامل: من و دلتنگی و این بغض مدام ...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
(1392 بهمن 16، 15:58)alOne but Happy نوشته است: [ -> ]ﮔﯿﺮﻡ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺳﯿﺎﻩ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺍﺳﺖ ، ﺗﻮ ﺷﻤﻊ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻦ

ﺗﻮ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺰﺍﺭﺷﮕﺮ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺑﺎﺷﯽ

ﺷﻤﻊ ﺑﺎﻥ ﮐﻮﭼﮏ ﻧﻮﺭﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ

ﺍﯾﻦ همه ی ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ.....

چه قشنگ 53
(1392 بهمن 8، 15:34)امیرحسین خان نوشته است: [ -> ]چشمانم را بستم
و گمان کردم تو نیز نمی بینی...
می دانی
حتی این آیه را نیز خواندم، "الم یعلم بأن الله یری"
اما خود را به ندانستن زدم...

1276746pa51mbeg8j1276746pa51mbeg8j

این یکیم خیلی قشنگه خواستم بیاد بالا
نميدونم عظمت فضاي مجازي چقدره
نميدونم چندتا سايت تو اين غول اطلاعاتي جا خوش كرده
نميدونم چند صد يا چند هزارتا سايت بوده كه رو اسمشون كليك كردم و بازشون كردم
اما اين رو ميدونم كه اگه سالها بعد يه روزي ازم بپرسن موثرترين و بهترين سايتي كه رفتي آدرسش چيه؟ هيچي نميگم
تعجب نداره خوب روم نميشه
اما اين رو ميدونم كه اگه ازم بپرسن بهترين دوستا و موثرترين دوستاي اينترنتيت چيجوري بودن؟ اسمشون چي بود؟
 ميتونم شروع كنم به گفتن

ميتونم بگم يه رفيق داشتم كه ته معرفت بود و رفيق مهربون اينترنتيم رو پروفايلش نوشته بود عليرضا68

ميتونم بگم يه رفيق داشتم كه هميشه پايه كاراي گروهي بود پايه دست گرفتن از نابلدا تو كارايي كه تو اون سايت ميكرديد حتي تو آواتارشم اسمش رو نوشته بود آرمين 100

ميتونم بگم يه رفيق باجنبه داشتم كه اونجا همه باهاش شوخي ميكردن اون با همه شوخي ميكرد يه رفيقي كه اونجا رامين صداش ميكرديم

ميتونم از آچار فرانسه و مرد مهربوني بگم به اسم مجتبي

ميتونم از كسي بگم به اسم احسان كه براي بچه ها جشن ميگرفت و اونا رو سرحال مياورد

ميتونم از قاصدكي بگم كه وقتي اومد بينمون سريع آستيناش رو بالا زد و گفت ياعلي

ميتونم از فردي بزرگ بگم كه اسم خودش رو گذاشته بود شازده كوچولو

ميتونم از يه خانومي بگم كه وقتي رفتم تو سايت بدون اينكه من رو بشناسه شروع كرد به روحيه دادن به من اسمش سميه بود

ميتونم از يه بانويي بگم به اسم سها كه براي همه بچه هاي اونجا دل ميسوزوند و هواشون رو داشت

ميتونم از يه دوستي بگم به اسم سنا كه مهندس برنامه ريزي بود و استاد انگيزه دادن

ميتونم بگم از گلبرگ از تنهاترين سردار از عاشق فاطمه زهرا از رامتين از رند از ميتوانم از باد صبا از هادي94 از ميهربان باري از بهار از اميد فردا الون واريور از الون بات هپي از ممول از مرد مجاهد از اسما از خانوم لبخند از باد صبا از پرستو از همساده از از از از از از كلي دوست كه شايد تو لحظه به يادم نيان اما سالها بعد وقتي از تكاپو افتادم و خواستم دوستام رو بشمرم حتما حتما حتما جزء ليست بلند بالاي من خواهند بود

چقدر بد كه نميشه از اسم اين سايت گفت چقدر خوب كه ميشه از شماها تعريف كرد 53
[تصویر:  mife_sp8.png]
بنویس! ...

بنویس آنچه در دلت هست را ...

بنویس آنچه از ذهنت می گذرد را ...

دلت که می گیرد،

بغضی اگر گلویت را در آغوش می گیرد،

چشمت اگر ابریست و هر آن شاید ببارد ...

قلم را بردار ...

هر آنچه از دلتنگی و بغض و اشک داری را به آغوش  سپید کاغذ بسپار ...

بنویس، حتی اگر تنها خواننده اش خدا باشد ...

این جمله اولین پست این تاپیک بود. چقدر قشنگ گفته بنویس حتی اگر تنها خواننده اش خدا باشد ...
دنیا بازی پیچیده ای است...
پیچیده و مبهم و شگفت انگیز...
نافهمیده و نا خواسته...
میدان نبردی که قبل از آن که بفهمی یا بخواهی..
در میانه اش رها شده ای...
درست مانند پیاده ای که به ناگاه...
در میدان بزرگ یک شطرنج رها شود...
آن هم نه در آغاز بازی...
که در میانه آن.
              محمدرضا شعبانعلی
طیران مرغ دیدی , تو ز پای بند شهوت
                                        به در آی تا ببینی طیران آدمیت


سعدی
می تــوان زیبــا زیست ؛
نـه چنـان سخـت کـه از عـاطفـه دلـگیـرشـویــم
نـه چنان بی مفهـوم کـه بمـانیم میـان بـدوخـوب
لحظـه هــا میگــذرنـــد...
گـرم بـاشیـم پــرازفـکـروامـیـــد،

عشق باشیم وسراسرخورشیــد،
زنــدگی همهمه مبهمی از ردشدن خاطـره هـاست ،
هــرکجاخنـدیــدیــم هـرکجـاخنـدانــدیــم
زنــدگـانی آنـجـــاست!
بـی خیــال همــه تـلخیــها ...! bliss
یک عمر باید بگذرد تا بفهمی بیشتر غصه هایی که خوردی نه خوردنی بود نه پوشیدنی !
فقط دور ریختنی بود
و چقدر دیر می فهمیم که زنــدگـی همین روزهاییست که منتظـر گذشتنش هستیم . . . 53
نمی دانم از دلتنگی عاشق ترم
یا از عاشقی دلتنگ تر !
فقط می دانم در آغوش منی بی آنکه باشی
و رفته ای بی آنکه نباشی 53
به تــــو که میرســـــم …
مکـــث میکنـــــم …
انگـــــار در زیباییــــت
چیـــــزی را جـــــا گذاشتـــــه ام …
مثـــــلا …
در صــــدایت …
آرامــــــش 
در چشـــــم هایت زندگــــــی
 و… 302
همه ی ما یک عذر خواهی به احساسمون بدهکاریم,
زمانی که برای نگه داشتن آدمهای اشتباه پافشاری کردیم
اون موقعی که دروغ شنیدیم وسکوت کردیم
جایی که باید میرفتیم وایستادیم
چیزایی که باید میدیدیم ونخواستیم که ببینیم
از هیچ وپوچ رویا ساختیم و ذوق کردیم برای فرار از حقیقت
،لج کردیم و لج کردیم ولج ....
ای منه تنها،
ازت معذرت میخوام,با همه ي وجود....!!! 302
ببخشید سکه دارید????
میخواهم ب گذشته زنگ بزنم...
ب آن روزها
ب دلهای بزرگ
ب محل کار پدرم
ب جوانی مادرم
ب کوچه های کودکی
ب هم بازی های بچگی...
گاهی چقدر دلم تنگ می شود برا روزهایی که رفت و دیگر باز نخواهد گشت
کاش از اول نیامده بود
وقتی تو خوشحالی، گل های باغچه هم رنگ دیگری می گیرد...
عزیزم دنیایم را می دهم تا لبخند بر لبانت ابدی باشد... 53258zu2qvp1d9v