کانون

نسخه‌ی کامل: من و دلتنگی و این بغض مدام ...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
از پشت میله های قفس امروز
با مرغکی به گفت و شنو بودم

من یک غزل به زمزمه می خواندم
او یک غزل به چهچهه سر می داد
در اوج همدلی و هم آهنگی

او گوشه ای ز پرده ی غم می خواند
من پرده ای ز گوشه ی دلتنگی.
I'm glad you're in my dash


I read of a man who stood to speak
At the funeral of a friend
He referred to the dates on her tombstone
From the beginning …to the end


من درباره مردی خواندم که عهده دار شده بود
در مراسم تدفین دوستی سخن بگوید
او به تاریخ های روی سنگ مزار او اشاره کرد
از آغاز ... تا پایان

He noted that the first came her date of birth
And spoke the following date with tears
But he said what mattered most of all
Was the dash between those years 1934 – 2003


او یادآور شد که اولی تاریخ تولد اوست
و اشک ریزان از تاریخ بعدی سخن گفت
اما گفت آن چه که بیش از همه اهمیت دارد
خط تیره بین آن دو تاریخ است 1313 – 1382

For that dash represents all the time
That she spent alive on earth
And now only those who loved her
Know what that little line is worth


زیرا این خط تیره تمام مدت زمانی را نشان می دهد
که او بر روی زمین می زیست
و اکنون فقط کسانی که به او عشق می ورزیدند
می دانند که ارزش این خط کوچک چیست؟

For it matters not how much we own
The cars… the house … the cash
What matters is how we live and love
And how we spend our dash


زیرا اهمیتی ندارد که دارایی ما چقدر است
اتومبیل ها ... خانه ... پول
آن چه اهمیت دارد این است که چگونه زندگی می کنیم و چگونه عشق می ورزیم
و چگونه خط تیره خود را صرف می کنیم

So think about this long and hard
Are there things you’d like to change?
For you never know how much time is left
That can still be rearranged


بنابراین در این باره به تفصیل بیاندیشید
آیا چیزهایی در زندگیتان هست که بخواهید تغییرشان دهید؟
چون ابدا نمی دانید چه مدت زمانی باقی مانده
که بتوانید آن را نوآوری کنید

If we could just slow down enough
To consider what’s true and real
And always try to understand
The way other people feel


اگر فقط می توانستیم طوری آهسته حرکت کنیم
که آن چه را درست و حقیقی است دریابیم
و همیشه کوشش کنیم تا بفهمیم که
دیگران چه احساسی دارند

And be less quick to anger
And show appreciation more
And love the people in our lives
Like we’ve never loved before


و در خشمگین کردن کمتر چالاک باشیم
و قدردانی بیشتری از خود نشان دهیم
و در زندگی خود به مردم چنان عشق بورزیم
که هرگز قبلا عشق نورزیده ایم

If we treat each other with respect
And more often wear a smile
Remembering that this special dash
Might only last a little while


اگر با یکدیگر با احترام رفتار کنیم
و بیشتر لبخند بزنیم
و به خاطر داشته باشیم که این خط تیره خاص
ممکن است فقط مدت کوتاهی ادامه داشته باشد

So when your eulogy’s being read
With your life’s actions to rehash
Would you be proud of the things they say
About how you spent your dash?

بنابراین وقتی مدح شما خوانده می شود
و اعمال شما در دوره زندگی بازنگری می شود
آیا سرافراز خواهید بود از آن چه خواهند گفت
درباره این که شما خط تیره خود را چگونه گذراندید؟

I am happy you’re in my life
And part of my dash


بسیار خوشحالم که شما در زندگی من
و بخشی از خط تیره من هستید
برآستان جانان گر سر توان نهادن

گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
تقــديم به تـمام عاشــقان .. . .. .. . Tears

<script language='javascript' src='http://www.webgozar.ir/c.aspx?Code=666282&t=counter'></script><script type='text/javascript' src='http://geoloc3.geovisite.com:82/private/geocounter.js?compte=340329685499'></script>
سلام بچه ها من دباره اومدم یه سری بهتون بزنم!
[تصویر:  1267790214.jpg]
سلام
آقا مهدی چرا این جوری میکنی؟؟؟

دلبستگی و محبت داشتن به کسی که مدتها باهاش حرف زده باشی طبیعیه..
اما باید منطقی هم بود...
حالا حتما میگین جمع عقل و احساس ممکن نیست ...
قبول دارم..
اما با این کارا و این حرفا که چیزی حل نمیشه..
نمیخوام از طرف اونی که دوستش داشتی حرف بزنم..
حرف خودمه و به عنوان یه دختر...

مطمئن باش این دلبستگی برای طرفت هم ایجاد شده..
اما منطق اون قوی تر بوده و تونسته به احساسش غلبه کنه..
تو هم همینطور باش...قوی....
خودت هم قبول داری که این محبت چون راه به جایی نداشت ممکن بود که دست و پاگیر بشه..
پس بهتر!!! که مانع برای رشدش ایجاد شد ...
شما میتونین برای هم مثه دو تا دوست باقی بمونین اما نه بیشتر...
تازه اونم دو تا دوستی که توی نت با هم آشنا شدن..نت و تمام محدودیتهاش...!!!!

میدونم محبت و دوست داشتن چیزی نیست که بشه بهش لگام زد..یا لااقل به آسونی ممکن نیست..
اما نیرو و اراده رو هم نباید نادیده گرفت ...
شما اشرف مخلوقاتی با تمام نیروهای درونی که توی وجودش هست..
پس قدرت خودتونو برای کنترل احساستون به کار ببرین و صبور باشین..

خدا همونطور که مهر و محبت رو تو وجود آدما گذاشته صبر و منطق رو هم قرار داده..
بین این نیروها تعادل ایجاد کنین...cheshmak

موفق باشین...یاعلی.
آخیییییی .....

امیدوارم زود فراموشش کنی ، و کسی که لایق عشقت باشرو پیدا کنی ....
با غصه به جایی نمی رسی .... و رابطه دوباره شروع نمیشه ....
و اگه دوباره شروع بشه ... ارزشش رو از دست می ده و مطمئنا به همون پاکی سابق نیست ...

به خودت مسلط باش ... و شاد باش ...
چو کس با زبان دلم آشنا نیست
چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
چو یاری مرا نیست همدرد،بهتر
که از یاد یاران فراموش باشم
به این رود فرو ریخته تا ناکجا آباد ، که تنها اسمی از زندگی برایش باقی مانده نه چهره ای و رنگی . سرش به سنگ می خورد ، رنگش می شود خون سرخ ، اگر نخندم زنده نمی مانم . می پیچد . در شلوغی و ازدحام کوچه ها ، گم می شود ، رنگ می بازد . و ناگهان مثل قلب فرو افتاده ای ، از بالا دست به زمین می کوبد . می رود همچنان با زخم هایش ، با سردرگمی اش می رود و می رود . روح من شبیه برگ های پیچیده ی پائیز در هوا می جنبد و نگاه می کند به رفتن زندگی اش . می خندم ، اگر نخندم زنده نمی مانم .
کودکی نیستم که سیبم در رود رها شده باشد . و به دنبالش ، پابه پایش بروم . به بهانه ی دامن بی سیبم گریان و نالان از درد پاهای کوچکم ، بازهم بدوم .
نه . می خندم به پوچی و پُر از تهی بودن دامنم . می خندم به زخم های نمک سود شده ام . می خندم به تمام هیچ چیزهایی که برای باختن دارم . به تمام این مردگی می خندم ، اگر نخندم ...
[color=#483D8B]
اینو خودم نوشتم ... برای لحظه های پوچم ... وقتی که تنها موندم و رفت . وقتی که بغض هردومون شکست و من این پائین نشستم سرد و بی روح ...TearsTearsTearsTearsخدا جونم Tears
اگر كه هيچ كس نيومد سري به تنهاييم نزد

اما تو كوه درد باش طاقت بيار و مــــــرد باش . . . Tears

اگر بياي همون جوري كه بودي

كم ميارن حسودا از حسودي . . .


Tears
مجنونمو دل زده از ليليا

خيلي دلم گرفته از خيليا Tears
اين نفس هاي آخره

دلم داره جوون مي كنه

همش دارم فكر مي كنم دست يكي تو دستته Tears

دارم مي ميرم اي خـــــــــــــــــدا فكر مي كنم حقيقته Tears
هنوز نفس هام مي ياد و مي ره ه ه

اشک هاتو پاک كن دلم مي گيره

رو پيشونيم نوشته كه جوون مي ميرم Tears

اشک هاتو پاک كن تا جوون بگيرم

برو برس به زندگيت كار من ديگه تمومه

الهي خوشبخت بشي كه خوشبختيت آرزو مه Tears

برو اصلا فكر نكن خاطر هايي داشتيم

يادتم نيار كه ما باهم چه روز هايي داشتيم

به جاي گريه برام دعــــــــــا كن . . .. Tears

Tears
سرنوشت با دل من چيكار داره

چرا غصه رو تو قلبم مي كاره

مگه چه گناهي كردم اي خدا

كه بايد بشم از يارم جــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا Tears

سرنوشت چشاش كوره نمي بينه

كه دلم پـــــــر مي زنه توي سينه

نمي دونه كه چه حالي دارم من

كه چشام براي اون گريونه Tears

Tears