کانون

نسخه‌ی کامل: من و دلتنگی و این بغض مدام ...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
گریه ........وقتی گریه كردم گفتند بچه ای !


وقتی خندیدم گفتند دیونه ای!


وقتی جدی بودم گفتند مغروری !


وقتی شوخی كردم گفتند سنگین باش!


وقتی سنگین بودم گفتند افسرده ای!


وقتی حرف زدم گفتند پــــرحرفی !


وقتی ساكت شـدم گفتنـد عاشقی!





اما گریه شاید زبان ضعف باشد ،شاید خیلی كودكانه،

شاید بی غرور، اما هرگاه گونه هایم خیس می شود

میدانم نه ضعیفم، نه یك كودك. می دانم پر از احساسم.



گفتم: خدایا ! از همه چیز دلم گرفته!
گفت:حتی از من؟
گفتم:خدایا ! دلم را ربودند!
گفت:پیش از من؟
گفتم: خدایا ! چه قدر دوری!
گفت: تو یا من؟
گفتم: خدایا ! تنهاترینم!
گفت: با وجود من؟
گفتم: خدایا ! دوستت دارم!
گفت: بیش از من؟
رویایی بود به نام وفاداری که تحقق پیدا نکرد*

این که کجایی مهم نیست...کجام مهم نیست

مهم این بود که وقتی کفش هام هم پاره شدن ادامه بدم

شب ها زیر نور چراغ های خیابون ، وقتی نسیم از جسم ام گذر میکنه چشم هام میبندم و تو رو حس میکنم

جریان داری...یادت...خودت








پ .ن: میدونی چیه کیمیا...برای سعادت اومدی نه برای لذت

*وفادار نبودم...الست بربکم؟ قالو بلی
چه زيبا جلوه كردي در غروب لحظه هاي من
چه ميداني چه خواهد شد پس از اين ماجراي من
چه شب هايي كه سردرگم بدون ديدن رويت
به شوقت گريه ها كردم ،‌ نشنيدي هاي هاي من
چه شب هايي كه پيشاني بر سنگ كوبيدم
بدون تو چه سنگين بود آن شب ها براي من
سلام303
چون عشق اشارت فرمايد قدم به راه نهيد
گرچه دشوارست و بی زنهار اين طريق
وچون بر شما بال گشايد سرفرود آوريد به تسليم
اگر چه شمشيری نهفته در اين بال جراحت زخمی بر جانتان زند
واين نه پنداريست به ثواب
وای ياران عشق خود راه نمايد گوهری فراخر اگر در وجودتان يافت تواند کرد
از جبران خليل جبران
می خندم، می خندم، من بر دنیا می خندم،
بر دنیا ای زیبا، من چون گل ها می خندم
گل من رفتی به کجا، کردی دلخون، تو مرا،
چو شوی از من، تو جدا، من می میرم به خدا
در پایت جان ریزم، از قهرت رنجیدم
با لبخندی شادم کن، با پیغامی یادم کن
من شام خاموش تو، تو صبح خندان من،
نقشی غم افزا دارد، آغاز و پایان من به خدا،
به خدا من موجی سرگردانم، من دردی بی پایانم،
با عشق و ناکامی ها، هم عهد و هم پیمانم
وصل تو باشد درمانم، نگهت زد آتش بر جانم
تو را جویم، تو را خواهم،
من از تو دوری نتوانم، وفا جویم، صفا خواهم،
بیا بنشین بر دامانم

می خندم، می خندم، من بر دنیا می خندم، بر دنیا ای زیبا، من چون گل ها می خندم

گل من رفتی به کجا، کردی دلخون، تو مرا، چو شوی از من، تو جدا، من می میرم به خدا در پایت جان ریزم، از قهرت نگریزم
ای کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگیم نقاشی روی دیوار بود
ای کاش کودک بودم تا از ته دل میخندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی بر لب داشته باشم
ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی با یک بوسه ی تو همه چیز را فراموش میکردم


مهربانی را در نگاه کودک منتظری دیدم که آبنباتش را به دریا انداخت تا آب شیرین شود
هيچ چيز لذت بخش تر از اين نيست كه يكي احساستو بفهمه بدون اينكه بخواي به زور حاليش كني!!!!
[تصویر:  24.gif]سجاده باز و تو خواب
[تصویر:  24.gif]خدا بیدار و هوشیار و تو مست و غافل
[تصویر:  24.gif]راه ایمان در جلو و تو به پشت می روی
[تصویر:  24.gif]چرا برای یکبار هم که شده هوشیارانه به جلو نمی روی؟
پروردگارا..... آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران

که به وجد نیاید کسی از نبودنم
.....
او دیگر صدایت را نخواهد شنید ! ...




When U Were 15 Yrs Old,I Said I Love U...

U Blushed.. U Look DownAnd Smile

وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شدو سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...


When U Were 20 Yrs Old,I Said I Love U...
U Put Ur Head On MyShoulder And Hold My Hand...
Afraid That I MightDissapear...

وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این کهمنو از دست بدی وحشت داشتی

When U Were 25 Yrs Old,I Said I Love U...

U Prepare Breakfast AndServe It In Front Of Me
And Kiss My Forhead
N Said :"U BetterBe Quick, Is''''s Gonna Be Late.."

وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم..
صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و
گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه


When U Were 30 Yrs Old,I Said I Love U...
U Said: "If UReally Love Me, Please Come Back Early After Work.."

وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستیدوستم داری
.بعد از کارت زود بیا خونه


When U Were 40 Yrs Old,I Said I Love U...
U Were Cleaning TheDining Table And Said: "Ok Dear,
But It''''s Time For
U To Help Our ChildWith His/Her Revision.."


وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم
تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینهکه بری
تو درسها به بچه مون کمک کنی

When U Were 50 Yrs Old,I Said I Love U..

U Were Knitting And ULaugh At Me


وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنیمی بافتی
بهم نکاه کردی و خندیدی


When U Were 60 Yrs Old,I Said I Love U...
U Smile At Me

وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی...


When U Were 70 Yrs Old.I Said I Love U...
We Sitting On TheRocking Chair With Our Glasses On..
I''''M Reading YourLove Letter That U Sent To Me 50 Yrs Ago..
With Our Hand CrossingTogether


وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم
در حالی که روی صندلی راحتیموننشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که
50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندمو دستامون تو دست هم بود


When U Were 80 Yrs Old,U Said U Love Me!
I Didn''''t SayAnything But Cried...

وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..
نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد


That Day Must Be TheHappiest Day Of My Life!
Because U Said U Love Me!!!

اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری


to tell someone howmuch you love,

how much you care.
Because when they''''regone,
no matter how loud youshout and cry,
they won''''t hear youanymore

به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
او دیگر صدایت را نخواهد شنید ! ...
نازنين آمد و دستي به دل ما زد و رفت .پرده ي خلوت اين غمكده بالا زد و رفت .كنج تنهايي ما را به خيالي خوش كرد خواب خورشيد به چشم شب يلدا زد و رفت. درد بي عشقي ما ديد و دريغش آمد آتش شوق درين جان شكيبا زد و رفت. خرمن سوخته ي ما به چه كارش مي خورد كه چو برق آمد و در خشك و تر ما زد و رفت. رفت و از گريه ي توفاني ام انديشه نكرد. چه دلي داشت خدايا كه به دريا زد و رفت .بود آيا كه ز ديوانه ي خود ياد كند ؟آن كه زنجير به پاي دل شيدا زد و رفت .

آدم‌ها با دلایل خاص خودشان به زندگی‌ ما وارد میشوند

و با دلایل خاص خودشان از زندگیِ ما می‌‌روند

نه از آمدن‌ها زیاد خوشحال باش ، نه از رفتن‌ها زیاد غمگین

تا هستند دوستشان داشته باش

به هر دلیلی‌ که آمده اند

به هر دلیلی‌ که هستند

بودنشان را دوست داشته باش ... بی‌ هیچ دلیلی‌

شادمانی‌های بی‌ سبب ، همین دوست داشتن‌هایِ بی‌ چون و چراست...

من هم همین کار رو کردم

و برام تجربه شد.....
مدرسه عشق



در مجالي که برايم باقيست
باز همراه شما مدرسه اي مي سازيم
که در آن همواره اول صبح
به زباني ساده
مهر تدريس کنند
و بگويند خدا
خالق زيبايي
و سراينده ي عشق
آفريننده ماست

مهربانيست که ما را به نکويي
دانايي
زيبايي
و به خود مي خواند
جنتي دارد نزديک ، زيبا و بزرگ
دوزخي دارد – به گمانم -
کوچک و بعيد
در پي سودايي ست
که ببخشد ما را
و بفهماندمان
ترس ما بيرون از دايره رحمت اوست
در مجالي که برايم باقيست
باز همراه شما مدرسه اي مي سازيم
که خرد را با عشق
علم را با احساس
و رياضي را با شعر
دين را با عرفان
همه را با تشويق تدريس کنند
لاي انگشت کسي
قلمي نگذارند
و نخوانند کسي را حيوان
و نگويند کسي را کودن
و معلم هر روز
روح را حاضر و غايب بکند

و به جز از ايمانش
هيچ کس چيزي را حفظ نبايد بکند
مغز ها پر نشود چون انبار
قلب خالي نشود از احساس
درس هايي بدهند
که به جاي مغز ، دل ها را تسخير کند
از کتاب تاريخ
جنگ را بردارند
در کلاس انشا
هر کسي حرف دلش را بزند

غير ممکن را از خاطره ها محو کنند
تا ، کسي بعد از اين
باز همواره نگويد:"هرگز"
و به آساني هم رنگ جماعت نشود
زنگ نقاشي تکرار شود
رنگ را در پاييز تعليم دهند
قطره را در باران
موج را در ساحل
زندگي را در رفتن و برگشتن از قله کوه
و عبادت را در خلقت خلق
[تصویر:  06.jpg]

کار را در کندو
و طبيعت را در جنگل و دشت
مشق شب اين باشد
که شبي چندين بار
همه تکرار کنيم :
عدل
آزادي
قانون
شادي
امتحاني بشود
که بسنجد ما را
تا بفهمند چقدر
عاشق و آگه و آدم شده ايم

در مجالي که برايم باقيست
باز همراه شما مدرسه اي مي سازيم
که در آن آخر وقت
به زباني ساده
شعر تدريس کنند
و بگويند که تا فردا صبح
خالق عشق نگهدار شما
سلام

گاهــے حجــم ِ دلــــتنـگے هایــم
آن قــَـــدر زیـاد مے شود
کہ دنیــــا
با تمام ِ وسعتش
برایـَم تنگ مے شود …

… دلتنــگـم…

دلتنـــــگ کسے کـــــہ
گردش روزگــــارش به من کہ رسیــــد از
حرکـت ایستـاد…
دلتنگ کسے کہ دلتنگے هایم را ندید…

دلتنـــــگ ِ خود َم…

خودے کہ مدتهــــــــــاست گم کـرده ام …

گذشت دیگر آن زمان کہ فقط یک بار از دنیا مے رفتیم
حالا یک بار از شهر مے رویم

یک بار از دیار …
یک بار از یاد …
یک بار از دل … و یک بار از دست...!

منبع: g+

در پناه خدا..
یاعلی.53